بمناسبت یکصدمین سالروز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی، به راستی هدف کوچک خان چه بود؟ |
در هندوستان فیلی آوردند و در یک خانه تاریک قرار دادند و مردمی که تا به آن زمان فیل ندیده بودند در تاریکی خانه بر روی فیل دست می کشیدند، و بر اساس درک خود هر کدام تصویری از فیل در ذهن خود ساخت. کسی که بر روی خرطومش دست میکشید فیل را به شکل یک لوله تصور کرد. دیگری که در حال لمس گوش فیل بود او را مانند یک بادبزن مجسم کرد. فردی که پای فیل را در آغوش گرفت، تصوری مانند یک ستون محکم داشت.
هر یک از دید خود حیوان بزرگ را توصیف کردند اما تنها اگر در آن خانه شمعی روشن میشد، اختلاف تصورات افراد از بین میرفت. اسناد بهمانند همان شمع هستند که میتوانند عاملی بر رهایی از نظرات شخصی افراد حول یک اتفاق تاریخی باشند.
این مطلب دربرگیرنده چند مصاحبه، نقل قول و یادداشت کارشناسان متخصص در زمینه شناخت نهضت جنگل است که میتواند تا حدودی درکی درست و پاسخی جامع بر سوالات مهمی از وقایع پیش آمده در طول حیات این جنبش به مخاطب ارائه کند.
همراهی کوچکخان با عقاید مارکسیستی بیمعنی است
پروفسور یان ریشار، استاد بازنشسته ایرانشناسی دانشگاه سوربن نوین و مدیر سابق انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران در گفتوگو با «تاریخ ایرانی»، به پرسشهایی درباره ارتباط فکری میرزا کوچکخان جنگلی با سیدجمالالدین اسدآبادی و همراهی میرزا با اندیشههای سوسیالیسم پاسخ داد.
- برخی گفتهاند که میرزا کوچکخان قبل از آغاز حرکت خود در تهران با شخصیتهایی همچون حسن مدرس، سیدجمالالدین اسدآبادی، اسکندری و.. روابطی داشت و پس از مشورت با آنان و با هدف ایجاد پایگاهی ثابت و گرد آوردن نیرو علیه استبداد به مازندران و سپس به گیلان میرود. این روایت مقرون به صحت است؟ در این صورت چرا هیچ ارتباط شفافی بین او و سیاستمداران تهرانی دیده نمیشود؟
با اینکه نماینده گیلان در مجلس دوم بود، میرزا کوچکخان جوانتر از آن است که ارتباطی با جمالالدین اسدآبادی داشته باشد، ولی از میراث فکری و سیاسی او، الگوی اتحاد اسلام و آرزوی آزاد ساختن جوامع اسلامی از یوغ استعمار را درک کرده و باور داشت. از این لحاظ، مبارزهٔ میرزا کاملاً در خط یکی از گرایشهای اصلی مشروطیت بود. از طرف دیگر، مردم گیلان اکثراً دهاتی بودند و میرزا که از نزدیک ظلم طبقهٔ اشراف در این منطقه را دیده بود، نسبت به گفتارهای سیاستمداران آن زمان واکنش منفی چشمگیری داشت. وطنپرستان ملی ایرانی در زمان جنگ جهانی اول دشمن روسیه و انگلیس بودند و در پی استقلال کوشا بودند ولی معلوم نیست که اوضاع اجتماعی را تا چه حدی میخواستند و میتوانستند تغییر دهند.
- میرزا کوچکخان به لنین تلگراف زده و به او درس فلسفی میدهد مبنی بر اینکه کمونیسم باید به مردم توضیح داده و به تدریج و با حداکثر احتیاط و حوصله به آنها فهمانده شود. او مقابل راه حل سریع میایستد. اما به هر حال این نشانه چیست؟ آیا نشانهای از پیاده کردن نظام اشتراکی، حتی به تدریج در جمهوری سوسیالیستی گیلان به رهبری کوچکخان دیده میشود؟
جامعه روستایی از الگوی انقلاب سوسیالیستی فاصله زیادی داشت ولی ارزشهای عدالت اجتماعی، حکومت مردم، استقلال، رد ظلم و استثمار که میرزا به آنها معتقد بود، همچنان در جهت ترقی «علمی» [از طریق] کمونیستها بود. اما مسئله این است که بحث همراهی میرزا با عقاید مارکسیستی بیمعنی است.
- چرا نهضت جنگل این خاصیت را دارد که هم از سوی ناسیونالیستها، هم سوسیالیستها و هم مذهبیها مصادره شود؟
بعد از سالهای مشروطیت و اشغال شمال ایران توسط نیروهای روسیه و سپس جنگ جهانی و اردوکشیهای متعدد، آرزوی مشترک مذهبیها و ملیون این بود که مردم ایران بالاخره در کشور خود از حاکمیت واقعی برخوردار شوند. به جای آن مشاهده میکردند که هرج و مرج همه جا اقتدار دولت را خنثی میکرد و تنها نیروی منظمی که هنوز اوضاع را تعدیل میکرد از یک طرف ژاندارمری بود، با افسران سوئدی، از طرف دیگر بریگاد قزاق با فرماندهی افسران روس و سرانجام از همه مجهزتر و قویتر، نورپرفورس و اسپیآر بریتانیایی. بعید میدانم که انگیزه مذهبی در عکسالعمل مردم اولویت داشت. با اینکه عملاً جنگل دولت قاجار را باز ضعیفتر میکرد و او را بیشتر به استمداد طلبیدن از انگلیسیها هدایت میکرد، اما با آرمانهای خیلی از رجال این دوره سازگار بود.
- با این اوصاف امکانی وجود دارد تا مبارزات میرزا را بر مبنای مفهوم مدرن و امروزی همچون «اسلام سیاسی» تعریف کنیم؟ چرا که در دهههای اخیر برخی تاریخنگاران تاکید بسیاری بر «اسلامگرایی» وی در مبارزاتش داشتهاند. مثلا او را «چپ اسلامی» میخوانند.
چپ، به معنی نهضتهای کارگری جوامع صنعتی، نه! ولی به عنوان تکیه نهضت بر طبقات مظلوم جامعه و داشتن آرمانهای آزادی، برابری و اقتدار مردمی، بلی. البته، انکار نمیشود کرد که میرزا در اصل طلبه بود، اما «اسلامی» به معنی طرفدار حکومت روحانیون بودن یا مدار سیاست بر شریعتگرایی گذاشتن، نیست. اسلام، همان طوری که در افکار سیدجمالالدین بر میآید، زمینه فرهنگی مشترک جوامع ستمدیده شرق است در برابر فشار قدرتهای اروپایی، [اسلام] برای میرزا کوچکخان یک بعد نیرومند اتحاد است.
- درک جنگلیها از فضای سیاستهای جهانی چه اندازه بود؟ آیا آنان منافع مشترک روس و بریتانیا را درک کرده بودند؟
از زمان امضاء توافقنامه ۱۹۰۷ (حاکی از تقسیم ایران به سه قسمت، زیرنفوذ روس، انگلیس و در وسط منطقهٔ «خنثی»، یا بیطرف)، شباهت سیاست ابرقدرتها در چشم همه ایرانیان واضح شد. همکاری متفقین روس و انگلیس و فرانسه در چهار سال جنگ هم امر روشنی بود. در این موقعیت، چهره دموکراتپسند انگلستان، مثلاً همکاری سفارت انگلیس با تظاهرکنندگان مشروطه علیه استبداد به فراموشی سپرده شده بود. اما انقلاب اکتبر امید تازهای انگیخته بود: دیگر فشار سیاسی و نظامی روس تبدیل به گفتار انساندوستانه و تدابیر مثبت نسبت به ملت ایران شده بود. بدهی ایران به روسیه در آن پاک شد. همه اینها نشان میدهد که برای مردم ایران، تحولات اجتماعی کشورهای بزرگ اثر مستقیمی در زندگی و سیاست محلی داشت. بُعد بینالمللی نهضت بیخود نبود.
روابط کوچک جنگلی و شوروی به روایت اسناد محرمانه
به نقل از تاریخ ایرانی، سالها پس از مرگ میرزا کوچکخان و پایان نهضت جنگل، هنوز ابعاد مختلفی از این خیزش بزرگ پوشیده مانده است. دلایل زیادی برای عدم رفع ابهامات تاریخی در این زمینه وجود دارد که یکی از عمدهترینشان عدم دسترسی به اسناد محرمانه دولتهای خارجی دخیل در این واقعه مهم است.
کتابی با عنوان «بلشویکها و نهضت جنگل» به فارسی ترجمه و منتشر شده که در آن نویسنده با تکیه بر اسناد محرمانه دوران شوروی به اهداف کشور شوراها از مداخله در نهضت جنگل پرداخته و نتیجهگیری کرده که حضور شوروی در واقعه جنگل دلیلی مهمتر از دخالت تاریخی دولتهای خارجی در امور ایران داشته است.
مویسی پرسیتس، نویسنده این کتاب چند دهه برای بررسی چگونگی ایجاد جبهه شرقی انقلاب جهانی در آرشیوهای شوروی تحقیق کرده و نتیجه تحقیقاتش در قالب مقالات و کتابهایی منتشر شده است. اما به رغم این تلاشها به گفته خود او به دلیل عدم دسترسی کامل به اسناد محرمانه رژیم شوروی تا زمان فروپاشی آن، نتوانسته بود اسنادی دال بر اهداف واقعی حزب کمونیست روسیه در نهضت جنگل بیابد. اما در ۱۹۹۲ [۱۳۷۱]، بسیاری از آرشیوهای تا آن زمان محرمانه به روی محققان گشوده شد. در پی انتشار این آرشیوها پرسیتس دریافت که بدبینیهای مداوم او در مورد حضور نیروهای شوروی در گیلان اساس واقعی داشته است.
او به این نتیجه رسید که انقلاب گیلان در اساس، یک تلاش ناموفق از سوی بلشویکها و نخستین کمونیستهای ایرانی تحت رهبری آنها برای هدایت مبارزه رهاییبخش ملی در گیلان به سوی یک انقلاب سوسیالیستی به منظور شوروی کردن کل ایران با استفاده از وسایل خشونتبار بود.
در دوران شوروی مهمترین آرشیوها محرمانه ماند و در کنار سانسور دولتی، خودسانسوری نیز حاکم بود. اما پس از فروپاشی کشور شوراها، پرسیتس دهها آرشیو و صدها پرونده، در آرشیو دولتی فدراسیون روسیه، آرشیو نظامی دولت روسیه، آرشیوهای تومسک و تاشکند و مهمتر از همه، منابع «مرکز روسی نگهداری و مطالعه اسناد تاریخ اخیر» را مورد مطالعه قرار داد تا به مساله صدور انقلاب از شوروی به ایران از طریق نهضت جنگل بپردازد.
تلاش شوروی برای کمونیست کردن کوچکخان و نابودی او
پس از آنکه حزب کمونیست ایران به رهبری سلطانزاده، زمام منافع شوروی در ایران را برعهده گرفت، وانمود کرد که سیاستش حمایت از میرزا کوچکخان در راه رهایی کشور از ستمگران است، اما حزب در پس پرده خلاف این عمل کرد و کمر به نابودی میرزا بست.
شوروی نیز میرزا را تنها وسیله برای پیشبرد سیاستهای خود میدانست. حزب کمونیست روسیه بود که کمونیستهای ایران را آموزش داده بود تا استفاده از هر وسیله ممکن برای رسیدن به اهداف خود را مجاز بدانند. تنها نگرانی بلشویکها این بود که بتوانند تا هر زمان که مصلحت باشد تحت لوای حمایت از کوچکخان مقاصد کمونیستی خود را پنهان نگه دارند. در اصل همین نکته بیانگر پیام تلگراف دوم کاراخان به راسکولنیکوف در ۳۰ مه بود. او در آن تاریخ چنین نوشت: «تمایل کوچکخان به تشکیل قدرت شوروی در ایران و ]دعاوی[ کمیته مرکزی حزب کمونیست ]نیز[ که در پی کسب قدرت است... احتیاط کامل میطلبد»، یعنی باید تلاش کرد که مانع هرگونه شروع نابهنگام خصومت میان این دو نیرو در مبارزه بر سر قدرت شد.
دیگر کمونیستها کنترل امور را در شورای جنگ انقلابی در دست میگرفتند. ساختارهای کمونیستی مستقر شدند و به نحو فعال سیاستهای «کمونیسم ناب» را که توسط سلطانزاده مطرح شده بود، به پیش میبردند. کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران در رشت، کمیتههای محلی حزب در رشت و انزلی، بخشهای ویژه تحت هدایت آنها، ادارۀ سیاسی جمهوری که آن هم در رشت بود و سرانجام ارتش سرخ ایران و مراکز اصلی آن همگی تحت کنترل کامل حزب کمونیست قرار داشتند. مدت زیادی از توافق کوچکخان با راسکولنیکوف نگذشته بود که کوچکخان پی برد ارتش سرخی که به ارتش ایران تغییر نام داد و او با اعتماد تمام آن را پذیرفته بود، نه به منظور کمک به او بلکه برای کمک به کمونیستها فرستاده شده است و تنها نقطه اتکاء تضمین کننده مقاصد آنها برای «به دست گرفتن رهبری انقلاب» است و این نکتهای است که کوچکخان درباره مقاصد آنها در نامۀ اوت ۱۹۲۰ خطاب به مدیوانی، عضو کمیته مرکزی دفتر قفقاز حزب کمونیست روسیه نوشت.
شورویگردانی گیلان مخالفتهای شدیدی را در بین مردم برانگیخت و مسکو به شکلی حسابشده، برای محو میرزا کوچکخان، در افکار عمومی نقش او را در این شیوه حکمرانی برجسته کرد، حال آنکه میرزا آرمانی دیگر و برکنار از کمونیسم داشت. کوچکخان در فضای غیرقابل تحملی که اطرافش را فراگرفته بود هر دم بیش از پیش از لحاظ اخلاقی احساس تنگی و خفقان میکرد. مراقبت ضمنی از او آغاز شد و همراه آن تلاشهایی برای کمونیست کردن وی صورت گرفت./ کتاب «بلشویکها و نهضت جنگل»
مصادره کوچکخان توسط گروههای مختلف سیاسی
به نقل از تاریخ ایرانی، کریستین بروم برژه، استاد انسانشناسی در پرووانس فرانسه در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» به تفصیل از ریشههای مصادره میرزا کوچکخان جنگلی توسط گروههای مختلف سیاسی پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ میگوید. رئیس انجمن ایرانشناسی فرانسه در رابطه با نگاه میرزا کوچکخان به قدرتهای جهانی در عصر خود میگوید که او از انگلیسیها و روسها تنفر داشت و خواهان آزادی کشور خود بود. کریستین بروم برژه نویسنده کتاب «مسکن، معماری و جامعهٔ روستایی در دشت گیلان در شمال ایران» در بخشی از گفت و گو با تاریخ ایرانی میگوید:
جنگل مأمن و مکان آزادی است که میتوان در صورت تعقیب یا از شرّ بیعدالتیها بدانجا پناه برد؛ کاری که میرزا به دفعات، هنگام بروز کدورت و کشمکش (به ویژه با بلشویکها) بدان دست زد. اصطلاحی در میان روشنفکران منطقه برای بیان این غوغای درون روح و این عزلت از سر سرخوردگی در مأمن جنگل رایج است و آن «جنگلزدگی» است.
آنطوری که «اریک هابسبام» او را توصیف میکند، میرزا «بیعدالتیها را تلافی میکرد» و «از ثروتمندان میگرفت و به فقرا میداد»، هرگز «جامعه را رها نمیکرد» و «این جامعه تشویق میکرد، کمکش میکرد و حمایتش میکرد»
تا آنجا که من میدانم گزارشهای قلیلی از تمایلات جنگلیها به ایجاد یک دولت قفقازی مستقل یا یک دولت گیلانی برای بسیج عمومی وجود داشته و به نظر من عامل تعیینکننده در وقوع جنبش نبوده است.
مراسم بزرگداشت خاطره شهادت میرزا با گرایشهای متضاد و تنوع انجمنهایی که یاد جنبش را استمرار میبخشند گواهی است بر اختلافها و شکافها بر سر تصاحب او.
- ریشه درگیری میرزا کوچکخان با کمونیستهای ایران و اختلاف نظر با سران شوروی در مسکو چه بود؟ مثلا میرزا نامهای به لنین مینویسد و اصول فلسفه سوسیالیستی را یادآور میشود تا بگوید جامعه کنونی ایران آماده پذیرایی فوری از کمونیسم نیست. نگرانیها میرزا را در چه میبینید؟
منازعه میان میرزا و همراهانش از یک سو و کمونیستهای شوروی و ایرانی از دیگر سو بر سر دو نکته حیاتی بود: جایگاه مالکیت خصوصی و دین. او پیوسته در بیانات و اعلامیههایش بر ضرورت احترام به مالکیت اموال و زمین تأکید و با تبلیغات ضد دینی مقابله میکرد. از طرفی هوادارانی که از میرزا حمایت مالی میکردند او را تحت فشار قرار میدادند، بدینسان در مسجدی در رشت کسبه از او میخواهند رسماً قول بدهد که دین، مسکن و اموال آنها از هرگونه تعرضی مصون است. آنها یادآور میشدند که تأمین کننده منابع مالی میرزا و افرادش هستند و در صورت بروز رفتار خصمانه از سوی کمونیستها دیگر بر تعهدات خود پایبند نمیمانند. در مقابل کمونیستها هم زیر بار «فرورفتن در لجنزار خرده بورژوازی» نمیرفتند. گسست اجتنابناپذیر است. میرزا و همرزمانش به جنگل رفته و در نامهای سرخوردگیهایش را با لنین در میان میگذارد: او بیم دارد که «پس از دفع یک سلطه خارجی، بار دیگر گرفتار سلطه دیگری قرار بگیریم.» به گفته شاهدی «او در تماس با بلشویکها دریافته بود که چیزی بدتر از انگلیسیها در میان است.»
ما هنوز هم تلاشی نمیکنیم که جریان جنگل را بشناسیم!
به نقل از تاریخ ایرانی، پروفسور شاپور رواسانی، دکترای علوم سیاسیاش را از دانشگاه هانوفر آلمان گرفته است. رساله دکترای او با نام نهضت جنگل هم اکنون کتاب مرجع دانشگاه مسکو و چندین دانشگاه دیگر اروپایی است. او همچنین چندین کتاب در خصوص نهضت جنگل نگاشته از جمله «اولین جمهوری شورائی ایران» (نهضت جنگل) و «نهضت جنگل: زمینههای اجتماعی».
- دکتر رواسانی ما خیلی گشتیم دنبال نشانههایی که آیا میرزا کوچکخان به دنبال ایجاد حکومت مذهبی و اسلامی بوده یا خیر؟ در مرامنامه نهضت جنگل ما اثری نمیبینیم که دنبال چنین حکومتی بوده باشند یا در نامههای میرزا هم چنین چیزی دیده نمیشود. در حالی که از طرف خیلیها مطرح شده که میرزا به دنبال برپایی حکومت مذهبی بوده است.
باید فرق گذاشت بین مسلمان معتقدی که اعتقاداتش راهنمای عملش است تا کسی که وظیفه خودش را ترویج و تبلیغ دین میداند و میخواهد به دیگران انتقال دهد. تا جایی که من از زندگی میرزا کوچک اطلاع دارم مسلمان معتقدی بود و تا جایی که میتوانست در احوال شخصی و اصول اهدافش انسان معتقدی بود. برخورد نکردم به نکتهای که میرزا خواسته باشد کسی یا گروهی را با موعظه یا تبلیغ یا رفتار سیاسی وادار به کاری کند. وقتی هم که سوال کردند از او که هنگامی که بر سر کار بیایی چه میکنی گفت وقتی ما تهران را تصرف کردیم نمایندگان مردم نوع حکومت را تعیین خواهند کرد. او به هیچ عنوان درباره نوع حکومت اظهارنظر نکرد. البته صحبت از جمهوری میکرد اما چه نوع جمهوری با چه مشخصاتی؟ این را به انتخاب مردم و آزادی موکول به بعد از فتح تهران کرد. تازه وقتی میگوییم حکومت اسلامی یا مذهبی باید ببینیم منظور کدام اسلام است؟ اسلام معاویه یا اسلام علی؟ میرزا میگفت دنبال حکومت عادلانه است اما اینکه ساختار و ترکیب و قانون اساسی و نحوه پیاده کردن آن چگونه باشد را میگوید مردم باید تعیین کنند. خودش که میگفت جمهوری میخواهم اما خب حکومت جمهوری هم انواع و اقسام دارد.
- در نامههای میرزا هم اشارهای به این مساله نمیشود؟
نامههای میرزا بسیار موقر، متین و سیاسی است اما کوشش نمیکند با کمک آیات و احادیث یا نقل قول مذهبی برای خودش یا دیگران موقعیتی ایجاد کند. از آن گذشته در زندگی سیاسی خودش از همراهان انتظار داشت که صادقانه برای مبارزه با استعمار و استبداد مبارزه کنند و به همین علت من ندیدم که به دیگران تکلیف دینی یا مذهبی کند، چون خودش را یک طلبه میدانست، وقتی یک نفر طلبه است با مجتهد فرق دارد
- به نظر میرسد منظور آنها بیشتر تاکید روی جنبههای عدالتخواهانه قضیه است یعنی افرادی که علیرغم هر دین و آیینی بحث عدالت برایشان خیلی محوری بوده است؟
خب در کشور ما اگر نگاه کنید اشخاصی که عدالتخواه بودند از دوران باستان وجود داشتهاند. روشنفکران ما با تقریبسازی مساله را میخواهند حل کنند، بعد به دیوار میخوریم و دیگران بهرهبرداری میکنند. بعد تعجب میکنیم چرا موفق نشدیم.
- نهضت جنگل را چگونه میتوان تعریف کرد؟ بالاخره جنبشی عدالتخواهانه بوده؟ آزادیخواهانه بوده؟ استقلالطلبانه بوده؟ بخشهایی از آن به دنبال حکومت مذهبی بوده؟ یا همه اینها با هم بودهاند؟
جنبش جنگل دو دوره است. دوره اول که اتحاد اسلام بیشتر تعیین کننده است و بیشتر افراد حاضر در آن بازاری بودند اما در دوره دوم است که مرامنامه نوشته میشود و میرزا کوچک و دیگران حرفشان را میزنند. میرزا میخواسته برود به ستارخان کمک کند که مریض شد و نتوانست برود، چرا؟ چون نهضت ستارخان را یک نهضت آزادیخواهانه میدیده است و بعد در دوران دوم هم سعی کرد نظرات خودش را اعمال کند. جالب اینجاست که ما هنوز هم سعی نمیکنیم جریان جنگل را بشناسیم. میرزا پیش از شکلگیری شوروی در نامهای به چینکوف (فرمانده قزاقهای روس در تهران) مینویسد باید در ایران حکومت جمهوری تشکیل شود. عدهای این را نمیشناسند یا به هر علتی میگویند میرزا این را از شوروی گرفته بود، چرا؟ برای اینکه میرزا مسافرتهایی داشته به آذربایجان و قفقاز و با افکار سوسیال دموکراسی آشنا شده بوده ولی تقاضای رفع ظلم که هیچ احتیاجی به آگاهی تئوریک و وسیع ندارد. هر کسی ظلم را ببیند میتواند با آن مبارزه کند.
- وقتی جمهوری شورایی گیلان اعلام موجودیت میکند، آیا همین به معنای جداییطلبی نیست؟
ببینید این موقت است. اسنادش هست که از طرف انگلیسیها شخص دنسترویل (فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال و غرب ایران) به میرزا پیشنهاد میکند که بیا با ما همکاری کن علیه روسها، تا ما تو را به رسمیت بشناسیم. میرزا به آنها پاسخ منفی داد و گفت من تحت حمایت شما جمهوری تشکیل نمیدهم. روسها به او پیشنهاد میکنند که ما ۶۰ هزار مسلح میفرستیم که تو با آنها به تهران حمله کنی. میرزا جواب میدهد که خب بعد من شما را چگونه بیرون کنم؟ و حاضر نمیشود و تا آخر سر میگوید مساله ما مساله ایران است. متاسفانه آقایان بر حسب مشرب خود مسائل مختلفی عنوان میکنند. میرزا راجع به ایران فکر میکرد، شما در تمام نامههای میرزا کلمه گیلان را پیدا میکنید؟ نمیکنید. از صدر تا ذیل تمام نامههایش را بخوانید
- یعنی ما اگر بخواهیم مقایسهای انجام دهیم بین میرزا کوچکخان و نهضت جنگل با حکومت خودمختار آذربایجان و پیشهوری همین طور جمهوری مهاباد و اسماعیل آقا سمیتقو به نظر میرسد در ظاهر فرقی نیست، چنانکه آنها هم اعلام جمهوری کردند، پس چرا از میرزا و نهضت جنگل به نیکی یاد میشود اما آنها منفور میشوند؟
گروه پیشهوری در شمال ایران کاملا تحت نظر دولت شوروی تشکیل شد. همه هم تصورشان این بود که با کمک ارتش سرخ بتوانند در ایران کاری انجام دهند اما خودشان هم فدای این اشتباه شدند. وقتی ارتش سرخ با آمریکا و انگلیس کنار آمد حکومت خودمختار آذربایجان از هم پاشید که این مساله به هیچ وجه با نهضت جنگل قابل مقایسه نیست. چون میرزا کوچک سعی میکرد با تکیه بر ساختار اجتماعی ایران اهدافش را پیش ببرد. یک تفاوت عمده این است که میرزا کوچکخان بر هیچ دولت خارجیای تکیه نکرد در حالی که پیشهوری به هر علتی تکیه کرد. در تاریخ نهضت جنگل عثمانیها تصور میکردند بتوانند کاری انجام دهند و در دوره اول هم آمدند اما بعد رفتند و نتوانستند تاثیرگذار باشند. چند افسر آلمانی هم که از روسیه فرار کرده بودند به نهضت کمک کردند. میرزا کوچکخان سعی میکرد با توجه به امکانات موجود قدم بردارد و به هیچ وجه به دولتی خارجی اتکا نکرد. علاقهمندیاش به ایران ویژگی اصلیاش بود و میخواست خدمتی انجام دهد. وقتی هم که قشون رضاخان به گیلان حمله کرد و عدهای با کشتی از انزلی رفتند باکو، میرزا هم میتوانست برود پس چرا نرفت؟ ترجیح داد به جنگل برود به این امید که نیروی مقاومتی را دوباره سازمان دهد که نشد. وقتی در روسیه انقلاب شد، فقط در دو شهر صنایع نوین وجود داشت و بقیه دهقان بودند. همان وقت مکاتباتی بین لنین و رزا لوکزامبورگ هست که رزا سوال میکند در کشوری دهقانی چه طور حکومتی کمونیستی کارگری میخواهید اعلام کنید؟ لنین بعدها گفت انقلاب یعنی صنعتی شدن. تنها قدرت سالم توانا بعد از جنگ اول انگلستان بود و به همین جهت لنین با انگلستان رابطه حسنه برقرار کرد تا کشورش را توسعه دهد. در نامههای دیوید لوید جورج، نخستوزیر انگلیس به لنین هست که ما حاضریم به شما کمک کنیم اما وقتی شما در هندوستان و ایران علیه سیاستهای ما عمل میکنید پارلمان انگلستان به برنامه کمک به دولت شما رای نمیدهد، تعهد بدهید که در این دو منطقه علیه ما فعالیت نکنید. در همین رابطه بود که کراسین (نماینده دولت شوروی) به لندن رفت. اثرات این مذاکرات به گیلان و سایر مناطقی که شوروی حضور داشت سر ریز میشد.
وقتی روسها میخواستند سر مفاد قراردادهایشان به انگلستان فشار بیاورند میگفتند ما حامی نهضت جنگل هستیم و وقتی به توافق میرسیدند، کوتاه میآمدند و میگفتند دیگر نیستیم. مذاکرات لندن به خاطر منافع کشورهایشان بوده و وقتی قرارداد بسته شد دیگر میرزا کوچکخان برای شوروی وجود خارجی نداشت. لنین نمایندگان میرزا را در مسکو نمیپذیرد اما همان زمان نمایندگان حکومت مرکزی را میپذیرد. یک نکته جالب بگویم. بعد از فروپاشی شوروی کادرهای مرکزی احزاب کمونیست اروپای شرقی شامل زنان و مردانی که دیگر پا به سن گذاشته بودند بنیادی در آلمان ایجاد کردند با هدف پاسخ به این سوال که چرا فروپاشی رخ داد و کنفرانسهایی آخر هفتهها برگزار میکردند. در یکی از این همایشها من را دعوت کردند که درباره امپریالیسم و ساختار جهانی صحبت کنم. وقتی وارد سالن شدم ۸۰ تا ۱۰۰ آقا و خانم مسن از احزاب کمونیست نشسته بودند. من ضمن صحبتهایی که میکردم گفتم ایران هم مورد تهاجم امپریالیسم بوده و این سابقه را دارد و اشارهای به نهضت جنگل کردم و خواستم بگویم که کنار آمدن دولت شوروی با انگلستان چیز تازهای نیست. گفتم بله در زمان لنین هم شخصی به نام کراسین چنین ماموریتی داشته است. رییس جلسه گفت آقای رواسانی موضوع امروز را بگذارید کنار راجع به کراسین و نهضت جنگل صحبت کنید. بعدازظهر تمام وقت من صحبت میکردم و همه هاج و واج بودند. چرا هیچ کس اطلاع نداشت؟ چون لنین دستور داده بود که ماموریت کراسین در مطبوعات حزبی وقت شوروی منعکس نشود، پس کادرها از کجا خبر داشته باشند. همه اینها را گفتم که بگویم خارجی معاملهگر است و تا وقتی بخواهد حمایت میکند و نخواهد نمیکند. این بلایی است که سر پیشهوری و حزب توده آمد در حالی که میرزا اینگونه نبود.
- میرزا کوچکخان در نامههایی که به مسوولان شوروی مینویسد از این گلایه میکند که قرار بوده مرام اشتراکی تبلیغ نشود اما حزب کمونیست و وابستگان شوروی شروع به تبلیغ کردهاند. چرا میرزا از این مساله نگران است در حالی که تبلیغ کمونیسم از قبل از آن در منطقه گیلان و انزلی شروع شده بود و در کتاب شما هم آمده که کلوب بنیاد پیش از ایجاد جمهوری شورایی گیلان به همین منظور تشکیل شده بود؟
بله شروع شده بوده او هم نمیتوانست جلویش را بگیرد اما او با آمدن شوروی به خاک ایران هم مخالف بود، اما آمدند. به همین جهت آن تفاهمنامه ۹ مادهای را تدوین کردند که عدم تبلیغ مرام اشتراکی هم در آن آمده که عده زیادی منکر میشوند. در حالی که یکی از مفاد این تفاهمنامه به صراحت حاوی عدم دخالت خارجی است و نادیده گرفتنش تحریف تاریخ است. میرزا همان جا میگوید پول ارتش را ما میدهیم یعنی اختیار با خودمان باشد و بیشتر از تعداد مشخصی هم قرار بوده نیایند. چون آن مقطع به میرزا نیاز داشتند، قبول میکنند اما بعد خرابکاری میکنند در حالی که خیلیها این ۹ ماده را نادیده میگیرند. وقتی برای بنیاد میرزا کوچکخان فعالیت میکردیم خیلی از دوستان من میگفتند برای چه دنبال این گاو دزد افتادی؟ برای اینکه از پدرش شنیده بود که میرزا آمده گاوهایش را برده و به او میگفتند گاو دزد. نگاه به میرزا تا سالهای قبل این بود که یک آدم وابسته به شوروی بوده است. یک نفر در گیلان درباره میرزا مقالهای نوشته بود گفته بود او رابین هود ایران است، در حالی که این طور نیست.
- مثل اینکه این تحلیل همان زمان از سوی خارجیها هم مطرح شده بود؟
تحلیل آنها بوده و حماقت ما، بعد ما نقل قول هم میکنیم. توهین است و عدم شناخت مجاهدین جنگل و توهین به مردم ایران است. چون مرکز اطلاعات ما ترجمه از نوشتههایی است که همه حقایق در آنها نیامده است. در واقع سیستمهای اطلاعاتی آنها از افراد مطلع و محقق بر حسب منافعشان استفاده میکنند. مردم خودشان که علاقهای به خواندن آن کتابها ندارند مثلا تا وقتی من درباره خیابانی مقاله ننوشته بودم همه میگفتند که او میخواسته آذربایجان را بدهد به روسها و خائن بوده است. من اما دیدم وطنپرست بود و نگاهی که ایجاد شده بوده در نتیجه تبلیغات طبقه حاکم بود.
تلاش کمونیستها برای نابودی کوچکخان به شکست انجامید
به نقل از تاریخ ایرانی، جمیل حسنلی، استاد تاریخ دانشگاه دولتی باکو چنین مینویسد:
میرزا کوچکخان به روشنی میدید ایده بلشویکیِ به راه انداختن انقلاب سوسیالیستی در ایران بیپایه و معناست. وی در تلگرافی به لنین (۲۰ ژوئیه ۱۹۲۰) نوشت که ایران برای مبارزه در راه سوسیالیسم آمادگی ندارد، ولی وعده داد به محض آنکه تهران فتح شود، در سیاست خود تحول جدی به وجود خواهد آورد و مردم را به مبارزه علنی علیه کاپیتالیسم هدایت خواهد کرد. او نمیتوانست تحولات قهری و انقلابی را که مدت کوتاهی پیش از آن در آذربایجان رخ داده و به شدت بر وضعیت کاسبان خردهپا تأثیر گذاشته بود، بپذیرد و شکایت داشت که در قرارداد اواخر ژوئن با حکومت آذربایجان، دولت شوروی مصون ماندن اموال اتباع ایران را تضمین کرده است، ولی اکنون این تضمینها آشکارا نقض میشوند. کوچکخان اظهار بیمناکی میکرد که این قبیل مسائل ممکن است پیامدهای فاجعهباری برای ایران انقلابی (که بافت اجتماعی آن عمدتاً از مالکان خردهپا تشکیل میشد) داشته باشد و حتی روند انقلاب در کل خاور زمین را با مشکل روبهرو سازد. او به پیروی از سبک مکاتبات آن سالهای بلشویکها تلگراف خود را با «درود کمونیستی» پایان میدهد.
با وجود وعدههای پشتیبانی، در سیام ژوئیه ۱۹۲۰ در نشست مشترک و محرمانه کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و نمایندگان نیروهای چپ در حکومت جمهوری شوروی گیلان، تصمیم به سرنگونی میرزا کوچکخان و سرکوب هواداران او گرفته شد. در نتیجه در ۳۱ ژوئیه در گیلان حکومت جدیدی روی کار آمد که ریاست آن بنا به پیشنهاد بلشویکهای حاضر در ایران بر عهده احساناللهخان گذاشته شد. میرزا کوچکخان دوباره به جنگلهای گیلان بازگشت و به همراه همقطارانش در مقر پیشین خود، فومن، مستقر شد. تلاش کمونیستها برای محاصره و نابودی او به شکست انجامید. نبرد شدیدی در گرفت که حاصل آن، مرگ حدود ۴۰۰ نفر از یاران میرزا و صدها نفر از جنگجویان اعزامی از آذربایجان و روسیه بود.
کوچک جنگلی از دیدگاه بیگانگان همدوره
كشيش چارلز ماری، مبلغ مسيحی مقيم رشت، كوچک خان را يک قهرمان واقعی میدانست. وی میگويد:
میخواهم كلامی درباره ميرزا كوچکخان بگويم. صرفنظر از درست يا نادرست بودن آرمانهاي اين مرد، به اعتقاد من او انسانی باوجدان، وطنپرستی صادق، و مردی با صفات پسنديده بسيار است. او سعی داشت رشوه، غارت، شورش، و بسياری از چيزهای ديگر را كه از صفات قوای مسلح در ايران بود را ريشهكن كند. او قوای خود را منظم و تابع قانون نگاه داشت. همچنين جان و مال اشخاصی كه نمیجنگيدند از دست او در امان بود. بعد از نبرد منجيل شايعات فراوانی بر سر زبانها افتاد كه كوچکخان به عبث بودنِ جنگ پی برده و تلاش میكند تا همقطارانش را از جنگيدن باز دارد، ولی كسی به حرفش گوش نميكند. طرفدارانش او را بيشتر نه به خاطر تهور و توانايیاش در جنگ، بلكه به خاطر مهربانيش، عشقش، صداقت بیشائبهاش، دغدغهاش برای رفاه و سعادت كشور، عدالتش و حقيقتجويیاش تحسين میكنند. چندين افسر انگليسی را ديدهام كه اين مرد را تحسين میكنند و برايش احترام قايلند.
فرنسيس وايت، دبير سفارت آمريكا، نيز يكی ديگر از آمريكاییهايی بود كه كوچکخان را تحسين ميكرد. وايت درباره میرزا كوچک خان نوشته است:
كوچکخان، بنا به عقيده عموم، مردی فرهيخته است، و شديداً با چيزی كه بدرستی اقدامات تحكمآميز انگليس در ايران میداند مخالفت میكند. او عضو حزبی موسوم به دموكرات، و مردي صادق و وطنپرست به نظر میرسد كه شخصيت باصلابتی دارد.
در ميان انگليسیها هم كسانی بودند كه كوچک جنگلی را تحسين ميكردند، از جمله ماژور ام. اچ. دانوهو:
كوچکخان يک ايرانی فرهيخته و آدابدان، با شجاعت، پرجذبه و با صلابت است. علاوه بر اين، او بخوبی با نهادهای سياسی اروپا و علم مملكتداری غرب آشناست. او كه تجسم «ايران جوان» مبارز است، خود را پيامآور اصلاحات ميداند و دكترينِ ملیگرايی ايرانی در عامترين معنايش را تبليغ میكند، اعلام كرده است كه دشمن سرسخت و آشتیناپذير حكومت ظالمانه در داخل و مداخله قدرتها از خارج كشور است... قوای تحت فرمانش، كه اونيفورم خاص خود را دارند، خيلی سريع افزايش يافت و طولی نكشيد كه كوچکخان بقدری قدرت يافت كه توانست از فرامين تهران و دولت ضعيفش سرپيچی كند... جنگلیها، يعنی پيروان كوچکخان، خيلی زود در نبرد سنگرها زبده شدند. آنها با انتخاب يک موضع دفاعی خوب، سنگرهایی در طول جاده منجيل به رشت آماده كردند و پيشقراولان جنگلی سرپلِ منجيل را در كنترل خود گرفتند... كوچکخان، آنطور كه ايرانیها میگويند، مردِ صادقی بود، كه شور وطنپرستی هم در وجودش داشت.
منبع: دكتر محمدقلی مجد، کتاب "انگليس و اشغال ايران در جنگ جهانی اول" ص 433-431.
کوچک جنگلی؛ ملیگرا یا تجزیه طلب؟!
به نقل از انصاف نیوز، آذر ماه ۱۳۹۸ مقارن با نود و هشتمین سالروز پایان جنبش جنگل، چند مطلب در باب یونس استادسرایی معروف به میرزا کوچک خان در فضای مجازی منتشر گردید که بر ادعای تجزیه طلبی متمرکز بود. در راس آن ها آقای حسین دهباشی قرار داشت که طی چند پست در صفحه رسمی اینستاگرامش، کوچک خان را فردی تجزیه طلب نامید.
دکتر عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس، پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشتی که در اینباره منتشر کرده است به سوالات مطرح شده پاسخ داد:
همواره پس از سالهای نهضت جنگل این پرسش مطرح می شود که آیا میرزاکوچک جنگلی یک فرد ملی گرا و وطن دوست بوده یا نگرش جدایی خواهانه داشته است؟ مقاله زیر تلاش می کند با بررسی نظرات موافقان و مخالفان، بدین ادعا "پاسخی مستند" ارایه نماید.
به طور کلی می توان نقاط تأثیرگذاری کوچک خان را در روند جنبش جنگل بدین قرار بررسی کرد:
۱- تأسیس جنبش در پاییز ۱۲۹۳
۲- رهبری نظامی جنبش طی دو سال نبرد چریکی؛ سال های ۱۲۹۴ و ۱۲۹۵
۳- مدیریت اصلاحات اجتماعی طی حکمرانی کمیته اتحاد اسلام بر منطقه گیلان، سال های ۱۲۹۶ و ۱۲۹۷
۴- تداوم مبارزه در ابعاد محلی ایل آلیان، بعد از برچیده شدن کمیته و کنارکشیدن دو هم رزم اصلی؛ سال ۱۲۹۸
۵- شرکت در تأسیس نخستین جمهوری ایران در گیلان، خرداد ۱۲۹۹
۶- ائتلاف و انفکاک از چپها؛ سال های ۱۲۹۹ و ۱۳۰۰
برای شناخت کامل تر بایستی به اظهار نظرها چه مثبت و چه منفی که درباره کوچک جنگلی شده است نگاهی داشت. مؤلف «تاریخ احزاب سیاسی ایران» مینویسد:
«از حرکات میرزا… پیدا بود که قصدشان تصرف ایران و ایجاد حکومت مرکزی صالح نبوده بلکه به همان ولایاتی که در کف داشته اند قانع بوده اند!… اگر مرحوم میرزا در این سال به تهران حمله کرده بود بدون هیچ شکی دولت ایران مانند موم در دست او و اتباعش نرم شده و به میل آن ها ساخته می شد.»
نگارنده انگلیسی «تاریخ ایران»، سرپرسی سایکس هم میرزا کوچک را عامل سپهدار می داند و وی را شخصیتی منفعت گرا و در پی سود شخصی معرفی می کند.
از دیگر منابع دست اول، کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» است به قلم مهدی ملک زاده فرزند ملک المتکلمین از چهره های شناخته شده مشروطه. ملک زاده با احترام از کوچک خان نام میبرد و اشاره دارد که میرزا نه فقط یک انسان آزاده بود که در راه آزادی می جنگید، بلکه یک مبلّغ آزادی نیز بود و در هر مورد و مقام از تبلیغ مردم به پیروی از حق و عدالت و حقوق انسانیت فروگذار نمی کرد.
یکی از جالب توجه ترین نقل قولها برای ژنرال دانسترویل است که فرماندهی نیروهای انگلستان در ایران را بر عهده داشت و در ماجرای عبور از گیلان به سمت قفقاز نبردهای سختی را با کوچک جنگلی تجربه کرد. او در «امپریالیسم انگلیس در ایران و قفقاز» او را یک انسان ایده آلیست و شریف می خواند:
به عقیده من میرزا کوچک خان از وطن پرستان حقیقی است و امثال او در ایران نادر و کمیاب است.
«نیکیتن» کنسول روسیه تزاری در ایران نیز میرزا را مردی دانسته که کمال مطلوبش را می جست و مقید به جمع آوری ثروت نبود. حبیب ا… مختاری مؤلف «تاریخ بیداری ایران» از وی و یارانش به عنوان اشرار و غارتگران نام برده است و سپهبد امان ا… جهانبانی طی مقاله ای در این باره می نویسد:
در شمال ایران میرزاکوچک خان علم طغیانگری و یاغیگری را برافراشت.
علی اصغر شمیم اما این اتهام را کذب دانسته و معتقد است:
هیچ نویسنده و مورخی حق ندارد اقدامات میهن پرستانه ی خیابانی و کوچک خان و پسیان و امثال آن ها را تخطئه کند و این مردان شریف و از جان گذشته را در ردیف اسماعیل آقا سمیتقو و ماشاء ا… خان کاشی یا فئودال ها و شیوخ متمرد گردنکشی چون خزئل و سران ایلات لر و قشقائی و امثال آن ها قرار دهد.
از دیگر کتب مرجع می توان به «تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه» اشاره داشت که کوچک خان در آن به عنوان کسی معرفی شده که در تمام مدت مبارزه یک قدم برخلاف دیانت و حب وطن برنداشته است. کتاب «یادبودهای انقلاب گیلان» از میرزا کوچک خان چنین نام می برد:
«میرزا احساسات شدیدی بر ضد اجانب داشت، نظر بلند بود ولی تهور لازم که برای یک پیشوای انقلابی لازم بود را نداشت و به همین جهت مواقع بسیار حساس را از دست داد.»
یقیکیان هم در «شوروی و جنبش جنگل» از وی به عنوان یک طرفدار مالکیت خصوصی نام برده است. مولف «تاریخ نوین ایران» ایوانف که منتسب به نگرش استالینیستی است این طور روایت کرده:
گروه های پارتیزانی جنگلی ها به رهبری میرزا که دارای جهانبینی ناسیونالیستی بود علیه قشون تزاری به مبارزه پرداختند.
«مقاومت شکننده»، اثر پژوهشگرانه جان فوران نیز تصویری ملی گرا از کوچک خان ترسیم کرده است. به غیر از روس و انگلیس که به اظهار نظر درباره جنگل پرداخته اند، اظهار نظر رضاشاه پهاوی سردارسپه وقت نیز که سرکوب نهایی قیام به پای او نوشته شده، در نوع خود جالب توجه است و کمک می نماید تصویر کاملتری از جریان ملی جنگل را نشان خواهد داد:
اقدامات میرزا درست و همهاش از روی کمال حسن نیت و ملیت خواهی و وطن پرستی بوده است و من شخصا به نام دولت ایران تصدیق می کنم که عملیات انقلابیون جنگل به نفع ملت و کشور ایران بوده که در روزهای باریک کمک های شایسته ای در جلوگیری از تعرض بیگانگان نموده اند (فخرایی، ۱۳۵۷: ۳۷۷).
کوچک خان در مرحله تاسیس جمهوری نیز از مواضع ملی گرایانه برخوردار بوده است. در اردیبهشت ۱۲۹۹ طی تجاوز بلشویک ها به آب های ایران و استقرار ناوگان نظامیشان در انزلی، منجر به توافقی بین جناح ملی گرایان مذهبی با جناح نو رسیده چپ گردید. معاهده ۹ ماده ای مصوب خرداد ۱۲۹۹ حاصل مذاکراتی بود که هژمونی نظری جریان کوچک جنگلی در آن آشکار است:
۱- عدم اجرای اصول کمونیسم از حیث مصادره ی اموال و الغاء مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات
۲- تاسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت
۳- پس از ورود به تهران و تاسیس مجلس مبعوثان هر نوع حکومتی راکه نمایندگان ملت بپذیرند
۴- سپردن مقررات انقلاب به دست این حکومت و عدم مداخلهی شورویها در ایران
۵- هیچ قشونی بدون اجازه و تصویب حکومت انقلابی ایران، زائد بر قوای موجود(۲هزارنفر) از شوروی به ایران وارد نشود
۶- مخارج این قشون به عهده جمهوری ایران است
۷- هر مقدار مهمات و اسلحه که از شوروی خواسته شد در مقابل پرداخت قیمت تسلیم شود
۸- کالاهای بازرگانان ایرانی که در بادکوبه ضبط شده تحویل این حکومت شود
۹- واگذاری کلیه موسسات تجاری روسیه در ایران به حکومت جمهوری (رواسانی، ۱۳۸۴: ۱۹۴).
از محتوای سند مربوط به تاسیس جمهوری نیز هیچ گونه تجزیه طلبی استنباط نمی شود بلکه نگرش ایران دوستی در آن مشهود است. در همین راستا، هنگامی که مفاد معاهده توسط چپ ها نقض گردید، کوچک خان از زعامت امر کنار رفت و به تبعیدی خودخوانده راهی شد. کودتای نظامی چپ ها علیه جنگلی ها در ۸ مرداد ۱۲۹۹ با شعار تاسیس دولت کمونیستی انجام پذیرفت. اگرچه با بر سرکار آمدن کمیته مرکزی دوم حزب کمونیست و تغییر سیاست، ائتلافی دوباره بین دو جریان مذکور صورت گرفت (اردیبهشت ۱۳۰۰) لکن بی ثبات بود و به تنش هایی چند منجر شد که قتل حیدرخان عمواوغلی در بطن آن قرار داشت (مهر ۱۳۰۰). به واقع کوچک خان در دو سال پایانی جنبش که می توان آن را فاز انقلابی دانست، تاثیرگذاری عملی نداشته است. از این حیث مکررا تنش درونی در متن تحولات و تصمیم گیری ها مشاهده می شود.
درواقع به نظر می رسد ادعای تجزیه طلبی کوچک خان از بی دقتی جریان شناختی رنج می برد. بدین معنا که جنبش جنگل ابدا جنبشی یک دست نبوده و جریانهای سیاسی چندگانه در آن فعال بودند که در دوره های سه گانه جنبش، اثرگذاری سیالی داشتند. این جریان ها بعضا دارای مواضع متضادی نیز بودند از جمله درباره استقلال ملی و تمامیت ارضی. براین مبنا می توان سه جریان ملی گرای مذهبی، پراگماتیسم و مارکسیسم-لنینیسم را در آن تشخیص داد که در کتاب «جریان شناسی سیاسی جنبش جنگل» به تفصیل آمده است. اینگونه در یک جمع بندی می توان تصریح نمود که اتهام تجزیه طلبی نسبت به کوچک خان فاقد وجاهت پژوهشی و اسنادی است و وی دارای نگرش وطن پرستانه بوده است. این جهانبینی وطن پرستانه ذیل ملی گرایی مذهبی قابل تشخیص می باشد.
به نقل از tarikhirani.ir و ensafnews.com با اندکی تغییرات
الا تی تی - ناصر مسعودی