تو ای آهو که به هر سو
شوی از برم گریزان
مرو این سان به بیابان
که شوم ز غم پریشان
به تو خو گرفته ام کجا روی
تو که رامه من شدی چرا روی
ترسم روی خدا نکرده
ره گم کنی در این بیابان
صیاد ماهری به ناگاه
از گوشه ای شود نمایان
خواهم به هر حال
گیرم سر راهت
چشمی بدوزم بر چشم سیاهت
من ای آهوی زیبا
صد نقش فریبا
در رخه تو دیدم
دل با تو شده همدم
چون مثل تو من هم
از کس آه ندیدم
مرو مرو ای آهوی رمیده من
مرو مرو پنهان مشو ز دیده من
تو ای آهو که به هر سو
شوی از برم گریزان
مرا اینسان به بیابان
مکشان ز غم پریشان
به تو خو گرفته ام کجا روی
تو که رام من شدی چرا روی
من ای آهوی زیبا
صد نقش فریبا
در رخ تو دیدم
دل با تو شده همدم
چون مثل تو من هم
از کس آه ندیدم
مرو مرو ای آهوی رمیده من
مرو مرو پنهان مشو ز دیده من
تو ای آهو که به هر سو
شوی از برم گریزان
مرا اینسان به بیابان
کشان و ز غم پریشان
به تو خو گرفته ام کجا روی
تو که رام من شدی چرا روی