۱۲. من شیطان را دیدم – ۲۰۱۰ – I Saw the Devil
“لی بیونگ-هان” در این فیلم در نقش پلیسی بازی میکند که همسر حاملهاش به دست یک قاتل سریالی کشته شده و حالا او برای دستگیری و انتقام از این قاتل به قلمرو تاریک ذهن و روح خودش وارد میشود و بازی موش و گربهی خونینی با این قاتل به راه میاندازد. “لی” نقش خود را بسیار چشمگیر بازی کرده است اما نقشآفرینی “چوی مین-سیک” در نقش یک قاتل سادیستیک و روانی به نام “کیونگ جول” است که فیلم “من شیطان را دیدم” را به یکی از ترسناکترین فیلمهای سینما بدل کرده است. این فیلم با موضوع انتقام شروع شده و با یک سقوط اخلاقی و شخصیتی به پایان میرسد.
۱۱. سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری – ۲۰۱۷ – Three Billboards Outside Ebbing, Missouri
دستیابی به عدالت آسان نیست و درحالی که علیه زنان جرمهای وحشتناکی صورت گرفته، اما زنان این حقیقت را که شاید هرگز به عدالت دست نیابند، پذیرفتهاند. پس از اینکه به یک نوجوان تجاوز شده و به قتل میرسد، پلیسها باید پرونده را حل کنند. اما زمانی که چندین ماه گذشته و نتیجهای ندارد، خسته میشوند. به نظر میرسد همه به زودی این اتفاق وحشتناک را فراموش کنند، اما میلدرد هایس نمیگذارد چنین اتفاقی بیفتد. بنابراین اعتراضی علیه پلیسها را آغاز میکند. او تا زمانی که متوجه شود چه کسانی این بلا را سر دخترش آوردهاند، آرام نمینشیند.
۱۰. شجاع دل – Braveheart – ۱۹۹۵
یک فیلم زیبا از مل گیبسون که با نشان دادن تقلای اسکاتلند به یک اثر حماسی بدل شد و جایزه بهترین کارگردان و بهترین فیلم را به ارمغان آورد. این داستان انتقام جویانه با تلاش ویلیام والاس برای گرفتن انتقام مرگ همسرش موران آغاز شده و به یک ماجراجویی برای آزادی بدل میشود که میلیونها اسکاتلندی در آن شرکت میکنند تا از شر انگلیسیها رها شوند. کارگردانی گیبسون، نحوه فیلمبرداری صحنههای مبارزه، روایت انتقام، عشق و خیانت، و اجرای او در نقش قهرمان اسکاتلندی، این اثر را به یک فیلم کلاسیک بدل نموده که میتوانید بارها تماشا کنید. تلاشهای او برای آزادی تا لحظه آخر تصویر فراموشنشدنی از او را ایجاد میکند. تلاشهای او نتیجه داده و پای انگلیسیها را از این سرزمین دور میکند. مل گیبسون با خلق یک اثر بدیع و قابل باور از یک جنگ تاریخی، “شجاع دل” را به یکی از برترین فیلمها تبدیل نموده است.
۹. بازگشته – The Revenant – ۲۰۱۵
الخاندرو گونسالس اینیاریتو در ابتدا با ساخت فیلم عجیب “مرد پرنده” (Birdman) و سپس با ساخت این فیلم انتقامجویانه، رفته رفته خود را به عنوان بهترین کارگردان این دوره معرفی میکند. گفته میشود که او عوامل و بازیگران فیلم را به کنار گذاشتن مرزها ترغیب میکند و در این اثر درباره یک شخصیت افسانهای آمریکایی در این کار زیادهروی داشته است. افسانه هیو گلس برای بسیاری ناشناخته بوده و نمیدانند این مرد در سال ۱۸۹۲ از مرگ برخاست و با کنار زدن برفها به سمت انتقام پیش رفت. اینیاریتو باید قدمهای خود را با اطمینان برمیداشت زیرا ساخت یک فیلم انتقامجویانه و مستندگونه کار دشواری است که او از پس آن برآمد. او با خلق یک روایت زیبا فیلمی را تولید نمود که جایزه اسکار را به دست آورد. مناظر یخزده و درد درونی و عذابآور این داستان انتقامجویانه حماسی را به یکی از به یادماندنیترین فیلمهای اخیر تبدیل کرده است. احتمالا، این فیلم یکی از بهترین فیلمهای انتقامجویانه دوران اخیر است.
۸. مونیخ – Munich – ۲۰۰۵
براساس داستان واقعی واقعه “عملیات خشم خدا” که اسرائیل در پی انتقامگیری از حملات تروریستی فلسطین در المپیک مونیخ ۱۹۷۲ انجام شد، که استیون اسپیلبرگ توانست این تریلر درام سیاسی را کارگردانی کند. این فیلم درباره دستگیری و ترور اعضای گروهک تروریستی سپتامبر سیاه است که مسئولیت حمله را برعهده داشتند. عناصر تنش و رازآلود بودن از جمله ویژگیهای تمام تریلرهای اسپیلبرگ است و مونیخ هم تفاوتی ندارد. این فیلم با پرسش درباره اخلاقیات و نیازهای اولیه انسانی، شخصیتهای مختلفی را به ما نشان میدهد که چشم بیننده را به روی حقیقت بازمی کنند. نزول روح انسانی برای گرفتن انتقام از طریق زندگی مامور موساد اونر کافمن نشان داده شده است. بازیگران آن، اریک بانا و دنیل کریگ، اجراهای خوبی ارائه دادند که با واکنش مثبت منتقدین مواجه شد و این اثر را به یکی از برترین فیلمهای این دهه تبدیل نمود. گرچه این فیلم یکی از کم فروشترین فیلمهای اسپیلبرگ بود، اما جز برترین آثار او به شمار میرود.
۷ وی مثل وندتا – V for Vendetta – ۲۰۰۵
داستانهای انتقامجویانه سیاسی نمیتوانند از این عریانتر باشند. وی مثل وندتا داستان یک صدای بیصداست، افرادی که به دلیل تصمیمات سیاسی زندگی آشفتهای دارند. او صدای مردم است و از آن ها کمک میخواهد. او برای رسیدن به خواستهاش گریخته، باز میگردد و مانند یک قهرمان میمیرد. خستگی، بیچارگی و دردمندی انسان معمولی در وی خود را نشان داده، کسی که برای انتقام از سالهای عذاب و شکنجه هرکسی را که بر سر راهش قرار دارد، از بین میبرد. او نماینده درون ماست که علیه بیعدالتی واکنش نشان میدهد. اگر افراد حقیقی همانند او بودند حتما تفاوتی ایجاد میشد.
۶.نابخشوده – Unforgiven – ۱۹۹۲
آخرین تقلای کلینت ایستوود در ژانر وسترن یک داستان به یاد ماندنی خلق نمود. داستان یک تیرانداز بازنشسته که برای کمک به انتقام مرگ یک فاحشه به عرصه بازمیگردد و یک داستان زیبا را پدید میآورد. غرب وحشی جذابیت این داستان را دو چندان میکند. ایستوود عناصر سن، شهرت، شجاعت و قهرمانی را در داستان گنجانده و آن را به یک جادو بدل میکند. اجرای مورگان فریمن زیبایی فیلم را افزایش داده و بازگشت آن دو پس از بازنشستگی لحظات زیبایی را پدید میآورد. در اوج داستان که ویل مانی، بیل کوچک را به دلیل شکنجه و قتل لوگان رها میکند، یک لحظه به یاد ماندنی است که سبب خلق یک کلاسیک وسترن شد. “نابخشوده” یکی از بهترین وسترن های تاریخ سینما است.
۵. حرامزادههای لعنتی – Inglourious Basterds – ۲۰۰۹
جنگ جهانی دوم در نوع خود یک داستان انتقامجویانه بود که هر کدام از کشورها به دلیلی در آن شرکت کردند. کوئنتین تارانتینو به عنوان یک مغز متفکر نتوانست این سوژه را کنار بگذارد و از آن یک فیلم ساخت. در نتیجه یکی از زیباترین فیلم های جنگ جهانی را ساخت که نشان دهنده انتقام شخصی دو حزب است. دیالوگ به یاد ماندنی و صحنههای اکشن از جمله دلایل موفقیت این اثر هستند. آلدو رین خودخواه و هیولای شکارچی یهودیان که همراه اوست، شاهد شوشانا و کلنل سرد و بیروح، هانس لاندا، از شخصیتهای اثر هستند. این فیلم تارانتینو یک اثر زیباست که در آن دو مزدور متفاوت که برای هیتلر نقشه کشیدهاند رو به روی هم قرار گرفته و با پیروز شدن قلب بیننده را سرشار از رضایت میکنند. مطمئنا این فیلم در ذهنها باقی میماند.
۴. یادگاری – Memento – ۲۰۰۰
شاید دومین اثر بزرگ کریستوفر نولان همانند “تلقین” (Inception) شهرت نیافته باشد اما در قلب منتقدین و سینمادوستان جای دارد. نولان با بازی با داستان غیرخطی، رمز و رازهایی را به وجود آورده که در نقطه آغاز فیلم را به پایان میرسانند. لئونارد شلبی که به فراموشی دچار است میخواهد انتقام مرگ همسرش را بگیرد و برای یادآوری از تتو و یادداشت استفاده میکند. این سوالات او را به سوی جان جی میکشاند. زمانی که یک پلیس به نام تدی به او میگوید جان جی یک سال پیش مرده و او به دنبال جان جیهای دیگر است، ماجراجویی او متوقف خواهد شد. او عصبانی شده و به تدی شلیک میکند، بنابراین فیلمنامه باز بوده و سوالات ذهنمان همچنان باقی میماند.
آیا تمام اینها تراوشات ذهن فراموش کار شلبی بودند؟ او چگونه تجاوز و قتل همسرش را به یاد داشت؟ آیا داستان سامی داستان خودش است؟ آیا لئونارد همسرش را کشت؟ احتمالات زیادی وجود دارد و میتوان تمامشان را درنظر گرفت. راجر ابرت منتقد پس از تماشای این فیلم گفت، “با تماشای این فیلم به گیجی مبتلا میشویم.” گرچه میتوان لایههای مختلف داستان را برداشت اما شاید هرگز به نتیجهای نرسیم. این فیلم یکی از به یادماندنیترین داستانهای انتقام است.
۳. چشمه باکره – The Virgin Spring – ۱۹۶۰
اینگمار برگمان یک بازیگر افسانهای و یکی از مهمترین کارگردانهای تاریخ است و به همین دلیل “چشمه باکره” یک شاهکار محسوب میشود. داستان انتقام یک پدر از متجاوزین و قاتلین دخترش که روایت دردناکی دارد. لحن تند برگمن و پدر، توره، فضای غمانگیز و تاثیرگذاری را برای مخاطب ایجاد میکند. در پایان داستان هم بیننده با تماشای انتقام به فراغ میرسد. کارین، دختر داستان یک موجود بیگناه بود که در مکان مرگ او یک کلیسا ساخته شد. چشمه باکره نماد سلاخی یک موجود بیگناه است، درست مانند داستان مسیح.
۲. بیل را بکش یک و دو – Kill Bill – ۲۰۰۳-۴
یک ضرب المثل انگلیسی وجود دارد که میگوید، “انتقام غذایی است که باید سرد خورده شود.” اما کوئنتین تارانتینو آن را به یک غذای خونین با دست و پای شکسته بدل میکند. “بیل را بکش” یک داستان دردناک و خونین است که مفهوم وسترنهای اسپاگتی را به سینما بازگرداند و یکی از بهترین آثار در ژانر انتقام محسوب میشود. بئاتریکس ریدو یا عروس را میتوان با به یادماندنیترین ویلنها مانند اورن ریشی، باد و ال درایور، مقایسه کرد. اراده محکم عروس برای یافتن قاتلین فرزند و همسرش این فیلم تارانتینو را به یکی از برترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل میکند. نبرد ۸۱ به ۱ در کاتانای ژاپن، صحنه مار زهردار سیاه در وسط صحرا و صحنه تابوت، از جمله صحنههای به یادماندنی اثر هستند. تصویر اما تورمن در لباس زردش هم در ذهنها مانده است. این دو سری از یک داستان انتقامجویانه دو اثر کلاسیک سینما را به وجود آوردهاند.
۱. الدبوی – Oldboy – ۲۰۰۳
شاهکار کرهای از پارک-چان ووک که با تریلرهای هالیوودی ذکر شده قابل مقایسه نیست. تمایل به انتقام در تمام لحظات فیلم بارز است. تنفر عمیق در لایههای زیرین روان این شخصیت ریشه دوانده و انتقام را پدید میآورد. موضوع اصلی این داستان انتقام است و داستان همراه با آن پیش میرود. پایان این داستان انتقامجویانه باز است و سوالات و فرضیات مختلف را پدید میآورد. قهرمان داستان، دائه سو، هدف انتقام یکی از همکلاسیهای دبیرستانش است، وو جین، که از همان زمان به دنبال فرصتی برای گرفتن انتقام از او بود. درنتیجه دائه سو نیز به سرنوشتی مشابه ووجین دچار میشود. در پایان داستان دائه سو را میبینیم که نمیداند با سرنوشت خود چه کند. اوج داستان درباره هیپنوتیزم، قدرت ذهن، زمان و غیره در ذهن مخاطب سوالاتی را پدید میآورد.