"این مصاحبه در سال ۲۰۱۶ و توسط Neil McGlone انجام شده است"
NM:اولین خاطره شما از سینما در کودکی چیه؟
CK:اولین فیلم فکر کنم "The Sound of Music" بود.
جولی اندروز تبدیل به اولین عشق بزرگ من شد.
مخصوصا برای یک بچه،یک وجهه مادرانه خاص در مورد او وجود دارد.
NM:آیا در سالهای ابتدایی شما یک مشتاق فیلم بودید؟
کدام فیلمها برای شما حائز اهمیت بودند؟
CK:نمیگم وسواس زیادی در دیدن فیلم داشتم،من فیلم دیدن رو دوست داشتم و همیشه دنبالش میرفتم،اما نه در حد تارانتینو،من مثل اون شخص نبودم.
من بیشتر به بازیگری و تئاتر علاقه داشتم و فیلم به نوعی شاخه ای از اونها بود.
من در دوران کودکی با دوربین سوپر 8 خودم فیلمهای زیادی ساختم.
درباره ی هیولاها و خون آشام ها فیلمنامه مینوشتم،یه سری انیمیشن هم ساختم.
من فیلمها رو کارگردانی میکردم و دوستام درش بازی میکردند.
NM:شما در دوران دبیرستان در چند نمایش بازی کردید،چه عاملی باعث شد به سمت فیلمنامه نویسی بروید؟
CK:از کلاس سوم میخواستم بازیگر شوم.من در سال اول دانشگاه به قصد همین رفتم و در سال دوم به فیلمبرداری روی آوردم.
فکر میکنم خودآگاه شدم.من خیلی خجالتی بودم.
من مدتها برایش تلاش کردم زیرا واقعا آن را دوست داشتم.این به نوعی برایم لذت بخش بود.سپس با خودم فکر کردم،آیا با ترک آن اشتباهی مرتکب شدم،زیرا در مورد چیز دیگری احساس مشابه ای ندارم؟
من همیشه به بازگشت فکر میکردم و هرگز چنین کاری نکردم،الان دیگر چنین احساسی ندارم.
NM:آیا هرگز وسوسه نشده اید مثل آلفرد هیچکاک در فیلمهایتان به عنوان بازیگر حضوری کوتاه داشته باشید؟
CK:هر دو بار که با اسپایک جونز کار کردم،او سعی کرد مرا وادار به این کار کند،اما من قبول نکردم،این خیلی اعصاب خردکن است!!!
NM:تفاوت اصلی نوشتن فیلمنامه برای کارگردان دیگر و کارگردانی فیلمنامه خودتان چیست؟
CK:به استثنای فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind من به طور اختصاصی برای هیچ کارگردانی فیلمنامه ننوشته ام.
Adaptation را ابتدا قرار بود جاناتان دمی فقید کارگردانی کند اما بعد اسپایک جونز آن را کارگردانی کرد،
Being John Malkovich هم قبل از اینکه اسپایک را بشناسم نوشته بودم.
من فکر میکنم تفاوت در این است که وقتی کارگردانی رو شروع میکنم،ابتدا از خودم میپرسم چجوری میخوام این کار رو بکنم؟
وقتی با اسپایک کار میکردم،اگه بازنویسی میکردم یا ایده ای داشتم اون میگفت:
"نگران هزینه اش نباش،ما حلش میکنیم."
خب اینجوری من کارت سفید دریافت میکردم.
اما وقتی خودم پشت دوربینم،از خودم میپرسم آیا من توانایی فیلمبرداری این صحنه رو دارم؟
این تفاوته
NM:من به نحوه ساخت و ساختار فیلمنامه های شما علاقه مندم،آیا هر بار الگوی مشابهی را دنبال میکنید؟
CK:بستگی دارد،وقتی برای خودم کار میکنم طرح کلی نمیدهم،همانطور که روی آن کار میکنم کم کم آن را گسترش میدهم.
من شش ماه بهش فکر میکنم و یهو میگم:اوه،این جالبه.
من دوست دارم این آزادی رو داشته باشم که ببینم به کجا میره.
گاهی ممکنه چند سال طول بکشه.
من این ایده رو دوست دارم که گاه شش ماه از شروع نوشتن میگذره و این همه چیز رو تغییر میده.
در شش ماه اول مثل یک مبارزه است،تا اینکه به فکر افتادم و ناگهان بلد شدم که چگونه آن را بنویسم.
اگر خودم را مجبور میکردم بیشتر بنویسم،دیگر اینطور نبود و فکر نمیکنم به این خوبی هم باشد.
NM:شما از علاقه تون به تئاتر صحبت کردید،نمایشنامه نویسهای محبوب شما چه کسانی هستند؟
CK:من پینتر،بکت و یونسکو را دوست دارم.
زمان دبیرستان،درگیر خلق شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده،توسط پیراندلو شدم.
من واقعا تحت تاثیر آن قرار گرفتم.
جالب اینجاست وودی آلن در یکی از کتابهاش خود نمایشی دارد که در آن شخصیتهای صحنه با مخاطب صحبت میکنند.من همچین چیزهایی را دوست دارم من از بچگی لانفورد ویلسون و جان گوارا را دوست داشتم و دارم.
من از بچگی عاشق نمایشهای موزیکال بودم،منظورم اینه وقتی در تئاتر مدرسه هستید،کارهای موزیکال زیادی انجام میدید!!!
NM:سرانجام،شما به در یک جزیره بیابانی هستید و فقط اجازه دارید یک فیلم با خود داشته باشید،کدام فیلم را انتخاب میکنید و چرا؟
CK:فیلمی که من واقعا عاشق آن هستم،Barton Fink(ساخته برادران کوئن) است.
مطمئن نیستم فیلمی است که میخواهم به جزیره بیابانی ببرم یا نه،اما احساس میکنم آنجا چیزهای زیادی وجود دارد،شما میتوانید آن را بارها و بارها تماشا کنید.
این برای من مهم است مخصوصا اگر فیلمی است که قرار است تا آخر عمر با خودم داشته باشم.