یزدان ⭐⭐رفیق وهمکلاسم شهید شد جلو چشام بهمون فحاشی شد
مثل سگ بدون حموم و برق ۲ سال تو کوه های کردستان بودیم گرسنگی کشیدیم پوست گیاهانو میخوردیم
رئیس پاسگاهمون جیره هامون میدزدید بدون قند و چای
لعنت بر پدرو مادرشون بدترین روزای زندگیم بود
بچه های هم دورم دونه دونه جلو چشامون پر پر شدن و جانباز و شهید....