در برنامه ملاقات با چهره ها، نیما نکیسا مهمان طرفداری بود. به بهانه سالروز بازی 6-2 ایران و کره جنوبی سراغ این گلر سابق تیم ملی ایران رفته ایم و گفت و گوی دیدنی، امروز، فردا و پس فردا تقدیم شما می شود. در بخش اول برنامه، نیما نکیسا در خصوص بازی ایران و کره در جام ملت های آسیا صحبت کرده و با کلام نافذ خود، به تشریح حواشی و اتفاقات آن بازگشت تاریخی پرداخته است. در بخش های دیگر برنامه، موضوعاتی چون حضور پرسپولیس در فینال آسیا، احمدرضا عابدزاده، مدیریت فوتبال و شرایط نیما نکیسا صحبت شده است. تا پایان این گفت و گوی جذاب با ما همراه باشید.
سلام و درود می گویم خدمت مخاطبان رسانه طرفداری. با یکی دیگر از برنامه های ملاقات با چهره ها همراه شما عزیزان هستیم. روز 8 آذر را همه در فوتبال ایران با حماسه ملبورن و پیروزی تاریخی مقابل استرالیا می شناسند اما فوتبال ایران از این روزهای حماسی کم نداشته و یکی ازاین روزه ها 26 آذر و پیروزی تاریخی 6-2 مقابل کره جنوبی است. یکی از حماسه سازان آن روز، مهمان ما است. آقای نیما نکیسا. خیلی خوش آمدید به رسانه طرفداری.
سلام عرض می کنم خدمت شما و بچه هایی که پشت دوربین هستند و بچه هایی که از رسانه طرفداری دارند این لاین ارتباطی را برقرار می کنند و سلام ویژه خدمت خانم ها و آقایان گرامی، ایرانیان عزیز و مهربان امیدوارم که تا اینجای روز را به بهترین نحو گذرانده باشید و دقایق و اوقات خوبی در انتظارتان باشد. ممنونم از شما که بنده را لایق دعوت دانستید و در این روز حماسی و نوستالژیک باعث شدید من از طریق دوربین های شما به خانه های مردم راه پیدا کنم.
ممنون از حضورتان. اول برنامه این را خدمت بینندگان بگویم که ما در برنامه خاطره بازی، به صورت مفصل با نیما نکیسا گفت و گو خواهیم داشت ولی امروز گذر کوتاهی به آن بازی حماسی می زنیم. از شرایط بازی بگویید، شرایط تیم ملی در آن دوره آسیا چطور بود.
من سن و سال زیادی نداشت و 20-21 سالم بود و اینکه برای من آغاز خیلی خوبی بود و شروع یک زندگی جدید که متاسفانه امروز داریم به آن نگاه می کنیم، خیلی طلوع سریعی داشت و غروب سریع تری و اینکه شاید قسمت بر این بوده که اولین بازی رسمی ام برای تیم ملی کشورم را در میادین بین المللی در سن 19 سالگی داشته باشم و آخرین بازی ملی ام را در 25 سالگی. جمعا 6-7 سال در خدمت تیم ملی بودم و من یک جوانی بودم که دوست داشتم در این فضا عرض اندام کنم و قبل از اینکه فوتبال را شروع کنم صاحب عناوینی بودم در رشته های ورزشی متفاوت و دوستانی که بیشتر دنبال می کنند هم می دانند در رشته های ژیمناستیک، شنا، بوکس، سوارکاری فعالیت داشتم و وقتی که به صورت جدی به فوتبال پرداختم احساس کردم شاید ژیمناستیک بتواند در فضای دروازه بانی کمک کند و از آن جایی که خداوند همیشه باران رحمتش برسر من باریده، خیلی زود به جایگاهی که متاسفانه با عدم کفایت خودم از دستش دادم رسیدم و الان داشتم می گفتم به بچه ها، هرشانسی که در خانه آدم را می زند، اگر آن را گرفتی که گرفته ای، اگر نه باید چندین و چند سال صبر کنی تا این قطار شانس آیا بیاید تا دوباره سوارش شوی یا نه که خداراشکر برای ما آمد و این دفعه با فضای تحصیلی دانشگاهی و آکادمیک سوار آن قطار شدیم، در لباس جدید در زندگی و یک شرایط معیشتی جدید.
به تمام این ها می رسیم. نیما نکیسا استاد دانشگاه است و در بخش دوم برنامه به سراغش می رویم اما در خصوص همان بازی، همین جام ملت های اخیر که تجربه کردیم، می دانید قبل از هر بازی شانس ایران را بیشتر می دانستند و ایران را در آسیا خیلی قدر می دانستند. آن موقع فضا چطور بود؟ قبل از بازی ایران و کره، آسیا شانس را به کدام می داد؟
قبل از بازی ایران و کره ما 7 گل زده بودیم. 1 گل به عراق، 3 گل به تایلند و 3 گل هم به عربستان. 7 گل زده و 3 گل خورده. خیلی از کسانی که آن موقع ورزشی نویس بودند و ظهور یک بچه برایشان قابل هضم نبود به این پرداختند که نیما روی گل اول مقصر بوده و برخی اتفاقات افتاده است. خیلی ها آمدند گفتند ارنج ایراد داشت و هرچیزی بود، عرض من این است که آن مسابقات برای ایران یک افتخار تاریخی ساخت و من در اولین بازی مقابل عراق اگر خاطرتان باشد که البته شما نمی دانم متولد چه سالی هستید و نمی خواهم بپرسم، اما چیزی که هست قطعا سن و سال زیادی نمی توانستید آن زمان داشته باشید و فضای پرتنش سیاسی بین دو کشور وجود داشت و هرکسی جرات نمی کرد چه برسد به یک جوان 19-20 ساله که در نبض تپنده یک تیم قرار بگیرد آن هم با داشتن رقبایی بسیار نام آور و دارای اسم خیلی زیاد. من اصولا آدم زیاده گویی نیستم شما یک سوالی کرده اید که باید من کل کتاب را توضیح دهم. در نیمه اول، گلی خوردم که از اعتماد به نفس زیادم بود، آمدم بازی خوانی کنم و گل زاویه بسته خوردم. آن کسی که به ما گل زد بعدا به نوعی با او در ارتباط بودم از طریق احمد کاظم که به تیم پاس آمد، گفت آمد و قسم می خورده که می خواسته سانتر کند برای اینکه حالت نان استیبل پیدا کرده بوده و داشت پرت می شد بیرون از زمین، آمده بود سانتر کند و توپ به گوشه پایش می خورد و رفته بود به زاویه تیر یک من. در صورتی که من می شد آن توپ را بگیرم و خیلی جذاب به نظر می رسید اما آنچه که بود، جا دارد همینجا از طریق همین برنامه تشکر کنم از کادرفنی آن موقع به ویژه آقای محمد مایلی کهن که من را باور کردند و به من فرصت دادند تا خیلی زود از بین نروم، جایی که دیگران هم می توانستند این فرصت را در اختیار من بگذارند و مقابل عمان در المپیک آسیای تایلند، مرحوم منصور خان پورحیدری انسان بسیار فرهیخته و وارسته ای بودند آن موقع یورگن گده بود، حسین آقای فرکی بود ولی دست تقدیر زمانه باعث شد تا من خیلی زود از فوتبال ملی کنار گذاشته شوم اما اگر بخواهم در نهایت جواب شما را بدهم، ما در ایران حلقه مفقوده ای داریم و آن هم آمادگی ذهنی یک بازیکن است. ما فکر می کنیم، حداقل فکر می کردیم که باید از لحاظ شرایط آناتومیکی و توان، قدرت، انعطاف پذیری و آن پارامترهایی که برای یک فوتبالیست تاپ لول است بازیکن را آماده کنیم در صورتی که ما یادمان نبود وقتی یک بچه 19-20 ساله را به زمین می فرستیم این آدم شاید تنش ها و تنشن های عصبی روحی و روانی زیادی داشته باشد اما در خصوص همه چیز صحبت نکنم و شما سوال بفرمایید و من در خدمت هستم.
قبل از سوال بگویم که این توضیحات مفصل خیلی جذاب می تواند باشد، برای من و هم نسلان من که آن موقع یادشان نمی آید، بیشتر شاید بتوانند درک کنند که چه شرایط و اوضاعی بود. ولی یک مسئله نزدیکتر در خصوص آن بازی، بین دو نیمه چه گذشت؟
بازی ایران و کره جنوبی؟
بله.
بین بازی ایران و کره من اولین نفر بودم که از زمین بیرون آمدم و خیلی ناراحت بودم به خاطر اینکه روی گل دوم نه زیاد ولی روی گل اول صددرصد مقصر بودم حالا می گویند آن نباید می زد و آن یکی نباید جلویش می ایستاد و این می شد و آن می شد ولی من خودم می دانم که آن توپ با ضعف فنی من وارد دروازه شد. رفتم رختکن و به این فکر می کردم که الان عوضم می کنند. به هرحال کسی که روی نیمکت نشسته بود یک اسطوره بود، یک تاریخساز بود، کسی که هنوز که هنوز است و مطمئنم سال های سال از او به عنوان یک ستون درون دروازه تیم ملی یاد خواهد شد و من یک جوان 19-20 ساله در اوج آمادگی بدنی ولی به لحاظ شرایط درک و ادراک بازی، شاید یک جوان خام و احساسی. به رختکن رفتم و از عصبانیتی که الان ممکن است عوضم کنند، هی فکر می کردم الان مایلی کهن به رختکن می آید و به شدت از من عصبی و ناراحت، بازی برای یک هشتم نهایی رفته بود و تماما در این تنش های استرسی بودم. رفتم و دستکشم را سمت باکس هایی که در رختکن وجود دارد پرت کردم. به یکباره دیدم آقای مایلی کهن آنجاست و به من گفت چه چیزی شده و با آن حالت کاملا مستبدی که دارند، گفت چه شده، گفتم حاج آقا ببخشید من فکر نمی کردم شما اینجا باشید و خیلی از دست خودم ناراحت هستم. ایشان گفتند بشین، چیزی نشده. هیچ اتفاقی نیفتاد! خدایا دستت درد نکند و خیلی ممنون، آمد و گفت بچه ها من قول به شما می دهم اگر حرف های من را گوش کنید فشار را روی آنها بیشتر کنید و انرژی بیشتری بگذارید و از عمق خط دفاعی آنها توسط خداداد و علی استفاده کنید، از پاس های بلند پشت دفاع استفاده کنید تا علی صاحب توپ شود و بدن بگذارد، هر چیزی که گفت، شد. گل سومی که ما زدیم من پاس گل دادم به علی، از دروازه بلند انداختم و یک نفر آن وسط توپ را سابانده و علی گرفته و از بین پاهای بازیکن کره زده گوش دروازه. گل پنجم را هم فکر کنم علی استوپ کرد و پشت هجده قدم کره سمت راست، یعنی سمت چپ خط دفاعی آنها بدن گذاشته و زده زیر طاق. گل چهارم را هم که علی پاس داد به خداداد و او زد و گل ششم هم علی پاس داد به خداداد که خداداد تک به تک شد و دروازه بان او را زد و پنالتی شد که علی گل کرد. من خیلی خوشحال بودم و یادم است از خوشحالی صدایم گرفته بود و می آمدم تشکر کنم صدایم خروسک شده بود. هرکس به من رسید گفت شانس آوردی وگرنه حاج آقا پوست سرت را می کند.
فکرش را می کردی بعد از عقب افتادن با این نتیجه، به بازی برگردید؟
نه واقعا نه. یک چیزی را بگویم شاید کمتر بازیکنی این حرف را بگوید یادم نمی آید کسی راجع به این قضیه صحبت کرده باشد اما می خواهم بگویم که حداقل 3 گل از گل های آن روز را ایرانیان حاضر در ورزشگاه دبی زدند. شما نمی دانید بچه های ما به عشق اینکه این ایرانی ها با دندان از فنس می رفتند بالا چنگ می زدند به این فنس ها از خوشحالی، گل بعدی را می زدند. خسته نمی شدیم و نیمه اول می گفتیم کی بازی تمام می شد، نیمه دوم می گفتیم خدایا دو 90 دقیقه دیگر بگذار و بگذار 15 گل به آنها بزنیم. جدی می گویم، اغراق نمی کنم ولی چیزی که هست این است که آن روز در تاریخ ایران مثل 8 آذری که شما فرمودید ماند. مثل بازی ایران و آمریکا ماند. مثل خیلی از بازی هایی که ما رفتیم و توانستیم برای کشورمان افتخار آفرینی کنیم، نه تنها ما بلکه برای همه کسانی که این پیراهن تنشان بود، ماند و آن روز، روز خیلی قشنگ و جذابی بود.
از هم تیمی ها که همه را به خاطر دارید ولی از بازیکنان کره چه کسانی را یادتان است.
فقط می دانم که مربی اولسان کره، دقیقا همان کسی است که خیر نبیند انشالله، گل را به من زد البته این بخش را شوخی کردم من اصلا آرزوی بد برای کسی نمی کنم اما برای مزاح عرض کردم تا جنبه فان برنامه بالا برود ولی او کسی بوده که گل اول بازی ایران و کره را به من زده است.
و منجر به خلق این خاطره های شیرین شد.
خاطره های شیرین و دفتری از جام ملت های آسیا را بخواهید ورق بزنید این دفتر به تعداد آدم هایی که آنجا بودند، هر یک کدامش می شود یک دفتر، بعد شما همه را جمع کنید ببینید چقدر خاطره دارید و اتفاق دارید و چیزهای قشنگ.