این روزها چالش "زنان حامی زنان" و "چلنچ اکسپتد" با رویکرد توجه به حقوق زنان در اینستاگرام به راه افتاده است. این که زنان نسبت به بی عدالتی های موجود در جهان علیه خود اعتراض و از همدیگر حمایت کنند، فی نفسه کار مثبتی است اما به باور من، تاکید بیش از حد بر روی مظلومیت زنان در جهان، نادیده انگاشتن حقوق مردان است.
در دستکم یکصدسال اخیر مفاهیم فمینسیتی، زن گرایانه و مردستیزانه به طور جدی وارد پارادایم غالب جهانی شده و پرداختن به حقوق زنان، بیش از آن که جنبه واقعی داشته باشد، در بسیاری مواقع، صرفاً یک شوی سیاسی یا پز روشنفکرانه بوده است. چه بسا افرادی که روزها در باب حقوق نسوان سخن گفته و شب ها همسران خود را کتک زده و فحش شان داده اند!
به باور من، اگر در دنیای پر از نابرابری و ستم زندگی می کنیم این نوعِ بشر است که قربانی وضعیت موجود شده، نه صرفاً جنس خاصی از آن و مشخصاً جنس مونث.
در حالی دنیای امروز به حقوق زنان و مسائلی از قبیل خشونت علیه زنان می پردازد که طبق آمارهای موجود در کشورهای مختلف، بسیاری از مردان قربانی خشونت های جنسی هستند و به دلایل فرهنگی و قانونی، امکان اعلام و پیگیری قضایی ندارند. نکته قابل تامل این است که بخش مهمی از خشونت های جنسی علیه مردان، توسط زن ها صورت گرفته است. به عنوان مثال در ایالات متحده آمریکا، 79 درصد مردانی که قربانی خشونت جنسی و نزدیکی جنسی شده اند، توسط زنان مجبور به این کار شده اند. یا تحقیقی که در ژوئیه 2017 در بریتانیا انجام شده به این نتیجه عجیب منجر شد که یک پنجم مردانی که تحت خشونت جنسی قرار گرفته اند، قربانی باج گیری و تهدیدات زنان بوده اند.
به علاوه سالانه تعداد زیادی مرد توسط همسران خود مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. بسیاری از این مردان به دلایلی مانند ضعف بدنی یا پایبندی به فرهنگ نزدن زنان، صرفاً کتک خور هستند. در سال 1397 در ایران، پرونده 4700 مرد آزاری خشونت بار توسط همسران شان به پزشکی قانونی کشیده شده است. همچنین سالانه میلیون ها مرد در جهان قربانی خیانت همسران خود می شوند.
وظایفی که در فرهنگ های مختلف جهان از دیرباز بر عهده مردان قرار داده شده، مانند تامین معیشت زنان و جنگیدن، آنها را در معرض انواع خطرات قرار می دهد به طوری که آمار قربانیان حوادث ناشی از کار و جنگ، در مردان ده ها برابر بیشتر از زنان است.
حتی تحقیقات نشان داده اند مردان به خاطر درگیری های کاری ناشی از تعهد به خانواده، کمتر به سلامتی خود می رسند و لذا در بسیاری از بیماری های مرگبار، بیش از زنان قربانی می شوند و در مجموع کمتر از زنان عمر می کنند.
در کنار این ها، قوانین زن سالارانه در نقاط مختلف جهان مانند مهریه های سنگین در ایران یا الزام مردان به این که باید نیمی از دارایی خود را در صورت طلاق به زنان بدهند (حتی اگر زن هیچ کاری برای درآمدزایی نکرده باشد) به وضوح تبعیض علیه مردان است.
شاید گفته شود که در ایران و جهان، قوانین و شرایطی تبعیض آمیز نیز علیه زنان وجود دارد و این به آن در! پاسخ آن است که پاسخ بی عدالتی، بی عدالتی نیست، بلکه برقراری عدالت است. اگر قرار باشد چیزهایی علیه زنان باشد و چیزهایی بر ضد مردان و هر دو گروه به این دل خوش کنند، هرگز نمی توان به دنیای عدالت محور امیدوار بود و این دو جنس، به جای همزیستی عادلانه، در کشمش دائمی و انرژی بر، خواهند سوخت.
مخلص کلام آن که اگر علیه زنان تبعیض و خشونت وجود دارد و حقوق آنها نقض می شوند، چنین وضعیت اسفناکی کمابیش درباره مردان نیز جاری و ساری است اما مردان به دلایل تاریخی و فرهنگی، کمتر اعتراض می کنند و ای بسا فکر کنند که اگر بگویند که قربانی شده اند، به حقارت و زبونی شان اعتراف کرده اند. در واقع، طبق فرهنگ نادرستی که تقریباً در همه جهان جا افتاده، اگر زنی قربانی خشونت شود (مثلاً همسرش او را کتک بزند) و سپس وضعیت خود را گزارش کند، همه او را به عنوان "مظلوم" می شناسند ولی اگر جای مرد و زن عوض شود، مردی که قربانی شده، نه مظلوم که "تحقیر شده" محسوب می شود! و لذا ترجیح می دهد که دم بر نیارد.
اگر قرار است از حقوق زنان دفاع شود، باید به موازات آن از حقوق مردان نیز دفاع شود؛ هر چند که انسانی تر آن است که همه، پیگیر عدالت درباره نوع بشر باشیم، فارغ از زن و مرد و به عنوان "انسان".
عصر ایران؛ مرتضی مونسی