هفت کشور، هفت بومی است که در اوستا از آنها سخن رفته است. نام این بومها در زبان پهلوی و جای آنها چنین است:
۱- اَرْزه در خاور
۲- سَوَه در باختر
۳- فِرَدَدَفْش در نیمروز (:جنوب)
۴- ویدَدَفْش در نیمروز (:جنوب)
۵- وُروبَرِشْن در شمال
۶- وُروجَرِشن در شمال
۷- خوَنیرَس در میانه
برترین این کشورها خونیرَس است که در پهناوری، به تنهایی، با آن شش دیگر برابر است و بامیک (:بامی) به معنی درخشان است. بنا بر این «خونیرَس بامی» بهترین سرزمینی است که مزدا آفریده است. هر کدام از این کشورها را سروری است و سرور سرزمین خونیرَس بامی «زردُشت» است.
ایرانیان قدیم بر حسب مملکتها جهان (ربع مسکون) را به هفت کشور قسمت کرده بودند.
به پندار آریاییها جهان به هفت بخش (پهلوی: kišvar، سنسکریت: dvīpa) تقسیم میشد و رشته کوهی دورادور آن را فرا گرفته بود. منطقه مسکونی عالم، یعنی جایگاه آریاییها که در آن نزد ایرانیان اَیرَیَنه وَیجه (ایرانویچ) و نزد هندیان آریا وَرته نام داشت، در سرزمین میانی قرار داشت. آنان معتقد بودند که کوهی بس بلند در میان این سرزمین جای دارد.
در آغاز آفرینش مادی تیشتر بارانی انگیخت و آب سراسر زمین را گرفت. سپس زمین به هفت قسمت تقسیم شد. بخشی میانی، کشور خونیرَس (xwaēniraøa) در میان است و ایرانویچ (ایرانویژ)، سرزمین ایرانیان، در کشور خونیرَس قرار دارد. از میان این هفت کشور، خونیرَس از همگی بزرگتر و به تنهایی برابر شش کشور دیگر است. در شرق کشور ارزه (arəzahī)، در غرب کشور سوه (sawahī)، در شمال دو کشور وروجرش (wouru.jarštī) و وروبرش (wouru.barštī) و در جنوب دو کشور فرددفش (fradadafšu) و ویددفش (widadafšu) پدید میآیند. طبق بندهشن حدود هر یک از این هفت کشور به شرح زیر است: «از آنجا که خورشید به روز مِهِست برآید تا به روز کِه برآید، شرق، کشور اَرزَه است، از آن جا که به روز کِه برآید تا به روز کِه نشود ناحیهٔ نیمروز است، کشور فرَدَدَفش و ویدَدَفش است. از آن جا که به روز کِه در شود تا به روز مِهِست در شود، غرب، کشور سَوَه است. از آن جا که به روز مهست برآید تا به روز مهست درشود، شمال، کشور وروبَرشن و وروجرِشن است. چون خورشید برآید بر کشور ارزه و فرددفش و ویددفش و نیمی از خونیرس تابد. چون به آن سوی تیرگ در شود، بر کشور سوه و وروبرشن و وروجرشن و نیمی دیگر از خونیرَس تابد؛ هنگامی که این جا روز است، آن جا شب است، زیرا به سبب کوه تیرگ است که شب پیدا شود. از کشور به کشور جز به اجازه ایزدان و ورجاوندی نشاید رفت. چنین گوید که میان ارزه و خونیرَس دریا است.»