آنها حتی رو به خلق نوعی فن بیان سینمایی تازه که از آن سو سعی در تبلیغ سیاست آینده خود بکنند، نیاوردند.
روزی در همین هالیوود "آلفرد هیچکاک" شکل معینی از تمایلات را بر می انگیخت، (حالتی که به سبب جهت یابی روانی رشد می کرد)، قصد و هدف نهایی تمام انها این بود که دلهره ی ناخوشایند خاصی در تماشاگر پدید آورند. قهرمانشان از همان هایی بود که در احاطه ی مسائل پیچیده و تاریک دنیای اطرافش است... اما
اما وحشت و ترس در نماها و سکانس هایی که با کشش و جذبة دلهره انگیز آن دوران متبلور میشد، از تخیل کاراگاه فیلم "قاتل محبوب من" گرفته تا تیراندازی در اتاق آینه "بانویی از شانگهای" در دوران حاضر به بدترین شکلش هم ارائه نمی شود.
آرگو، آخرین محصول برجسته ی سینمای سیاسی آمریکا در بازسازی همین شاه مایه های کهنه هم عاجز است؛ کسی توقع نداشت که آنها همچون شاهکار ملویل "ارتش سایه ها" خاطره سینمای وایمار آلمان را با بازی نور و سایه زنده کنند، یا حتی کسی انتظار توصیف فضایی کهنه را با قحطی نور و رنگ همانند "بازی" فینچر نداشت. اما
اما آرگو حتی از منظر سبک و شیوه کار مدرنیزه شده هم در مسیر غلطی است، حیف آن فیلمنامه غنی که در ایجاد فضایی بی طرف همچون "مظنونین همیشگی" تاکید خود را بر تشریح واقعه نگذاشت و سر راست رو به نمایش جنایت آورد.
اسکار:
به نظر می آید که اعضای آکادمی در انتخاب آرگو به عنوان بهترین فیلم سال چاره ای نداشتند، اگر چه این مسئله باعث تشنج چهره ی آنها در میان احذاب توده می شود؛ اما
اما تمام اینها، چیزی از ارزش های آکادمی علوم و هنرهای سینمایی کم نمی کند. باور کنید سینما بقای 110 سالهء خود را مدیون همین مجسمه طلایی است.