اگزیستانسیالیسم یکی از پر طرفداری ترین مکاتب فلسفی در جهان غرب است که نویسندگان و فیلسوفان مختلفی را جذب خود کرده است .
اساس این واژه از یک واژه انگلیسی به معنای وجود داشتن است . از این رو که این فلسفه دارای شاخه های مختلفی است ارائه تعریفی برای ان دشوار است اما به طور کلی میتوان گفت که اگزیستانسیالیسم بر وجود انسان تاکید دارد .
در این فلسفه با پذیرش این موضوع که جهان هیچ و به اصطلاحی پوچ است بر این اصل تاکید دارد که انسان میتواند به زندگی و جهان معنا ببخشد و این در دستان انسان است . برخلاف نیهیلیسم یا همان پوچ گرایی این فلسفه بر این باور است که انسان میتواند ان گونه خود میخواهد به زندگی معنا ببخشد .
گاهی در توضیح این مکتب گفته میشود: در اگزیستانسیالیسم که گفته میشود قیام ظهوری و یا گاهی وجود تعالی یافته، مراد وجودی است که مرتب میخواهد گذر داشته باشد و شیء جدیدی شود که این وجود تنها بر وجود انسانی منطبق میشود؛ پس در فلسفههای اگزیستانس، وجود داشتن به معنای تعالی دائمی، یعنی گذر از وضع موجود میباشد؛ از اینرو وجود داشتن مستلزم صیرورت میباشد
فیلسوفان اگزیستانسیالیست در پارهای از مسائل مشترکاند، ولی در تعداد آنها اختلاف است. «کاپلستون» در کتاب فلسفه معاصر به سه مسئله پرداخته و «پل ادواردز» ویراستار دائرةالمعارف فلسفه شش مسئله را مطرح کرده است. برخی از موارد مورد اتفاق بدین قرار است:
1. خودشناسی: خودشناسی و نه انسانشناسی فلسفی یا تجربی، از مشترکات فیلسوفان اگزیستانس است. اگزیستانسیالیستها به دنبال انسانشناسی یا فلسفی یا تجربی یا آنتروپالوژی نیستند؛ آنها به دنبال خودشناسی هستند و دغدغه همه آنها خودشناسی است، هر چند نتایجی که گرفتهاند خیلی تفاوت دارد.
2. آزادی: آزادی مطرح در اگزیستانسیالیسم، آزادی فلسفی و هستیشناختی است، نه آزادی سیاسی - اجتماعی و حقوقی. سارتر فیلسوف فرانسوی میگوید: در زمان بودن، در مکان بودن، زنده بودن و کار کردن مختار نیستیم، ولی انسان در هر چیز دیگر توانایی گزینش و انتخاب دارد.
3. تکلیف ستیزی: فلسفه اگزیستانسیالیسم به جهت اعتقادی که به آزادی انسان دارد، هر امری را که در برابر آزادی و انتخابگری انسان قرار گیرد حذف میکند. یکی از اصولی که با آزادی انسان تعارض دارد، اصل تکلیفمداری است، اعم از تکالیف فقهی، حقوقی و ارزشهای اخلاقی؛ زیرا آزادی انسان به طاعت محدود میگردد.
4. اصالت تصوری، درون انگاری، ذاتیت: اگزیستانسیالیسم با اصالت فرد همبستگی دارد؛ چون میگوید هر فردی باید خودش باشد؛ از اینرو انسانشناسی آن نیز شخصی بوده نه کلی؛ این همبستگی اگزیستانسیالیسم با اصالت فرد اقتضا میکند که با رئالیسم میانهای نداشته باشد؛ در فلسفههای اصالت وجود خاص انسانی همه چیز معنای خود را در ارتباط با انسان به دست میآورد و انسان اشیا را با نگاه خودش توصیف میکند؛ پس اگزیستانسیالیسم مخالف رئالیسم و طرفدار اصالت معنا میباشد. اصلاً جهان بدون فاعل شناسا، وهم و خیال است؛ انسان، سرچشمه اصلی هر معنا و دلالت است
مهمترین فیلسوفان پیرو این مکتب شامل : نیچه . سارتر . کی یر کگارد و هایدگر است
خواه یا ناخواه این فلسفه انقلابی در قرن 20 بود و در براندازی میراث دکارتی سهم مهمی داشته است .
اما این فلسفه علاوه بر پوینت های مثبی که دارد دارای نقاط ضعف و نقص هایی هم هست . من جمله :
1 . اینکه اگزیستانسیالیستها در پی خودشناسی هستند و به دنبال انسانشناسی نیستند؛ پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که بر فرض قبول امکان خودشناسی، بدون انسانشناسی، آیا خودشناسی به انسانشناسی منتهی میشود یا نه؟
2 . اینکه فلسفه اگزیستانسیالیسم تکلیف ستیز است اعم از تکالیف فقهی، حقوقی و ارزشهای اخلاقی؛ آیا به لوازم این سخن که ایجاد هرج و مرج و موجب ترویج خشونتگرایی است پایبند است؟
در هر صورت به نظر میرسد مشکل اصلی فیلسوفان غرب، ضعف بنیانهای فکری و عدم آشنایی با مبانی قوی فلسفی بویژه حکمت صدرایی است. به بیان دیگر، فلسفه رایج و غالب در غرب دارای دو مشخصه و نشانه اساسی است: الف) نسبی دانستن حقیقت، ب) انحصار ادراک بشر در حس
بدرود .