چطور به انگلیس عادت میکنید و زندگی را چطور در لیگ برتر میگذرانید؟
فوتبال بسیار آنجا دشوار است. خیلی زیاد. تطابق پذیری بسیار دشوار بوده است. از بین جاههای که بازی کردم از همه سخت تر است. از این چالش لذت میبرم.
با این حال انگار حسابی لذت میبرید...
اختلاف زیادی بین تیمها نیست. باشگاههای انتهای جدول همیشه دردسر ساز هستند. هر بازی با جزئیات کوچک به نتیجه میرسد.
تو که انگار اصلا مشکلی با عادت کردن به انگلستان با نقش کلیدی خود نداری...
آرام آرام در حال کسب اعتماد هم تیمیهایم هستم. اوایل کمی فهمیدن آنها دشوار بود. اینکه بفهمم کی و کجا حرکت میکنند دشوار بود. حالا بیشتر میدانم و آرام تر هستم.
کلاسهای زبان انگلیسی تو چطور پیش میرود؟
یک معلم انگلیسی دارم و هر وقت بتوانم در کلاس شرکت میکنم.
آرسن ونگر از تو چه میخواهد؟ آیا به سر و سامان گرفتن در آنجا کمک کرده است؟
مثل همه جای جهان اول باید دور و اطراف خود را بشناسی. به صورت ناخود آگاه حرکات بازیکنان تیم را در ذهن سپردم. میدانم کار دشواری دارم اما حالا زمان کمی با توپ میگذرانم و باید بیشتر با یک کنترل توپ را پاس بدهم. این در تیم ما حیاتی است. باید به یادگیری ادامه بدهم زیرا این سرعت در لیگ برتر بسیار مهم است.
من این احساس را داشتم که مربی خیلی تلاش میکند که بهترین پست را برای تو انتخاب کند. کجا بیشتر دوست داری بازی کنی؟
من از بازی در هر کدام از سه پست تهاجمی تیم لذت میبرم اما گوش چپ کمی بهتر است زیرا میتوانم وارد محوطه جریمه شوم و با پای راست خود شوت کنم. این برای من صادقانه بگویم راحت تر است. با این حال هر چه رئیس بگوید انجام میدهم.
کاملا مشخص است که دوست نداری تعویض شوی- از چهره تو میشود این را خواند...
آره. آن را پنهان نمیکنم. از کودکی اینگونه بودم و حالا هم انگار یک بچه هستم که توپم را از من گرفته اند. وقتی کوچک بودم ساعتها بازی میکردم و وقتی به خانه میآمدم هم به توپ ضربه میزدم. وقتی توپ زیر پاههای من است، در دنیای دیگری هستم و همه مشکلات را فراموش میکنم.
اولین خاطرهای که در ذهن داری از زمانی که کوچک بودی چیست؟
من در توکوپیا، زادگاهم بازی میکردم که مربی نداشتم و هیچکس به من یاد نداد چطور توپ را کنترل کنم. همه چیز را از خیابان یاد گرفتم و هنوز هم این بازی خیابانی در بازی من است و همان علاقه در من وجود دارد.
آیا در بچگی مشکلات هم داشتی؟
منصفانه است که بگویم آره. فوتبال من را نجات داد. همیشه گفتم اگر فوتبالیست نمیشدم، نمیدانم کارم به کجا میکشید. از کارم لذت میبرم و شادی بالاتر از بازی کردن فوتبال نیست.
آیا درست است که وقتی کوچک تر بودی مجبور بودی ماشینها را بشوری که پول کسب کنی؟
وقتی شما کودک هستید و در آمریکای جنوبی زندگی میکنید، گاهی اوقات برای ادامه دادن پول کافی نخواهید داشت. خانواده من هم همینطور بود و هیچگاه پول نداشتیم. هیچوقت نمیتوانستم یک زندگی لوکس داشته باشم. با این حال کودکی خوبی داشتم. آزاد بودم و مسئولیت زیادی نداشتم.
مثل اینکه مادر شما در زندگی تو نقش زیادی داشته است. چطور روی تو تاثیر گذاشت؟
هم مادرم و هم پدرم کار فوق العادهای برای من کردند. حالا خوشحالم که همین کار را برای آنها انجام میدهم. فوق العاده است که آنها خوشحال هستند.
آیا حقیقت دارد که شما در خیابان پشتک میزدید که پول در بیاورید؟
درست است. در همسایگی ما در خیابان بعضیها به من 100 یا 50 پزو میدادند که پشتک بزنم.
کی به تو پول میداد. دوستات یا غریبه ها؟
دوستم. اینکه ماشین تمیز میکردم هم حقیقت دارد. من پول کافی برای مایتاج خود را کسب میکردم.
کی برای شما اولین کفش ورزشی تان را خرید؟
فکر میکنم شهریار شهر ما بود که مادرم از او خواست. باورم نمیشد.
آیا به یاد داری زمانی که خبر علاقه بارسلونا را شنیدی؟
حقیقتا، خیلی در این زمینه آرام بودم زیرا خود را آماده این کار کرده بودم. یک روز بارسلونا تایید کرد که آن را میخواهد.
در آخر، بازی کنار کسی مثل مسی چطور بود؟
او میخواهد همه چیز را ببرد و وقتی میگویم همه چیز یعنی همه چیز. چه بازیهای تنیس - فوتبال و چه هر بازی دیگری. همه بازیها را میخواهد ببرد و همه رکورد ها را بشکند. ذهنیت برنده فوق العادهای دارد و هرگز نمی خواهد شکست بخورد.