حسین فرکی می گوید در زمان او، اختلاف ها در تیم ملی علنی نبود اما بعضی بازیکنان راه خود را جدا کردند.
به گزارش طرفداری، گفتگوی حسین فرکی با ایسنا را می خوانید:
در کدام محله تهران متولد شدید و چطور پای شما به فوتبال و در ادامه تیم ملی باز شد؟
در یک خانواده متوسط در جنوب شهر در محله امامزاده حسن به دنیا آمدم. دو برادر و سه خواهر دارم. مادرم در قید حیات است اما پدرم چند سال است که در قید حیات نیستند. من هم طبق روال اکثر ورزشکاران که از منطقه جنوب شهر، فوتبال را در کوچه و پس کوچهها و با توپ پلاستیکی شروع میکنند، کارم را آغاز کردم. البته امروزه هم چنین توپهایی وجود ندارد چرا که آن توپها آسیبهای خود را آن موقع مشخص نمیکرد اما این توپ برای من آسیبزا بود و دو زانوی خودم را عمل جراحی کردم.
سال ۵۲، ۵۳ و ۵۴ در عین حال که درس میخواندیم، علاقه بیش از اندازهام به فوتبال، من را به این سمت کشاند که در مسابقات آموزشگاهی شرکت کنم. یک بخشی از فوتبالم در مسابقات آموزشگاهی رقم خورد. بخش دیگر هم در زمینهای خاکی محلات بود که آن روزگار زیاد بود و امروزه اثری از آن زمینهای خاکی نیست و به چمن طبیعی و چمن مصنوعی تبدیل شده است. در این سه جایگاه بود که فوتبال را شروع کردم.
یادم است که مربیان فوتبال کشورمان، از دل زمینهای خاکی، بازیکنان را برای رده سنی جوانان انتخاب میکردند. باشگاهها در آن دوره صاحب تیمهای نوجوانان و جوانان بودند و ساختار منسجمتری داشتند. بعدها ردهسنی امید هم اضافه شد.
حسین لطفی اولین مربی من بود که هنوز هم در قید حیاتاند و خدا حفظشان کند. هنوز هم در ۹۱ سالگی، در آکادمی با جوانان کار میکنند. ایشان را پدر دوم خودم میدانم برای اینکه خیلی برای من زحمت کشید. ایشان من را از کنار زمین خاکی کشف و به باشگاه شهربانی دعوت کرد که زیر مجموعه همین باشگاه پاس بود. آقای لطفی مربی بزرگسالان و جوانان شهربانی بود. با دعوت ایشان به تیم شهربانی رفتم. با شهربانی در مسابقات جوانان تهران که در زمین شماره دو شیرودی برگزار میشد، شرکت کردیم. در همان مسابقات با ۲۶ گل آقای گل جوانان تهران شدم و عنوان نایب قهرمانی را همراه با تیم شهربانی کسب کردیم (برق تهران قهرمان آن دوره شد و بازیکنان خوبی مثل موسیوند و شهید نوری را داشت که خدا رحمتش کند).
بعد از آن، به تیم جوانان تهران زیر نظر عباس رضوی دعوت شدم و سال ۵۳ برای مسابقات قهرمانی کشور در تبریز انتخاب شدم. مسابقات قهرمانی به صورت متمرکز با حضور ۲۰ تیم در استان آذربایجان شرقی و در شهر تبریز برگزار میشد که تیم خوزستان رقیب ما بود. در تبریز قهرمان جام جوانان شدیم و بعد از آن به تیم بزرگسالان شهربانی دعوت شدم.
در تیم شهربانی با اینکه جزو بازیکنان جوان بود، در ترکیب اصلی بازی میکردم. بعد از آن مقطع، به تیم ملی جوانان زیر نظر آقای حشمت مهاجرانی دعوت شدم که در بازیهای آسیایی به طور مشترک با کره شمالی قهرمان شدیم و من آقای گل شدم.
وقتی به کشور دعوت شدیم، مسئولان پاس و آقای حبیبی، سرمربی پاس بنده را دعوت کردند و در سال ۵۴، در همین مجموعه با تیم پاس تمرین میکردم. البته اینجا (ورزشگاه پاس قوامین در محله اکباتان)به این شکل نبود. دورتا دور این زمین، سکوهای سیمانی بود. ساختمان اداری وجود نداشت و فقط اسکلت آن را زده بودند. جلوی ورودی هم یک شلنگ آب بود که با آن یک تیم دوش میگرفت. همه بزرگهای فوتبال ایران بودند و همین باشگاه پاس بود. آن حال و هوا الان جلوی نظرم است. به همین دلیل خانهام را هم همین جا انتخاب کردم که به این فضا نزدیک باشم و با گذشته خودم زندگی کنم و گذشته را فراموش نکنم و توفیق شد که مصاحبه امروز هم اینجا باشد که برای من خاطره انگیز است.
تا یک جایی این فضا برایم خاطرهانگیز بود اما امروزه میبینیم که پاس به صورت فیزیکی وجود ندارد و آثار این مجموعه که به این شکل زیبا و قشنگ درآمده، مورد استفاده است.
وقتی وارد تیم بزرگسالان پاس شدم، جوانی ۱۷ ساله بودم که فرصت حضور در کنار بزرگان فوتبال ایران را به دست آوردم. همان موقع پیشنهاد پرسپولیس و تیمهای دیگر را داشتم. تقدیر و قسمت من اینجا بود چون میخواستم کار سربازی خودم را هم انجام دهم. آن موقعها پول و این مسائل مورد توجه نبود. بخش مهم پاس نیروی سرباز بود آن بود که من هم وارد این مجموعه شدم به این امید که خدمت کنم. من متعلق به پاس هم بودم و در شهربانی فوتبالم را شروع کردم. پاس هم حاضر نبود از من بگذرد. این شد که اول با اصرار مسئولان پاس از جمله آقای حبیبی، تیمسار صادقی و آقای لطفی وارد این تیم شدم و یکی از شانسهای بزرگ زندگیام این بود که وارد سیستمی شدم که مکتب بزرگی بوده و است.
سال ۵۸ به پرسپولیس رفتم. فوتبال فقط در تهران دنبال می شد و بعد از پرسپولیس از امارات پیشنهاد داشتم و در الشعب امارات بازی می کردم. وقتی آقای شاهرخی سرمربی الشعب شد، از من دعوت به همکاری کرد و دو سال در این تیم بودم. بعد به ایران برگشتم. مجدد از السد قطر پیشنهاد داشتم که قبلا آقای قاسمپور در این تیم بازی می کرد و من هم یک فصل در دو جام قطر بازی کردم و قهرمان شدیم. بعد از آن به ایران آمدم. در تیم "مهر شمیران" که بعدا بانک صنعت و معدن شد، زیر نظر آقای دینورزاده بازی کردم که یکسری از رفقای ما مانند آقای شاهرخی، موسیوند و فریاد شیران حضور داشتند و این تیم را به دسته اول آوردیم.
بعد از آن راهی تیم دارایی شدم و یک فصل بازی کردم. سپس به تیم پورا رفتم و این تیم را به دست اول آوردیم. بعد از دو فصل که در پورا بودم به بانک ملی رفتم و سه سال در این تیم بودم و از دسته پایینتر به دسته اول آمدیم. در واقع فوتبالم را بعد از بانک ملی در سال ۷۴ تمام کردم. حتی در سال آخر حضورم در بانک ملی، با مهدی مهدویکیا، بازیکن جوان آن دوره همبازی بودم و در خط حمله بازی میکردیم.
شما به مدت ۹ ماه راهی پرسپولیس شدید و چند بازی انجام دادید اما حضورتان موفق نبود.
سال ۵۸ به مدت ۹ ماه به پرسپولیس رفتم. اصلا آن موقع فوتبال نبود و تهران هم چند تیم داشت که پرسپولیس یکی از آنها بود و در تهران بازی میکرد. در واقع لیگ برتر ما از سال ۵۷ تعطیل شده بود.
در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۸ در بازیهای معدودی بازی کردید اما حضورتان در جام جهانی پررنگتر شد با اینکه سن و سال زیادی هم نداشتید.
پاس در سال ۵۴ و ۵۵ قهرمان لیگ برتر شد. مظلومی، نورایی و اسفندار از ملوان نفرات اول گلزنان بودند و من مرتب در رتبه دوم و سوم آقای گلی بودم. در دوره چهارم و پنجم جام تخت جمشید دو دوره با پاس قهرمان ایران شدیم تا انقلاب شد و دوره ششم نیمهتمام ماند.
از این مسیر وارد تیم ملی بزرگسالان شدم. آقای مهاجرانی سرمربی تیم ملی جوانان بود و در آن مقطع بازیکنان جوان خوبی داشتیم که یک پشتوانه خوب برای تیم ملی بزرگسالان بود. بعد از آن در سال ۵۵، تیم امید هم شکل گرفت که در کنار تیم ملی مرتب تمرین میکرد و یک مجموعه ۶۰ نفره شامل بزرگسالان و امید بودند که در اکثر اردوها هم کنار هم بودیم و آقای مهاجرانی هدایت هر دو تیم را برعهده داشت. شما دیدید که وقتی تیم ملی ما به جام جهانی ۱۹۷۸ رفت، در دو بازی پایانی مقابل کویت و عربستان که صعود ما مسجل شده بود، با تیم امید خودمان بازی کردیم و به پیروزی دست یافتیم. سطح فوتبال ما خیلی بالاتر از عربستان و کویت بود. ما در دو بازی کاملا سیاسی به پیروزی دست یافتیم.
در مسابقات مقدماتی کمتر فرصت بازی داشتم چون جوان بودم و تیم ملی ما با بزرگانی مانند حجازی پروین، صادقی و خیلیهای دیگر گاهی بازی میکردیم و مهاجرانی به ما فرصت میداد. تیم ملی روال خوبی را طی میکرد و بازیکنی که به رده بزرگسالان می رسید کامل بود. من هم کمابیش در بازیهای تدارکاتی و دوستانه در تورنمنت فرانسه بازی کردم و در جام جهانی به علت مصدومیت حسن روشن که مشغول مداوا بود، من به جای او بازی میکردم و در هر سه بازی جام جهانی، حضور ثابتی داشتم. در میان ۱۶ تیم حاضر در جام جهانی، من جزو جوان ترین نفرات بودم. بعد از جام جهانی، انقلاب شد. در سالهای ۵۸ و ۵۹ دو بازی با تیم ملی انجام دادم.
در مسابقات مقدماتی المپیک در سنگاپور، موفق شدیم و سهمیه المپیک را گرفتیم اما ایران به علت حمله روسیه به خاک افغانستان، المپیک را تحریم کرد. این تصمیمی بود که سران نظام به خاطر افغانستان گرفتند و ما را از حضور در المپیک محروم کردند. بعدها کویت جایگزین ایران شد. بعد از آن دومین سفر خودمان را برای جام ملتهای آسیا به کویت داشتیم که در هنگام مسابقات، عراق به خاک ایران حمله کرد. ما شرایط تیمی و نفری خوبی داشتیم اما شرایط روحی ما خوب نبود و در بازی نیمه نهایی هم با ناداوری مقابل کویت باختیم و در بازی ردهبندی مقابل کره شمالی ۳ بر یک پیروز شدیم که من ۲ گل زدم و عنوان سومی جام ملتها را در سال ۸۲ میلادی و ۵۹ شمسی به دست آوردیم که آخرین حضور من در تیم ملی بود.
آقایان نوآموز و مصطفوی، رئیس و دبیر فدراسیون بودند و این تصمیم انقلابی را گرفتند. درست یا غلط، همین فوتبال هم تحت تاثیر بود و تصمیمهایی میگرفتند که فضای قبل را به کلی جمع کنند و از بین ببرند و یک کار نو را شروع کنند. بعد از آن فدراسیون تصمیم گرفت تیمها را وارد یک گلدان کند و قرعه بکشد و ۱۳۰ تیم را در ۱۳ گروه ۱۰ تایی قرار دادند تا در نهایت ۸ تیم به لیگ برتر بروند. از همان جا به فوتبال آسیب خورد. در همان مقطع بود که تیم پاس بر حسب تصادف نتوانست از گروهش بالا بیاید و اتفاقاتی که در آن مسابقات میافتاد، مانند جام حذفی و جام شگفتیها بود. شاید تیمی میتوانست یک تیم بزرگ را شکست دهد اما آن اتفاق بر حسب تصادف بود و واقعیت نداشت و پاس پایین افتاد.
خیلیها از این مساله خوشحال بودند چون بالاخره پاس رقیب جدی سرخابیها در فوتبال بود چون دو بار قهرمان شد. سیاسیها هم خیلی ناراحت نبودند که پاس افتاده بود چون کسانی در این تیم بودند که نظامی و درجه دار بودند و متاسفانه آن آسیبها به پاس خورد. بعد از آن هم آن تصمیمات ادامه دار شد و پاس با آقای مناجاتی بالاخره به سطح اول فوتبال آمد اما به قول صفایی فراهانی، پاس دست نامادریها افتاده بود و هر دفعه یه جایی میفرستادند و بعد هم حرکت انقلابی احمدینژاد بود که بعدها متاسفانه حرفهای خود را پس گرفت. حیف از این تشکیلات و جوانهایی که به امیدی ورزش میکنند و در تهران به این وسعت و پرجمعیتی نمیدانیم جوانها را کجا بفرستیم. الان میبینیم که فضای ورزشی ما چنگی به دل نمیزند و بعد از انقلاب نه چیزی اضافه شده و نه باشگاهی وجود دارد که جوابگوی این همه جوان باشد و جوانها به سمت کاسبها و دکاندارها میروند که متاسفانه تیمی را میخرند و پولی را میگیرند و بعضی ها سالم و بعضی ناسالم وارد فوتبال میشوند و جوانها این آسیب را میخورند.
از باشگاه پاس صحبت کنید؛ باشگاهی که یکی از اضلاع قدرت و سازندگی در فوتبال ایران بود اما امروز فقط یک ورزشگاه از این تیم باقی مانده است.
پاس مکتبی بود که به ما درس اخلاق، نظم و انضباط و فوتبال میداد. مجموعه بزرگان پاس کسانی بودند که سالهای سال به فوتبال ملی کمک کردند. من از این بابت خیلی خوشحال بودم که انتخابم خیلی خوبی بود تا زمانی که دیگر انقلاب شد و انقلاب باعث شد که مجموعه پاس مقداری سست شود و بعد از آن هم دیدیم چه شد.
همه میدانند که چه بلایی سر پاس آمد و این تیم را حراج کردند و بعد هم به طور خودکار که قابل پیش بینی هم بود، در آینده به ردههای پایینتر سقوط کردیم. امروز که اینجا نشستم، خاطرم است که آقای فردوسیپور و همکارانش گزارشی از پیشکسوتان پاس تهیه کردند و من همین جا مصاحبه کردم و به دوربین "برنامه نود" گفتم که این تیم تا پنج سال دیگر، به دسته سوم سقوط میکند. دلایل خودم را هم داشتم. میدانستم که قراردادها با بازیکنان تا سه سال دوام میآورد. شهرستانی که انتخاب شد (همدان) به خاطر شرایط جغرافیایی خود اصلا فوتبالخیز نیست. دقیقا همان چیزی که پیش بینی کردم، رقم خورد. متاسفانه آن مصاحبه هم که نظرمان را گفته بودیم پخش نشد اما این اتفاق رخ داد و پیش بینیها درست درآمد و امروز میبینیم که پاسی نیست و کسی هم تمایل نداشت به این تیم برود و آن استان هم تجربه این کار را نداشت. انتقال پاس یک تصمیم سیاسی بود در آن مقطع از جانب دولت آقای احمدینژاد گرفته شد که آسیبش را خیلی از جوانان دیدند و میبینند. این مساله جای تاسف دارد. اگر میبینیم حال و روز فوتبالمان خوب نیست، علتش همان تصمیمات بود که درباره خیلی از تیمها گرفته شد. نمونه آن پاس، راهآهن، هما و «تهرانجوان» بودند که متاسفانه شاهد هستیم که این آسیبها به فوتبال کشورمان خورده است.
از ورود به عرصه مربگیری بگویید و همکاری با پورحیدری و قهرمانی در بازیهای آسیایی که در دور مقدماتی هم به تیم آقای ویرا باختید. این قهرمانی ارزشمند چطور رقم خورد.
بعد از خداحافظی از فوتبال، در تیم فتح به عنوان دستیار آقای دینورزاده مربیگری میکردم. دو، سه سال در این تیم بودم و در کلاسهای مربیگری حاضر میشدم. اولین دورهای که دیدم زمان آقای صفایی فراهانی بود. بعد از اینکه ما بازی با استرالیا را انجام دادیم و داریوش مصطفوی (رئیس وقت فدراسیون فوتبال) رفت و صفایی فراهانی جانشین او شد. در آن مقطع بود که اولین دوره مربیگری استاندارد AFC در ایران با ۲۵ مربی از جمله جلالی، توانایی، پنجعلی و ... برگزار شد. این دوره یک ماه طول کشید و بعد از این کلاس بود که «سوبرا مانیان»، مدرس دوره نظر مساعدی روی من داشت و طبق اطلاعاتی که از اردشیر لارودی (از ورزشی نویسان باسابقه) مطلع شدم که او من را به صفایی فراهانی توصیه کرده است. سوبرامانیان سابقه همه ما را داشت و میدانست که بالاخره چند نفر از ما در جام جهانی بازی کردهایم. اگر ایشان نبود و توصیه نمی کرد، داستانهای دیگری برایم رقم میخورد. انتظار فراهانی هم این بود که بدون قصد و غرض افراد را به معرفی کنند.
یک روز من به عنوان سرمربی فتح در آبادان و در هتل کاروانسرا بودم که آقای نوآموز، از مردان نیک و سالم فوتبال ما به من زنگ زد و پیشنهاد کار با آقای پورحیدری را داد و گفت "مایل هستید با منصورخان (پورحیدری) همکاری کنید؟" گفتم "چرا که نه؟ تیم ملی برای ما افتخار است." وقتی برگشتم، کارم را با منصورخان در تیم ملی شروع کردم.
تیم ملی با هدایت منصورخان و حضور شما، آقای مالکی و یورگن گده به مقام قهرمانی این بازیها رسید.
تیم ما از جام جهانی ۹۸ فرانسه آمده بود و خودمان را برای بازیهای آسیایی آماده میکردیم و اکثر بازیکنان هم بازیکنان ۹۸ فرانسه بودند. اردویی را در امارات برگزار کردیم. اکثر بازیکنان هم تقریبا مجموعهای از استقلال و پرسپولیس و بازیکنان تیمهای دیگر مثل سایپا و پاس بود. از امارات راهی تایلند شدیم. در آن بازیها در شهر «سی ساکت» بودیم و دو بازی را بردیم و به کمپ بازیهای تایلند آمدیم و بازی معروف ما با عمان رسید که هدایت آن را ویرا برعهده داشت. این بازی خیلی سخت بود چرا که آب و هوای تایلند برای عمانیها بهتر بود و بعد از این باخت ما به خودمان آمدیم و بازیکنان مصممتر شدند. علی کریمی در همین مسابقات برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد و دفاع راست ما بود. خوشخبتانه تیم ما هم قهرمان شد و بعد از آن چند به تورنمنت رفتیم و با آمریکا و کانادا و در جام الجی بازی کردیم.
در همین دوران منصورخان پیشنهاد هدایت استقلال را دریافت کرد. روزی که پیشنهاد را دادند، دوتایی جلوی فدراسیون در داخل خودرو نشسته بودیم که فکر کنم آقای فتحاللهزاده تماس گرفت و منصورخان هم پیشنهاد را قبول کرد ولی ما در تیم ملی ماندیم. بعد از ما آقای طالبی، برانکو، شاهرخی و باز هم برانکو آمدند که من در دورههای که جام ملتها برگزار میشد و آقای طالبی سرمربی بود، به پاس رفتم و هدایت این تیم را گرفتم. سه ماه مربیگری کردم ولی تغییر مدیریت در باشگاه پاس باعث شد که از این تیم کنار بروم و فرهاد کاظمی مربی شد. بعد از آن مجددا به تیم ملی رفتم و با آقای طالبی کار کردم و تا سال ۲۰۰۶ در تیم ملی بودم.
جام ملتهای ۲۰۰۴ یکی از بهترین ادواری بود که میتوانستیم به مقام قهرمانی این مسابقات دست پیدا کنیم اما این اتفاق رخ نداد. یکی از سوالات درباره این تیم، این بود که تیم ملی در بخش تهاجمی به شدت قدرتمند بود اما در بخش عقب زمین، کیفیت لازم را نداشت.
عقب زمین را به یاد دارید؟ رحمان رضایی، محمد علوی، علی بداوی، محمد نصرتی، ستار زارع و کمال کاملیمفرد بودند. اینطور نبود که خط دفاع ما ایراد داشته باشد. ما ۱۰ نفره مقابل چین و در ورزشگاهی که ۸۰ هزار تماشاگر حضور داشتند، تا وقتهای اضافه گلی نخوردیم. شرایط سادهای نبود. ما دیدیم که دفاع ما کار خود را کرد. اینکه می گویید بخش حمله ما قوی بود به خاطر این است که نفرات شاخصی در آن بخش بودند اما اینطور نبود که خط دفاعی ما ضعیف باشد. اختلاف میان خط حمله و دفاع ما فاحش نبود.
درباره درگیری رحمان رضایی و علی بداوی بگویید که چه اتفاقی رخ داد که این دو بازیکن در بازی با عمان با هم درگیر شدند؟
درگیری بین رحمان رضایی و بداوی در بازی با عمان یک اتفاق بود. یادم است که آن روز هوا خیلی گرم و شرجی بود. یک اتفاقی در زمین بین این دو بازیکن رخ داد که متاسف شدیم و اتفاق خوبی نبود. در طول مدت زمانی که در تیم ملی بودم، این تیم حاشیه و نکتهای که بدآموزی هم داشته باشد، نداشت. اگر بخواهم یک مورد را بگویم همین اتفاق بود.
علی بداوی گفته رضایی به همه زور میگفت.
نظر شخصیاش است. رضایی بازیکن ملی بود. همه در جایگاه بازیکن ملی قابل احترام بودند. به نظرم مشکل این نبود. شرایط جوی و گرما تاثیر گذاشته بود و تاثیرش بیشتر بود و عمان هم آن روز بازی خوبی انجام داد و چون آنها در آب و هوای چین راحتتر بازی می کردند. با این همه معتقد نیستم که خط دفاعی ما بد بود.
بازی با چین در نیمه نهایی جام ملتهای آسیا با شکست در ضربات پنالتی و اخراج یک بازیکن همراه شد. اگر ۱۰ نفره نمیشدیم، شاید به فینال هم می رفتیم اما ضربه چیپ یحیی گلمحمدی و مهار توپ توسط دروازهبان، پایان کار بود.
در همان بازی با چین اگر ۱۰ نفره نمیشدیم، میتوانستیم صعود کنیم. چین میدانست که حریف ما نمیشود. آن روز توصیههای زیادی به ستار زارع داشتم که حواسش باشد. بازیکن جوانی بود. عملکرد خوبی هم داشت و از او استفاده کردیم. با این همه چون احساس کردم او جوان است و شاید شرایط و جو ورزشگاه روی او تاثیر بگذارد، با او صحبت کردم. باز هم آماتور عمل کرد و علی رغم همه توصیههایی که کردم خودش را کنترل نکرد و داور هم سختگیرانه او را خراج کرد و بعد از اخراج هم بازیکنان ما مصممتر و بانگیزهتر شدند. فکر میکنم اسیر ناداوری شدیم و مقداری اشتباه داشتیم و در زدن پنالتی هم دقت نکردیم. یحیی آن ضربه را "چیپ" زد. از آن بازی به بعد و در این سالها که مربیگری میکنم، به همه بازیکنان گفتم هیچ کسی حق چیپ زدن ندارد و اگر بزند او را بیرون میکشم. (میخندد)
بعد از جام ملتهای آسیا، شما واسطه شدید تا وحید هاشمیان که در بازیهای آسیایی از تیم ملی خداحافظی کرده بود، به تیم ملی برگردد. این انتقاد وجود دارد که بازیکن باید برای برگشتن به تیم ملی درخواست بدهد نه مربی تیم ملی. ماجرای آن اتفاق چیست؟
در بازیهای آسیایی ۱۹۹۸، هاشمیان دو بازی اول را در شهر «سی ساکت» بازی کرد و عملکردش هم خوب بود. بعد از آن اتفاقی رخ داد و دندان هاشمیان عفونت کرد و دکتر زادمهر که دندان پزشک بود، لثههای او را جراحی کرد. بعد از آن آقای پورحیدری به علی موسوی میدان داد و تیم هم شکل خوبی گرفته بود و ما تا فینال با همان ترکیب جلو رفتیم. آن اتفاق باعث شد که یک بازیکن دیگر جای هاشمیان به بازی گرفته شود و حرف و حدیث هم بود که آقای پورحیدری نگاه رنگی دارد اما میدانستم که منصورخان در تیم ملی نگاه رنگی ندارد.
بعد از این اتفاقات هاشمیان دلخور و دلگیر بود. در اروپا که بازی کنید، اگر در تیم ملی به میدان نروید، یک مقدار در باشگاه هم شرایط برای شما سخت میشود. این موضوع باعث شده بود که به کار وحید لطمه بخورد. دلخور و ناراحت بود که چرا این اتفاق رخ داد. در نتیجه هاشمیان هم تصمیم گرفت به بازیهای ملی نیاید.
این را بگویم که هاشمیان ارتباطش با من بسیار خوب است ما بچه محل هستیم، برادر ایشان شهید هستند و در سالهایی که وحید در ایران نبود، من به مادرشان هم سر میزدم. یک جورهایی مثل دو خانواده نزدیک و هم محلهای بودیم. هاشمیان در تیم فتح سرباز خودم بودم. بعد از آن هم به تیم پاس آمد. حتی اخیرا تلفنی حرف میزدیم و به من گفت مصاحبهای کرده که من قبل از گفت و گو با شما، مصاحبه او را میخواندم. دیشب هم راجع به کارش و وضعیت خودش صحبت کردیم. در واقع ارتباط ما تنگاتنگ است. همین ارتباط باعث شد که به او توصیه کنم راههای حضور در تیم ملی را به روی خود نبندد.
وحید یکی از شاگردان ماست و به من محبت دارد و با من مشورت میکند داستان وحید هم این بود که تصمیم نداشت به تیم ملی بیاید. او ناراحت و دلخور بود. به او گفتم یک روز باید به فوتبال ایران برگردد. او برای فوتبال ما زحمت کشیده بود. در اردویی که در آلمان داشتیم، دکتر دادگان از طریق بنده با او صحبت کرد. دادگان هم بارها مصاحبه کرده و گفته برای ملت و تیم ملی خود هیچ وقت این چیزها را ایراد نمیبیند. نتیجه هم این شد که با وحید صحبت کردیم، ایشان هم پذیرفت که به تیم ملی برگردد و کارش را بکند. تیم ملی که نباید آسیب میدید. این اتفاق را نباید اشتباه دانست. ما الان میبینیم اشتباهاتی که از جانب مدیرها و روسای فدراسیونها رخ می دهد به مراتب آسیبش بیشتر از این است که کسی مثل دکتر دادگان از بازیکنی برای حضور در تیم ملی دعوت کند. چه کسی باید این مسائل را جمع کند؟ مشابه همین وضعیت برای طارمی رخ داد و مساله را حل کردند ولی یک عده که منافعشان در خطر است، کاسه داغتر از آش می شوند و میخواهند شخص را بزنند و میگویند نباید مربی تیم ملی اقدام میکرد. باید حرف بازیکن را شنید و اشتباهش را یادآوری کرد و منافع ملی را هم در نظر گرفت. همان موقع هم گفتیم یک سوء تفاهم است. بازی دادن به یک بازیکن، حق سرمربی تیم ملی است. روی نقل و قول که نمیتوان قضاوت کرد. کسی نمی تواند از کنار طارمی بگذرد. نباید یک اشتباه را دید ولی چشم روی صدها امتیاز مثبت آن بازیکن بست. یک جاهایی بخشش باید باشد. باید من به عنوان معلم بازیکنم را تنبیه کنم به خاطر اینکه متوجه اشتباهش شود. قرار نیست که تا آخر عمر بازیکن را محروم کنم چون بازیکن اشتباه کرده است. این بیشتر آسیب می رساند یا گذشت کردن و دعوت کردن به انجام کار خوب؟ داستان وحید هم این بود که عرق ملی داشت و این اتفاق رخ داد و من و دکتر با هم بودیم که من تلفنی با وحید تماس گرفتم و ایشان هم پذیرفت. دکتر دادگان هم ورزشی و فوتبالی بود و قضیه را حل کردیم.
در سالهای مربیگری برانکو، بحثی بود که برانکو به علت رفاقت با مربیان کروات، بازیکنان فولاد را به تیم ملی دعوت می کند. می گفتند برانکو به خاطر هموطنانش رفیق بازی میکند. دعوت شدن بازیکنان فنی بود یا عرق هموطنی هم داشت؟
کاملی مفرد، مبعلی، بداوی، علوی، کعبی و میرزاپور بودند. این بازیکنان بعدها کجا رفتند؟ همه بازیکنان بزرگی شدند. شرایط دوران برانکو و پورحیدری فرق داشت. ما وقتی به بازیهای آسیایی ۱۹۹۸ رفتیم، تیم ملی تقریبا همان تیم جام جهانی بود و ما محدودیت سنی زیر ۲۳ سال نداشتیم. خطیبی و کریمی جزو نفراتی بودند که در سال ۲۰۰۰ به تیم ملی پیوستند. در دوره مربیگری برانکو در تیم ملی امید در سال ۲۰۰۲ محدودیت سنی زیر ۲۳ سال بود و باید بازیکنان جوان دعوت میشدند. فولاد هم جوانان خوبی داشت که تیمشان را قهرمان کرده بودند. برانکو هم مشورت می گرفت و بازیکنان را دعوت می کرد. منم هم با مربیان دیگر صحبت می کردم. محمد نصرتی و ستار زارع هم دعوت شده بودند. چون جوانان فولاد زیاد بود، این صحبت مطرح میشد اما خوشبختانه همه این بازیکنان از امتحان خود سربلند بیرون آمدند و بعدها بازیکن بزرگسالان ما شدند.
ارتباط بین برانکو و فرانچیچ یا بگوویچ طبیعی بود. مثل این می ماند که من در خارج از کشور مربیگری کنم اما از پورحیدری و سایر ایرانیها مشورت نگیرم و ارتباطی نداشته باشم. طبیعی است که اطلاعات میگیرم. این را روی این نگذاریم که چون هموطن هستند، بازیکنان را دعوت می کردند. نباید ارزش بازیکن را پایین بیاوریم. همگی تا سالهای بعد بازیکنان ما بودند. به این مسائل توجه نکنیم. این ذهنیتها وجود داشت اما از زبان من که مخالف صد در هزار پارتی و لابی و این چیزها هستم، بدانید که در مورد آقای برانکو، پورحیدری، طالبی و شاهرخی این مسائل نبود.
در جام جهانی ۲۰۰۶ یکی از پرمهره ترین تیمهای خودمان را داشتیم. بارها شنیدیم که آقای دایی میگفتند که بازیکنان در چشم او نگاه می کردند اما پاس نمیدادند. در بازیهای بعد هم آقای دایی نیمکت نشین شدند. هجمههای خیلی زیادی هم به دایی وارد شد و تیم ملی به دو دسته تبدیل شده بود. علت این اختلافها چه بود؟
علی آبادی بود! علت صد در هزار این مشکلات علی آبادی بود.
چرا اینطور شد؟ بعد از جام جهانی بازیکنان بارها گفتند که با همدیگر اختلاف داشتند و این یک مساله علنی شده است.
اختلافها علنی نبود. ولی میدانستیم که وجود دارد اما آن چیزی که در زمین اتفاق میافتاد، حاکی از اتحاد بازیکنان بود و دو دستگی به بیرون از زمین مربوط میشد. هر چیزی بود بیرون از زمین بود. در زمین همه بازیکنان با همه وجود کار می کردند. قبل از رفتن به جام جهانی فضایی درسته شده بود که یک عده از بازیکنان راه خود را جدا کرده بودند. اشتباه هم کرده بودند. تاریخ بعدها نشان داد که علامتها، حرفها و نشانههایی بود که اشتباه را خود متوجه شدند.
برانکو نمی توانست این شرایط را مدیریت کند؟ برانکو در پرسپولیس توانست به اختلافها و دو دستگیها غلبه کند و شرایط را در اختیار خود داشته باشد.
سازمان تربیت بدنی دکتر دادگان را هدف قرار داده بود که از جنس فوتبال بود و فوتبال را هم به خوبی اداره میکرد و تیم به جام جهانی رفته بود. به هر حال این گروهی که به سازمان ورزش آمده بود، میدانستند که دکتر دادگان فرد مطلعتری نسبت به علی آبادی است و بیشتر از او میفهمد. این گروه فقط طالقانی و دادگان را از فوتبال و کشتی کنار گذاشت. کاری به بسکتبال و پینگ پنگ نداشت. همه جا گفتم که سازمان تربیت بدنی با حرکتهایی که انجام داد باعث شد تیم ملی با حاشیه به جام جهانی برود و با آرامش نرفت و با تنش رفت. بعد از بازیها مصاحبه کردم و گفتم "با شرایطی که رفتیم و اتفاقاتی که شاهد بودیم، خیلی خوب نتیجه گرفتیم و ما در جام جهانی به خودمان باختیم، به پرتغال، مکزیک و آنگولا نباختیم. ما به خودمان باختیم."
تصویری وجود دارد که علی کریمی تعویض میشود و به چمدان پزشک تیم لگد میزند. آیا این مساله نشان از نبود حرف شنوی از سرمربی تیم ملی دارد؟
علی کریمی آسیبی دیده بود و نمی توانست کیفیت واقعی خود را نشان دهد. من سالها با او کار کردم. از مسابقات تایلند که به ملی ملحق شد و اولین دورهاش بود و به ویتنام رفت و یک سال محروم شد، او را میشناختم. او قبل از جام جهانی آسیب دید و فیزیوتراپی میکرد و ما هم نمیتوانستیم از او چشم پوشی کنیم. تا جایی هم خودش را رساند که به ما کمک کند اما این مصدومیت روی او تاثیر گذاشته بود. چهارتا همبازی و دوست هم شیطنتهایی کردند و علت رفتار او همین مسائل بود.
اگر به سال ۲۰۰۶ برگردید، چه چیزی را اصلاح میکنید؟ میتوانستید کاری کنید که اتفاقات بهتری در جام جهانی ۲۰۰۶ رخ دهد؟
از طرف ما هیچ چیزی اشتباه نبود. ما بهترین مجموعه را داشتیم. شاهرخی سالها در فوتبال بود. چطور میتوانید شخصی مانند شاهرخی را با سایر سرپرستها مقایسه کنید؟
سوال ما هم این است که چرا گروه حاضر در تیم ملی که شخصیت فوتبالی و دیسیپلین بالایی داشتند، نتوانستند بر اوضاع مسلط شوند؟
یک جاهایی اتفاقاتی رخ داد که قابل کنترل نبود. ولی چیزی که می تواند به این اتفاقات کمک کند، یک مجموعه همدل و یک شرایط عالی است. باید همه به فکر تمرین، مسابقه و کسب جام باشند اما اگر این شرایط فراهم نباشد، اردوی خوب نداشته باشید و جای بدی اردو برگزار کنید و تغذیه هم خوب نباشد و مسائل مالی به موقع انجام نشود، در ذهن بازیکن مشکل ایجاد میکند و این مشکلات یک جایی خود را نشان می دهد. بهترین مجموعه هم باشد این اتفاق رخ می دهد. ممکن است علت چیز دیگری باشد.