I was slipping through the cracks of a stolen jewel
از درون ترک های جواهری دزدیده شده سر می خوردم
I was tightrope walking in two ton shoes
Now somebody is talking about a third world war
و حالا یکی داره درباره جنگ جهانی سوم حرف میزنه
And the police said this was normal control (I've been caught in a mind riot)
و پلیس گفت که این فقط یه بازرسی ساده ست ( من توی یک شورش ذهن گیر افتادم)
Candle's burning yesterday
شمع ها دیروز را می سوزانند
Somebody's best friend died
بهترین دوست یک نفر مرد
And I've been caught in a mind riot (mind riot)
و من ور یک شورش ذهن گیر افتادم ( شورش ذهن )
I was crying from my eye teeth and bleeding from my soul
من از چشمان دندونم گریه میکردم
And I sharpened my wits on a dead man's skull
و عقلم را بر روی جمجمه یک مرد مرده تیز می کردم
I built an elevator from his bones
یک آسانسور از استخوان هایش درست کردم
Had climb to the top floor just to stamp out the coals (I've been caught in a mind riot)
باید تا بالاترین طبقه صعود میکردم تا زغال ها را مهر بزنم ( من در یک شورش ذهن گیر افتادم )
Candle's burning yesterday
شمع ها دیروز را می سوزانند
Somebody's best friend died
I've been caught in a mind riot
بهترین دوست یک نفر مرد و من در یک شورش ذهن گیر کردم
I'm tied within
در خودم زندانی شده ام
Candle's burning yesterday
شمع ها دیروز را می سوزانند
Like somebody's best friend died
مثل اینکه دوست یک نفر مرده باشد (جمله بالایی و این جمله با هم مرتبط هستن)
I've been caught in a mind riot
من در یک شورش ذهن گیر افتاده ام
I'm tied within
در درون خود زندانی شده ام
I'm luck's last match struck
من ضربه اخر شانس در مسابقه را خوردم ( منظورش بدشانسیشه)
In the pouring down wind,
در حالی که از باد ریخته می شود پایین
pouring down wind
از باد ریخته می شود پایین
***********************************
داستان درباره فردی است که بهترین دوستانش رو از دست میده و وارد یک شرایط هولناک و وخیم میشه. در واقع عقل خودش رو از دست میده و به مرور زمان شخصیت و زندگیش نابود میشه. درباره درد از دست دادن عزیزانه که به خوبی نشون داده میشه
.