مطلب ارسالی کاربران
فقط من تصمیم میگیرم؛ اورسن ولز، نابغهٔ تاریخ سینمای جهان
مرد بداخلاق و عبوس تاریخ سینمای جهان در کودکی؛ زمانی که هنوز خیلی برای فهمیدن واقعیتهای تلخ زندگی کوچک بود، پدر و مادر خود را از دست داد و در یک یتیمخانه بزرگ شد. او دوران کودکی سخت و بدی را پشت سر گذاشت تا بفهمد دنیا جایی برای لذت بردن از زندگی نیست. او از همان کودکی مجبور میشود برای امرار معاش کار کند و ناچاراً وارد زیست آدم بزرگها میشود. این تجربهٔ سخت کودکی باعث میشود تا ولز تبدیل به انسانی مقاوم شود؛ چیزی که به وضوح در فیلمهای او مشخص است. او در دوران نوجوانی با نمایشنامههای شکسپیر آشنا میشود و نوجوانی خود را با آن ها سپری میکند. در دبیرستانش این نمایشنامهها را اجرا میکند و سپس وارد تئاتر برادوی میشود. برخلاف اکثریت جوانان که خودشان به دنبال کسب شهرت و پول به سراغ برادوی میروند این برادوی بود که به سراغ اورسن ولز آمد. کارگردانان شوی برادوی به دنبالش میگردند تا در کارهای آنها بازی کند.
اورسن ولز؛ اولین نابغهٔ تاریخ سینمای جهان! زیرا که داستان آشنایی او با سینما، زندگی شخصی و حتی دوران کودکی او خود یک سوژهٖ مناسب برای ساخت یک فیلم سینمایی است. کارگردانان زیادی با الهام گرفتن از اورسن ولز تبدیل به کارگردانان مهمی در تاریخ سینما شدهاند و نامشان را در تاریخ سینما جاودانه کردهاند. تا قبل از ولز کارگردان صرفاً یک تکنسین بود که برای اینکه دستورات تهیهکننده را اعمال کند استخدام میشد، اما ولز این روند را شکست و به نوعی میتون گفت ولز پدر سینمای نوین جهان است. در زیر صرفاً سه اثر به یاد ماندنی او را مرور میکنیم. |
همشهری کین

راهی نیست! داریم میمیریم! «دیگران» بالاخره به ما حمله کردند، بالاخره جنگ نهایی شروع شد! حتی خود گزارشگر هم ترسیده! تمام مردم نیوجرسی را میکشند، بعد میرسند به ما… جهان در وحشت فرو رفت، میگویند حتی هیتلر هم بعد از تماشای فیلم گریه میکرد.
همشهری کین اولین فیلم بلند ولز و به نوعی تابوشکن تاریخ سینما است. در تیزر راجب داستان فیلم میگویند: کین، در حین جستجوی عشق، به آگاهی بیشتر و بیشتری از این واقعیت می رسد که تنها بر اساس معیارهای خودش میتواند عشق بورزد. اما تراژدی کین این است که معیارهایش بر اساس درسهای مردی تعیین میشود که باعث آغاز این سفر بوده، یعنی قیم او، تاچر، همان مردی که کین سفر خود را وقف مخالفت با او کرده است. و جالب اینکه کین همه چیز را در راه یافتن عشق از دست میدهد و در پایان سفر به سایهٔ خود بدل میشود. ولز در زمان ساخت همشهری کین تنها بیست و پنج سال داشت. روش نورپردازی، روش مونتاژ و تدوین فیلم و حرکت ماهرانهٔ دوربین باعث شد تا در آن مقطع استقبال بسیار زیادی از همشهری کین شود.
فیلم همشهری کین نامزد ۹ جایزهٔ اسکار شد که چهارتای آن با ولز در ارتباط بود. بهترین بازیگر، بهترین فیلمنامه، بهترین فیلم و بهترین کارگردان.
آمبرسونهای باشکوه

آمبرسونهای باشگاه که دومین اثر پر سروصدای اورسن ولز برای کمپانی فیلمسازی آر. ک. ئو که با نمایی از یک خانوادهٔ ایندیانانی شروع میشود. کارگردان سعی میکند بیننده را درگیر ماجرای فیلم کند و در این کار تا حدودی موفق هم هست. هرچند که این فیلم صحنههای گمشدهٔ بسیاری دارد اما بازهم یکی از شاهکارهای ولز به شمار میآید. البته که در لحظاتی تدوین فیلم از دست ولز خارج شده و به همین دلیل بیننده احساس ناراحتی میکند. این فیلم هنوز هم از فیلمهای قوی ولز به شمار میآید.
ت مثل تقلب

فیلمی با نگاه سرخوشانه نسبت به تقلبهای بزرگی که در دنیای هنر رخ میدهد. احتمالا ولز قصد قصد داشته با این فیلم نسبت به شرایط آن روزهای فیلم سازی اروپا کنایهای زده باشد. تنها مشکل فیلمهای ولز این بود که زیاد باکلاس و شیک نبودند که این هم نتیجهٔ کمبود بودجه ساخت فیلم بود که ولز را راهی اروپا کرد. ولز در این دوران، در فیلمهای مختلف، پیامهای بازرگانی و برنامههای تلویزیونی و فیلمهای دیگر کارگردانها بازی میکرد تا هزینههای فیلم بعدیاش را تأمین کند. همانطور که بیشتر به کشف آثار ولز میپردازید، بدون اتلاف وقت به تماشای این فیلمها بنشینید؛ «اتلو» (۱۹۵۲)، «آقای آرکادین» (۱۹۵۵)، «محاکمه» (۱۹۶۲) و «ناقوسهای نیمه شب» (۱۹۶۵). زیاد کسی دربارهٔ تجربه فیلمسازی او در سال ۱۹۶۸ به نام «قصه جاویدان» صحبت نمیکند. اما این فیلم هم بسیار جالبتوجه است: یک رویای تبدار سوزان ۶۰ دقیقهای که در بندری دوردست میگذرد. دستمایه و منبع اصلی اورسن ولز برای ساخت این فیلم، مستند ناتمام "رایشنباک" بود که در آن زندگی و کار جاعل معروف آثار نقاشان بزرگ؛ المیر دوهوری به تصویر کشیده شده است. اورسن ولز با روایت خودش و تدوین راشهای این مستند نیمه تمام به بحث درباره جعل و جعل هنر چه در دنیای نقاشی و چه در ساخت فیلمهای سینمایی استودیویی پرداخته است.
"ت مثل تقلب" به خاطر تدوین تجربهگرا و پیچیدهاش همواره در زمره آثار آوانگارد و شاخص ولز است.
|
چیزی که نماوا راجب ولز میگوید این است. تنها مشکل فیلمهای ولز این بود که زیاد باکلاس و شیک نبودند که این هم نتیجهٔ کمبود بودجه ساخت فیلم بود که ولز را راهی اروپا کرد. ولز در این دوران، در فیلمهای مختلف، پیامهای بازرگانی و برنامههای تلویزیونی و فیلمهای دیگر کارگردانها بازی میکرد تا هزینههای فیلم بعدیاش را تأمین کند. همانطور که بیشتر به کشف آثار ولز میپردازید، بدون اتلاف وقت به تماشای این فیلمها بنشینید؛ «اتلو» (۱۹۵۲)، «آقای آرکادین» (۱۹۵۵)، «محاکمه» (۱۹۶۲) و «ناقوسهای نیمه شب» (۱۹۶۵). زیاد کسی دربارهٔ تجربه فیلمسازی او در سال ۱۹۶۸ به نام «قصه جاویدان» صحبت نمیکند. اما این فیلم هم بسیار جالبتوجه است: یک رویای تبدار سوزان ۶۰ دقیقهای که در بندری دوردست میگذرد. همهٔ چیزی که در فیلمهای ولز رخ میدهد داستانهایی در دل جامعه است و به همین دلیل فیلمهای ولز در عصر پیشرفت فیلم سازی اروپا محبوبیت زیادی پیدا کردند.