CATO 28یادمه ابتدایی بودم زمستون تایم عصر بود زنگ اخر ک میشد حدود ساعت 5تا5ونیم دیگ هوا گرگ و میش و تاریک میشد..
زنگ اخر هدیه های اسمانی داشتیم یکم از این فیلمو توی پورژوکتور پلی کردن ..
با گریه رفتم خونه ..
شبا میترسیدم نمیخابیدم..
از سایه خودمم میترسیدم