دل من كوره ي سوزان عشق است
دلم سوگند پاكش جان عشق است
دلم اين عاشق شوريدهي مست
نمك پروردهي دامان عشق است
دريغا چشم بينايي ندارم
ببين جز جان رسوايي ندارم
اگر رد مي كني رد كن ولي من
بجز در گاه تو جايي ندارم
پريشان خاطرم مست تويوم مو
قسم برغم كه پا بست تويوم مو
اگر شوريده حال و بي قرارم
نمك پروردهي دست تويوم مو
خداوندا دلي دارم عطش سوز
كه نه در شب بود تابش نه در روز
ز بعد مردنم اي آتش عشق
كنار گور من شمعي بيافروز
شب از نيمه گذشت و ديده باز است
چرا امشب شبم دور و دراز است
وضو كن با سرشك چشمم اي دل
كه امشب فرصت راز و نياز است