مطلب ارسالی کاربران
داستان واقعی راپونزل یا همون گیسو کمند چیست؟ حتما بخون
𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔𖣔
#تئوری_انیمیشن
(داستان واقعی راپنزل یا همان گیسو کمند چیست؟🤔)
❌داستان های اصلی کارتون های دیزنی❌
گیسو کمند یا راپونزل افسانه ایی که در سال ۱۸۱۳ توسط یه نویسنده آلمانی نوشته شده. این داستان هم درست مثل بقیه انیمیشین های دیزنی دست کاری شده.
▪️داستان انیمیشن: پادشاه و ملکه ایی بودن که توی یه کشور زندگی میکردن، ملکه پس از سال ها باردار میشه اما در دوران بارداریش یه مریضی میگیره برای درمان مریضی باید دارویی رو بخوره تا خوب بشه. پادشاه سربازا رو به دنبال دارو میفرسته و اونا پیداش میکنن، گاتل پیرزنی بوده که از اون دارو برای جوون موندن استفاده میکرده. مدت ها میگذره و راپونزل با موهایی جادویی به دنیا میاد. گاتل راپونزل رو میدزده و به یه قلعه میبره تا از موهاش برای جوون موندن استفاده کنه. پسری به اسم یوجین که دزده به قصد سرقت وارد قلعه میشه اما با راپونزل برخورد میکنه و اونا طی داستان عاشق هم میشن. و در واقع یوجین باعث میشه که راپنزل از قعله خارج بشه. در آخر داستان راپنزل و یوجین با هم ازدواج میکنن و راپنزل پدر و مادر واقعی خودش رو میبینه.
▪️داستان اصلی: برخلاف انیمیشین پدر و مادر راپنزل پادشاه و ملکه نبودن! اون ها زوج فقیری بودن که در نزدیکی باغچه پیرزن جادوگر زندگی میکردن. مادر راپنزل اون رو حامله میشه و در دوره بارداریش علاقه زیادی به گیاه "راپنزل" پیدا میکنه ؛همسرش سعی میکنه که از باغچه جادوگر اون رو بدزده اما موفق نمیشه و جادوگر اون رو میگیره و میگه در ازای این گیاها بعد از به دنیا اومدن بچه تون اون رو به من میدید. اون ها هم به نظر خوشحال میومدن پس معامله رو قبول میکنن و بچه رو به جادوگر میدن. جادوگر اون رو به دورترین نقطه میبره و به مدت ۲۰ سال زندانیش میکنه. روزی شاهزاده ایی اطراف اون قلعه میگذشته که صدای آواز خوندن راپونزل رو میشنوه و بعد از کلی التماس و خواهش به راپونزل وارد قلعش میشه. با هم آشنا میشن و صحبت میکنن و در اولین قرار با هم سکس میکنن و راپونزل دو قلو باردار میشه. مدتی میگذره و گوتل میفهمه که لباس های راپونزل براش تنگ شدن و شکمش بزرگ شده در حالی که راپونزل نمیدونسته حاملکی چه معنی میده! جادوگر نقشه میکشه که وقتی شاهزاده اومد گیرش بنداره و موفق میشه. به قدری شاهزاده رو عذاب میده که قصد خودکشی میکنه اما در آخر توسط خوده گوتل از قلعه به پایین میوفته و چشماش کور میشه. بعد از اینکه گوتل داستان رو میفهمه راپونزل رو در حالی که حاملست به یه کویر میبره و مجبور میشه دو قلوهاشو اونجا به دنیا بیاره. سال های میگذره راپونزل به دنبال شاهزاده میگرده بعد از اینکه پیداش میکنه با اشکی که میریزه چشماشو شفا میده و ازدواج میکنن و به خوبی و خوشی با هم زندگی میکنن.
اینم از گیسو کمندتون😈😂
من کلا میخام عقاید رو ب بااد بدم😂😂🤦🏻♂
و در آخر برای حمایت از من لایک و کامنت یادتون نره