۲۰ ۲۲ سال پیش اینا که خیابانی به ژاوی میگفت ایکس آوی البته من ۱۹ سالمه اون زمان به دنیا نیومده بودم ی مدت بعدشم خیلی بچه بودم ولی مادرم برام تعریف میکنه خالم بشدت عاشق ژاوی بوده و اولین بار که ژاوی رو تو دهه ۹۰ میلادی در تلویزیون پا به توپ دیده گفته این ی روز بهترین بازیکن جهان میشه!
اون لحظه اونقدر عاشق ژاوی میشه که میره جلو صفحه تلویزیون قلب نشون میده به ژاوی و دقیقا همون لحظه ژاوی لبخند میزنه خالم فکر میکنه ژاوی به خودش لبخند زده و دیگه از ذوق خوابش نمیبره
ی تلویزیون نقره ای بوده و اون موقع ام مثل الان فوتبال پخش نمیشد بیشتر هم بازیای ایتالیا تو اولویت بود
ولی خالم یوقتایی تا ۴ ۵ صبح بیدار میموند شاید بازی بارسلونا پخش شه ببینه بخاطر ژاوی
تا قبل دیدن ژاوی میگفت فوتبال بچدرد میخوره ۲۰ نفر میدوان دنبال ی توپ ولی دیگه عاشق فوتبال بود
حتی با باباش چند بار گلاویز میشه سر اینکه اون میخواسته راز بقا ببینه ژاوی ببخشید خالم فوتبال ژاوی رو
برای همین یبار نصف شب خالم قهر میکنه ماشین میزنتش!
و اون ماشینی میبرتش بیمارستان و عاشق خالم میشه پیشنهاد ازدواج میده خالم گل پرت میکنه تو صورتش
ولی چون یارو پولدار بود بابابزرگم خالمو گول میزنه که اره این خود ژاویه تغییر شکل داده تو روز عروسی سوپروایزرت میکنه!
دیگه گذشته بود و منم بچه بودم دیگه سال ۸۶ ازدواج میکنه اون زمان من ۴ سالم بود
ولی عجیب بود براش که روز عروسیش مصادف بود با بازی ژاوی!
میگفت چطوری اگه این ژاویه هم داماده امشب تو تهرون هو تو بارسلون بازی میکنه!!!
بعد باباش میگه اصلیه خودشه بدلشو میفرسته تو زمین بازی کنه خودش اینجاست!
منم تعجب میکردم که خدایا اینا چی میگن
منو بابام نمیخواستیم بریم میخواستیم بازی بارسا ببینیم ولی مادرم بزور مارو برد به بابام گفت نیای تا یک ماه باید تمام ظرف ها رو بشوری
خلاصه رفتیم اونجا قرار بود ساعت ۱۲ یارو شکل اصلیش که ژاوی بود رو نشون بده ولی نداد خالم یجوری شد
بعد گفتن نه مشکلی پیش اومده یکم صبر کن نیروهای ماورا اینطور صلاحدیدن فعلا و اینا همونجا خالم عصبانی میشه ی لگد میزنه به یارو پرت میشه رو میز و همه لیوانا میشکنه رو سر و صورتش
بعد عکس ژاوی رو میذاره بالا میگه عاقد حالا بخون
عاقد پرسید ایا حاضری با ژاوی هرناندز ازدواج کنی با ۴ شاخه گل به مناسبت ۴ پاس گلش به رئال مهریه?
خالم با خوشحالی گفت بله
بعد از عکس ژاوی پرسید ولی هیچ صدایی از ژاوی درنمیومد!
دوباره عاقد پرسید چهره ها نگران استرس تو سینه ها
تا اینکه من تلویزیون رو روشن کردم همون لحظه دکو گفت پاس بدم بهت?
ژاوی گفت اره!
خالم فکر کرد ژاوی به خودش گفته بله پرید رو هوا اصلا هیچکی باورش نمیشد همه خوشحال بودن داماد هم زیر پا له شد بعدم خانواده داماد حمله کردنو... حالا بگذریم
خالم هنوزم که هنوزه فکر میکنه زن ژاویه و داره وسایلشو جمع میکنه این ماه بره بارسلون با ژاوی زندگی کنه نمیدونم چطور بگم خودش ی زن دیگه داره....
چیکار کنم?
ی خاک توی سرم بریزم