خواستم بنویسم ای خوانندگان
اما کلمات در نظرم کوچک آمد
هیچ وقت به این درک نرسیدم که
شعرا و نویسندگان بزرگی که قلم هایشان
در برابر دستانشان سرمست میشد
و به سجود در می امد
چگونه توانستند ناتوانی کلمات را تحمل کنند؟!
چگونه توانستند که وقتی که در اوج زیبایی مشغول نوشتن هستند کودتای کلمات را تاب بیاورند؟
و این رمز و رموز و پرده ها و حجاب ها که مقصود همیشگی کسانی مانند مولانا و حافظ و بسیاری دیگر بود و برای همین ها شب ها با چشمانی مجنون و خستگی ناپذیر مینوشتند
چگونه نتوانستند با کلمات شرح این راز ها را بگویند؟!
آه بسیار سخت است بسیار!
کلمات ناتوانند و من نیز ناتوان تر
چه زیبا میشد اگر
" کلمات نت های موسیقی میشدند"
آن وقت مگر چه کسی بود
که کسی جنگ را با نت موسیقی بشنود و از آن بیزار و متنفر نشود
چه کسی بود که نفرت و خشم را با نت موسیقی بشنود و به کلی آنها را در زباله دان ابدی نریزد؟
چه کسی بود که خدا را در شکل نت های موسیقی بشنود و سرمست و دیوانه نشود و عقلش برای همیشه تباه نشود؟
چه کسی بود که اگر مادر را در نت موسیقی میشنید جایگاه زنان به قدری برای او بالا میرفت که احترام را پادشاه قلبش میکرد.
آری
من یقین دارم که تنها در بهشت است که این نقصان بزرگ رفع خواهد شد
و " کلمات به نت های موسیقی
و نت های موسیقی به کلمات تبدیل خواهند شد"
آن وقت است که مقصود نهایی و حقیقی تمام عاشقان و بزرگان برآورده خواهد شد و همچون
پر کاه در آتش زیبای عشق میسوزند اما خاکستر نمیشوند.
من معتقدم که جهنم جاییست که در آن ساکنانش
خدا را در قالب موسیقی میشنوند
اما همچون فرکانسی که عوض میشود شیطان در قالب موسیقی در می آید و آنها میخواهند موسیقی خدا را بشنوند اما نمیتوانند همین رنج بی پایان است که آنها را هزاران بار میمیراند.
چه مظلومند موسیقی دانان و نویسندگان
هر یک خواست چیزی بگوید
اما نیازمند دیگری بود
ولی سرانجام این اتحاد در جهانی دیگر که در نظر ما
ناآشناست به وقوع خواهد پیوست.
✍️به قلم حقیر ؛شهریار زند