وقتی لیورپولی شدم اولین چیزی که یادم است دیدن صورت باب پیزلی من رو هیجان زده کرد مربی پر افتخاری که در تاریخ گم شده است و خیلی ها الان اورا نمی شناسند من به او لقب پروردگار عشق را دادم شاید او در آن دنیا مرا ببیند و راضی شود شاید هم سفارش مرا پیش خداوندش بکند معلوم نیست چه اتفاقی می افتد به هر حال این باب پیزلی است پروردگار عشق💔
باب پیزلی – بازیکن (54-1945)، مربی (83-1974)
تاریخ تولد: 23 ژانویه 1919
محل تولد: هتون لی هول، بخش درهام
افتخارات: 6 قهرمانی لیگ دسته یک فصلهای 76-1975، 77-1976، 79-1978، 80-1979، 82-1981 و 83-1982؛ سه قهرمانی در جام باشگاههای اروپا در 77-1976، 78-1977 و 81-1980؛ سه جام لیگ کاپ در فصلهای 81-1980، 82-1981 و 83-1982؛ یک قهرمانی در جام یوفا 76-1975؛ یک قهرمانی سوپر جام اروپا 77-1976؛ 5 قهرمانی جام خیریه 1974، 1976، 1977 (مشترک)، 1980، 1982؛ 6 بار مفتخر به دریافت عنوان بهترین مربی فصل در فصول 76-1075، 77-1976، 79-1978، 80-1979، 82-1981 و 83-1982؛ دو بار مقام دومی لیگ دسته یک 75-1974 و 78-1977؛ مقام دوم جام حذفی 77-1976؛ مقام دوم لیگ کاپ 78-1977؛ مقام دوم سوپر جام اروپا 1978؛ مقام دومی قهرمانی باشگاههای جهان 1981.
افتخارات به عنوان بازیکن: یک قهرمانی لیگ دسته یک 47-1946 و یک جام FA Cup50-1949 (هر چند در دیدار نهایی جام حذفی برابر آرسنال بازی نکرد اما مدال نائب قهرمانی دریافت کرد اما در دیدار نیمه نهایی و برد 2-0 برابر اورتون گلزنی کرد و لیورپول از فدراسیون درخواست کرد تا مدال ویژه ای برای او ضرب کنند.
باب پیزلی نابغه فروتنی بود. او هرگز نمی خواست مربی شود، اما او را مجاب کردند که هدایت لیورپولی را بر عهده بگیرد که در سالهای آینده رکوردی از خود برجای گذاشت که در تاریخ فوتبال بریتانیا هیچ مربی بدان دست نیافت.
او که از منطقه شمال شرق انگلستان می آمد در جناحین راحت تر از خط میانی بازی می کرد و بدون شک مربی قرن شناخته شد. با توجه به اینکه در قرن 21 هستیم اما رکورد او در آن قرن برای همیشه با او خواهد بود تا نشانگر جایگاه والای او در فوتبال باشد.
اگر قرار بود جوایز را بر اساس ظاهر و قیافه بدهند، آن وقت باب پیزلی هرگز به هیچ جایزه ای دست نمی یافت. وقتی به آن فکر می کنیم، در دنیای کوته نظر ما، بی خود از این ناراحت نیستیم که چرا او هرگز لقب شوالیه نگرفت یا مجسمه یادبود ملی به پاس او ساخته نشد؟ او هرگز به دنبال کسب شهرت و نام چون ونبلز نبود، هرگز مثل اتکینسون خوش پوش نبود، سیاست را در قالب حرفهای خود به زبان نمی آورد. به مانند شنکلی و بازبی جذبه و تسلط نداشت. برای بازیکنان و مخاطبان خود سخنرانی و صحبتهای عمیق و شورانگیزی نمی کرد و فرقی نداشت اگر به زبان سواحیلی صحبت می کرد اما با این همه کنار می ایستاد و بزرگترین شخصیت بود.
چطور چنین چیزی ممکن است؟ چطور این همه موفقیت را بدون بروز نشانه ای از بزرگی بدست آورد؟ خوب البته، افراد زیادی بودند که خجالتی و کمرو بودند، هرگز بدنبال شهرت و خودنمایی نبودند، هرگز خود را تافته جدابافته نمی دانستند. اما در دنیای ورزش و به خصوص فوتبال، به ندرت می شود کسی را یافت که به موفقیتهای بزرگ دست یابد و جاودان شود اما مشهور و زبان زد خاص و عام نباشد.
وقتی شنکلی در جولای 1974 از پست مربیگری لیورپول استعفا داد، پیزلی کسی بود که لیورپول می خواست جایگزین او شود. پس از آنکه پیزلی در دسامبر 1959 از هادرزفیلد به لیورپول آمد بر شانه های شنکلی قرار گرفت. و ارتباط او با لیورپول به دو دهه قبل بر می گشت زمانی که او تنها 20 سال سن داشت و در پست بک چپ بازی می کرد. او در 8 مه 1939 با 10 پوند دستمزد اولیه و هفته ای 5 پوند به باشگاه آمد.
پیزلی پسر یک معدنچی در بخش درهام، روستای هتون لی هول در تاریخ 23 ژانویه 1919 چشم به جهان گشود. او پس از آنکه به بیشاپ آکلند کمک کرد تا 3-0 ویلیننگتون را شکست دهد و جام آماتور FA Amateur Cup را بالای سر ببرند، با ساندرلند قرارداد رسمی بست. در کودکی دوران سختی را پشت سر گذاشت. او استعداد یادگیری و آموختن داشت. بیوه او جسی در این باره می گوید:"باب همیشه سعی می کرد صحبتهای استاد خود را به یاد داشته باشد. و آن اینکه اگر آرام صحبت کنید مردم سعی می کنند به حرفهای شما گوش فرا دهند. اگر سرشان داد بزنید سعی می کنند از شما دوری کنند و چیزی نشونند."
چنین روانشناسی بومی در طی سالهای مربیگری پیزلی به او خدمات زیادی کرد و در دیدارها و کسب جامهای اروپایی این ذهنیت اثرش را بیش از پیش نشان داد. فراخوانی اش به جنگ و خدمت او در مصر و بیابان غربی موجب تأخیر حضور در انجام اولین بازی او در لیورپول شد تا اینکه در سال 47-1947 موفق به این مهم شد و اولین جام قهرمانی از 10 جام بعدی را در کنار بزرگانی کسب کرد که از آن جمله بازیکن فوق العاده بریتانیایی بیلی لیدل و مهاجم وسط آلبرت استابینز می توان نام برد.
و پس از آنکه مدیران باشگاه تیم شرکت کننده در فینال جام حذفی 1950 را از قبل مشخص کرده بودند، او آماده شده بود تا باشگاه را ترک کند، اما به عنوان کاپیتان به کار خود ادامه داد و در سال 1954 با سقوط تیم به دسته دو از بازیگری کناره گیری کرد و مربی تیم رزرو لیورپول شد. او سپس روانپزشک خودساخته و دست راست ایده آل گرای شنکلی شد که دانش او در زمینه مصدومیتها کمک بزرگی به کادر فنی در برابر رقبای باشگاه بود و برون گرایی یک نفر خوشحالی دیگری را در پی داشت.
این وظیفه پیزلی بود که راه شنکلی را ادامه دهد. با اصرار زیاد باشگاه و افراد خانواده اش در سن 55 سالگی مربیگری لیورپول را قبول کرد. او در نهایت این پست را قبول کرد و گفت:"مثل این است که از ملکه الیزابت بخواهید از میان 10 طوفان شما را هدایت کند." اما او به طور فوق العاده ای تیم را هدایت کرد هر چند از دوم شدن تیم در اولین فصل مربیگریش بسیار ناراحت شد. پیزلی با نقل قول از از یکی از بزرگان ورزش اسب سواری گفت:"مانند کارآموزی بودم که در عرض زمین در پیچ و خم بازی حرکت می کردم."
اما لیورپول در فصل بعد با فتح جام قهرمانی لیگ و جام باشگاههای اروپا به موفقیت چشمگیری دست یافت. لیورپول در آخرین دیدار فصل خود با برد 3-1 مقابل وولوز به مقام قهرمانی لیگ رسید و جام یوفا را با شکست 4-3 اف سی بروژ کسب کرد.
در فصل بعد لیورپول به موفقیتی دست یافت که باب پیزلی آن را "روز عالی" خواند و آن زمانی بود که پیزلی و مردانش توانستند مونشن گلادباخ را 3-1 در فینال جام باشگاههای اروپا در ماه مه 1977 در رم شکست دهند و اولین جام باشگاههای اروپا را به کابین افتخارات باشگاه اضافه کنند. چهار روز قبل که لیورپول توانسته بود از عنوان قهرمانی خود دفاع کند اما در فینال جام حذفی مغلوب من یونایتد شده بود. اما تاریکی های ویمبلی با درخشش تیم در رم از خاطره ها رفت.
این پیروزی موجب شد تا او اولین مربی انگلیسی باشد که فاتح جام قهرمانی باشگاههای اروپا شد و قبل از او جک اشتاین مربی اسکاتلندی سلتیک در سال 1967 و سر مت بیزبی اسکاتلندی، که زمان مربیگری باب پیزلی کاپیتان تیم بود، به همراه من یونایتد در سال 1968 به این افتخار دست یافته بودند.
او به دنبال کسب این افتخار بعدها مفتخر به عنوان OBE شد، اما باب در شب قهرمانی تیم در حالیکه در گوشه هتل محل اقامت تیم نشسته بود گفت:"من نوشیدنی نمی خورم چونکه می خواهم از هر لحظه این شب لذت ببرم. پاپ و من امشب تنها کسانی در رم هستیم که مست نخواهیم شد!"
جشن رم آخرین بازی کوین کیگان بود. مهاجم گلزن و پرتلاشی که در کنار جان توشاک زوج زهر آگینی را تشکیل داده بودند. این مهاجم انگلیسی که بعدها مربی تیم ملی انگلستان نیز شد، لیورپول را به مقصد هامبورگ ترک کرد.
اما پیزلی، کنترل عالی تاکتیهایش را در جذب بازیکنان نیز نشان داد و به زودی جانشین شماره 7 تیم را یافت. او کنی دالگلیش را از سلتیک با رکورد 440000 پوند، 60000 پوند کمتر از درآمد فروش کیگان، به لیورپول آورد.
جان اسمیث، رییس وقت لیورپول که از این انتقال خوشحال بود، گفت:"این یکی از بهترین انتقالهای باشگاه است." استعداد باب پیزلی در تشکیل تیمی قدرتمند، با خرید فیل نیل، تری مک درموت، جوئی جونز دیوید جانسون به اثبات رسیده بود. او ری کندی را از پست مهاجم قدرتی به هافبک چپ تبدیل کرد چرا که مخصوصاً در اروپا مدافعان را در می نوردید و از دیوید فرکلاف به عنوان تعویضی طلایی استفاده کرد. پیزلی آگاه بود که او بهترین ناطق نیست و در این باره گفت:"من اجازه می دهم تیمم به جای من صحبت کند." این فروتنی به لطف خرید بازیکنانی چون هنسن، سونس، الن کندی، رانی ویلن، ایان راش، کریگ جانسون، مارک لارنسون، بروس گروبلار و استیو نیکول به بالاترین صدا شنیده شد.
پیزلی با کسب دو جام قهرمانی باشگاههای اروپا برای لیورپول یکی در ویمبلی 1978 با غلبه بر بروژ، و دیگری در پاریس سه سال بعد با شکست رم قدرتمند، تاریخ ساز شد.
تیمهای تحت هدایت پیزلی شش بار به مقام قهرمانی در لیگ دسته یک دست یافتند و در بهترین زمان در فصل 78-1977 آنها 68 امتیاز کسب کردند در حالیکه هر پیروزی 2 امتیاز داشت و در 42 بازی تنها 16 گل دریافت کردند، 85 گل به ثمر رساندند و تنها 4 بار باختند. او همچنین لیورپول را سه بار پیاپی فاتح لیگ کاپ کرد و تنها در جام حذفی به قهرمانی دست نیافت. اما این ناکامی با توجه به جامهای رنگارنگی که کسب کرد قابل اغماض است. باب با کسب 23 جایزه مربیگری، سکان هدایت تیم را در سال 1983 به جو فگان داد.
پس از کناره گیری در سال 1983، او به عنوان یکی از مدیران باشگاه عضو هیئت مدیره لیورپول شد و مشاور کنی دالگلیش، اولین بازیکن – مربی تاریخ باشگاه، شد. اما بعدها به بیماری آلزایمر دچار شد.
باب پیزلی و افتخارات او در زمان تشییع او در فوریه 1996 در سنت پیترز در منطقه وولتون، به شکلی عالی توسط جان رابرتس توصیف شد که او را مردی معمولی اما با شکوهی خارق العاده خواند. دنیای فوتبال، نه دست کم باشگاه فوتبال لیورپول، از حضور او در میادین تجربه ها و دانش بسیار زیادی کسب کرد. در پنجشنبه 8 آوریل 1999 باشگاه لیورپول رسماً به پاس خدمات او به باشگاه یکی از دربهای ورودی باشگاه را به نام او The Paisley Gatewayنامید.
زندگی شخصی
استعداد فوتبالی که پیزلی داشت، و کثرت آن را می توان برای تشریح موقعیت او در فوتبال بریتانیا بکار برد. شاید بتوان سرنخ هایی در دوران کودکی یا گذشته او یافت. چطور باب پیزلی پسر به باب پیزلی مرد تبدیل شد؟
همچون شنکلی، که شهرتش بسیار تحت تأثیر نیمه دوم حرفه باب پیزلی قرار داشت، پیزلی در منطقه ای روستایی نشین در قلب صنعتی کشور متولد شد. هتون لی هولHetton-le-Hole ممکن است مشهورترین جای انگلستان نباشد، اما انرژی های خلاق و خدمات مخلصانه ای که هتون بدان مشهور است، و هزاران جای دیگر همچون آن منطقه، حیات انقلاب صنعتی بریتانیا را شکل دادند.
و همچون گلن باخ ایالت ایرشایر، بخش دورهام از هتون لی هول جامعه معدنی بود. جالب آن که در روز تولد او 23 ژانویه 1919 تعداد 150000 معدنی در سراسر کشور به خاطر حجم کار پایین اعتصاب کردند. برای افرادی که هیچ کار دیگری برای امرار معاش نداشتند، اعتصاب کردن آخرین راه حلی بود که می توانستند در پیش بگیرند و از این جهت به شرایط بد کاری آن دوره می توان پی برد.
باب سومین پسر بین چهار فرزند پسر خانواده بود، ویلی و هیو دو پسر بزرگ خانواده بودند و الن کوچکترین بود. سم پدر باب در معدنی در آن حوالی کار می کرد و مادرش امیلی خانه داری بود که جان و مال خانواده را در آن روزهای رکود و پریشانی کنترل می کرد.
در سال 1926 طی اعتصاب سراسری، باب 7 ساله مجبور شد تا خرده ذغالها را جمع آوری کرده و با آب مخلوط کند تا سوخت خامی تهیه شود و همچون دیگر دوستان مدرسه ای اش با خوردن تنها سوپ رقیق لاغر و نحیف بود.
او درباره محل زندگی خود می گوید:
"هتون لی هول دهکده معدنی مشخصی در دورهام بود، جامعه ای به هم گره خورده که در 7 مایلی ساندرلند جایی قرار داشت که ذغال حاکم بود و فوتبال مذهب محسوب می شد. پدرم یک معدنچی بود، و گرچه او هرگز نخواست تا هیچ یک از پسرانش در گودالهای معادن کار کنند اما به نظر می رسید چاره دیگری نداشت. ما در منزلی با تراس کوچکی زندگی می کردیم و هر چند هرگز از نیاز اساسی زندگی کم نیاوردیم اما هرگز آخر هفته پول زیادی برای خرج کردن نمی ماند."
باب در سن 14 سالگی کاری در بیرون از گودال معدن یافت و شاهد صحنه ای بود که پدرش در یک حادثه معدن از دل گودال بیرون کشیده شد. ساموئل پیزلی بدجوری مصدوم شده بود بطوری که نتوانست تا 5 سال کار کند و پس از آنکه تلاش شد تا معادن محل امنی برای کار کردن باشند ، آن معادن نیز تعطیل شدند.
باب به سرعت به آجرچینی روی آورد اما این بار استعداد یابهای فوتبال مجذوب مهارتهای او شدند. استعداد فوتبال او گذرنامه ای برای ورود به جهان بعدی شد. در دوره ای بی نظیر بین سالهای 11 تا 14 سالگی او توانست به تیم مدرسه شان Eppletonکمک کند تا 7 بار به مقام قهرمانی دست یابد. موفقیت او با بازی در تیم هتون نیز ادامه یافت و همیشه در مقابل جوانانی بازی می کرد که از او بزرگتر بودند.
استعداد ورزشی باب به روشهای دیگری نیز جلوه گر شد. او با قهرمانی های متعدد در مسابقات دویدن با یک پا، که در آن زمان در شمال شرق کشور بسیار محبوب بود، پول خوبی بدست آورد. در ماههای تابستان باب پیزلی جوان نیز به کریکت روی می آرود. بازی او در پستهای مختلف آنقدر خوب بود که چندین باشگاه خواستار جذب او بودند. اما طبق معمول این عشق فوتبال او بود که وجودش را فرا گرفته بود و زیاد طول نکشید که نمایندگان باشگاه بیشاپ آکلند به سراغ باب پیزلی رفتند.
البته، با شروع جنگ جهانی دوم تمام روحیات ورزشی جامعه را تحت تأثیر قرار داد و او به هنگ 73 توپخانه ملحق شد. او در ارتش هشتم مونتگومری خدمت کرد که به آنها موش صحرایی می گفتند و به عنوان مسلسل چی ضد تانک در پیروزی El Aleameinنقش داشت.
اما باز آن زمان هم وقت ورزش پیش می آمد وباب یک بار کاپیتان تیم هاکی هنگ شد و در آن روز فوتبال و کریکت بازی کرد! در آن دوره بود که به مسابقات اسب سواری علاقمند شد، تفریحی که تمام عمرش همراهش بود. سوارکاری به نام رگ استرتون در هنگ او خدمت می کرد و آن دو دوستان بسیار نزدیکی شدند. در سالهای بعد باب با سوارکاران بزرگ بریتانیا فرانک کار و فرانکی دور دوست صمیمی شد.
در حالیکه باب در ایتالیا خدمت می کرد به او خبر دادند که بردار کوچکش الن به دلیل تب مخملکو دیفتری در سن 15 سالگی درگذشت. با شنیدن این خبر، باب بی هدف پست خود را ترک کرد و گیج و متحیر از شنیدن آن خبر به راه افتاد، و لحظه ای بعد بمبی در همان پست قبلی او منفجر شد. آن خبر تراژیک جان او را نجات داده بود.
در ژوئن 1944 او سوار بر تانک با نیروهای متفقین رم را فتح کردند. آن لحظه غرور انگیزی بود چرا که نیروهای آزادی بخش به شکل قهرمان توسط ایتالیایی ها مورد استقبال قرار گرفتند. برای باب و هم رزمان او این اول جنگ بود، جنگی که به او آشنایی اولیه با شخصیت اسکاوزر داد، چرا که بسیاری از هم رزمهای او در هنگ اهل مرزی ساید بودند.
همانطوری که او شرح می دهد:"من عاشق مردم و شهر هستم. سالها است که با آنها زندگی و مبارزه کرده ام. نود درصد از افراد هنگ من اهل مرزی ساید بودند. به همین خاطر باید با خصوصیات آنها آشنا می شدم. از لحاظ روان شناسی، این امتیاز بزرگی بود. وقت کافی برای شناخت مردم لیورپول داشتم و فکر کنم آنها مردم فوق العاده ای هستند."
برای مردی که با واژه ها زیاد آشنا نبود، بیان این کلمات بسیار زیبا و صریح بود.
در سال 1945، کمی بعد از ترخیص او، باب در ترن بیرون از منطقه ماگول با جسی آشنا شد و در جولای سال بعد آن دو ازدواج کردند. در سالهای بعد باب و جسی تولد دو پسر خود، رابرت و گراهام و یک دختر به نام کریستین را جشن گرفتند.
ممکن بود باب پیزلی برای سن میان سالی ساخته نشده بود و شاید گاهی اوقات به زحمت می توانست در مصاحبه تلویزیونی جذابی انجام دهد، اما در دل او یک اسکاوزر بود، و توسط آنها پذیرفته شده بود چرا که جمعیت حاضر در جایگاه کاپ براحتی او را می شناختند. او به خبوی می دانست همانطور که همه ما می دانیم که این باشگاه فوتبال هر آنچه که لازم بود انجام داد.
نقل قولهایی در مورد عمو باب
کنی دالگلیش، الن هنسون و گرائم سونس که سه ستاره فوتبال اسکاتلند بودند توسط او به باشگاه آورده شدند و این سه در موفقیت بی نظیرش در باشگاه نقش پر رنگی داشتند.
دالگلیش در مورد او گفت:"تنها یک باب پیزلی بود که او هم بزرگترین همه بود. او در فوتبال بی همتا بود. او برای لیورپول بازی کرد، بازیکنان را درمان می کرد و آنها را هدایت می کرد. او مربی بازیکنان بود و سپس مدیر شد. او می متوجه مصدومیت بازیکنان می شد و محل مصدومیت آنها را تنها با کمی دوندگی تشخیص می داد. او هیچگاه در زمینه فوتبال لاف نمی زد اما دانش فوتبال بسیار زیادی داشت. من پیشرفت خودم را بیش از همه در فوتبال به او مدیونم. هرگز کسی مثل او نخواهد آمد."
الن هنسن با تأیید گفته های دالگلیش می گوید:"بر حسب کسب افتخارات و رکورد مربیگری، باب پیزلی بهترین مربی تاریخ فوتبال است."
گرائم سونس نیز در تمجید از پیزلی گفت:"وقتی صحبت از مربیان بزرگ می کنید نام یک نفر در بالای این فهرست خودنمایی می کند و آن هم باب پیزلی است."
رکورد فوق العاده 19 جام در عرض 9 سال شگفت آور است. این گواه عالی به واکنش فوق العاده او در قبال چیزی است که دیگران آن را غیرممکن تصور می کنند.
.... از آن گذشته از همه کارشناسان و افراد فوتبالی بپرسید که چه کسی و چگونه می توانست افسانه شنکلی را دنبال کند؟
فیل تامپسون در مورد باب پیزلی می گوید:
"او بازیکنان را به تیم آورد و آنها را با هم متحد کرد و تیمهای بزرگی تشکیل داد. همه او را عمو باب صدا می زدند، اما به موقعش بسیار سخت گیر و خشن می شد. هر کسی که زیردست او کار کرده، از جمله خودم، این موضوع را می داند. او سخت گیر بود اما بدرستی این کار را می کرد و در تمام آن سخت گیری ها، بسیار با متانت رفتار می کرد. او نبوغ تشکیل تیمهای بزرگ را داشت."
ری کلمنس، دروازه بان افسانه ای تیم، در مورد پیزلی این چنین می گوید:
"وقتی پیزلی پست مربیگری را از شنکلی گرفت، بیش از حد ترسیده بود. هرگز آن روز تابستان 1974 در رختکن، اولین روز تمرینات پیش فصل را فراموش نخواهم کرد که به ما گفت:"شنکلی رفته است و علیرغم میل باطنی ام، آنها مرا مربی شما کرده اند. اما باید آنچه را که او شروع کرده ادامه دهیم."
او این پست را مسئولیت و وظیفه خود می دید. با اینحال رکوردی از خود برجای گذاشت که هیچ مربی نتوانسته آن را بشکند. کارها پس از اولین فصل او برایش راحت تر شد. به نظر من، او مربی بهتری بود تا یک انگیزه دهنده بازیکن، اما با تکیه به دانش فوتبال و شناخت زیاد بازیکنان به لحاظ تاکتیکی هم بسیار قوی بود."
تام ساندرز، مربی سابق جوانان لیورپول
"به عنوان استاد جوانان فکر کنم در ارزیابی افراد و موقعیتها خیلی دقت می کردم. اما در مورد پیزلی باید سریع و بهوش بودید تا با او ارتباط برقرار می کردید. بازیهای زیادی را با او نه تنها از لیورپول بلکه سایر تیمها مشاهده کردم و به کمترین جزئیات دقت می کرد. وقتی گلی به ثمر می رسید آغاز حرکت از ابتدا تا به ثمر رسیدن گل را تحلیل و بررسی می کرد و تمام بازیکنانی که در این حرکت بدون در اختیار داشتن توپ دخالت داشتند را ذکر می کرد. ممکن بود حتی خود آن بازیکنان دخالت خود را در به ثمر رسیدن آن گل نمی دانستند!
هر ذره اطلاعات در ذهن او ثبت می شد. او با یادآوری وقایعی که در بازیهایی که سالها پیش با هم دیده بودیم و رخ داده بود، مرا متحیر می کرد. ذهن او هیچگاه بیکار نبود، و پس از آنکه با هم یک بازی را می دیدم، در مسیر خانه تا ساعتها هیچ حرفی نمی زد. این احتمالاً زمانی بود که به تحلیل وقایع بازی و ثبت حرکات و جزئیاتی که دیده بود می پرداخت تا بعدها بتواند به یاد آورد
الان اوضاع لیورپول خوب نیس من باور دارم تیم دوباره سر پا میشود و شعار ynaw در ورزشگاه همیشه می پیچد
بذارید داستان را با جمله پدر آنفیلد تمام کنم : هوادارانی که در دوران برد از تیمشان حمایت میکنند و در دوران باخت هیچ حمایتی نمیکنند بهتر است هوادار این تیم نباشند
این مکتب آنفیلد است پاک و زیبا و وفاداری
خلاص💔💔💔💔
اتحادیه لیورپولی ها
❤ynaw ❤
https://www.tarafdari.com/node/1869735
قسمت اول کنی داگلیش بهتربگویم کینگ کنی داگلیش🌷