همه چیز پیرمرد کهن بود، مگر چشمهایش. چشمهایش به رنگ دریا بود. شاد و شکست نخورده...
پیرمرد و دریا، ارنست همینگوی، ترجمه نجف دریابندری
طبق افسانهها، در سال ۱۴۹۰، در جریان رقابتی میان شوالیهها در باواریا، او با پایش میخی را از دیوار کند و سنگی وزن 200 کیلوگرم را 9 قدم جابجا کرد.
مانو نویر، هم آن مرد شجاع و هم سرمربی خود در راه فتح سه گانه 2013 را به خوبی میشناسد و در جشن قهرمانی، سعی میکند چهره آن دو را با هم ادغام کند. یوپ هاینکس، مردی که در آخرین فصل زندگی خود سه گانه را به باواریاییها هدیه داد، روز جمعه 80 ساله میشود...
مصاحبه مفصل کارلهاینز وایلد داز کیکر با یوپ هاینکس
مانو، یوپ و شوالیه
مکالمه تقریباً دو ساعت طول کشید. هاینکس بعد از صرف صبحانه کامل، یک بشقاب موسلی ( صبحانه آماده سوییسی شامل انواع غلات، دانههای کامل سبوسدار، ویتامینهای گروه ب، میوههای خشک و خشکبار)، حال و هوای بسیار خوبی داشت و بارها و بارها با نگاهی به هشت دهه از زندگیاش، لبخند و گاهی هم قهقهه میزد.
هشتاد سالگی
آقای هاینکس، شما پنجاهمین سالگرد تولدتان را در پاریس، شصتمین سالگرد را در دریاچه گاردای ایتالیا، هفتادمین را در سیلت در شمال آلمان و هفتاد و پنجمین سالگرد تولدتان را به دلیل ویروس کرونا با خانواده جشن گرفتید. برای هشتادمین سالگرد چه برنامهای دارید؟
در این سن و سال، نباید زیاد از قبل برنامهریزی کنید. میخواهم هشتادمین سالگرد تولدم را با آرامش در جمع صمیمیترین دوستانم جشن گرفتم. میگویند آدمها همانقدر پیر هستند که حس کهنسالی دارند.
با این تفاسیر، الان حس 80 سالگی را دارید؟
ساندرا، خدمتکار خانهمان، همیشه میگوید من در مقایسه با بسیاری از همسالانم هنوز بسیار فعال و سرحال هستم. اوضاعم نسبتاً خوب است. هر چقدر که سن بیشتر میشود، این حس را دارید که نباید از همه چیز گله و شکایت کنید. سعی میکنم کارهایی را انجام دهم که برای سلامتی ام خوب است و کارها و افکار آزاردهنده و منفی را کنار میگذارم.
منظورت شما از این افکار منفی چیست؟
بسیاری از مردم این باور غلط را دارند که با افزایش سنشان، باید راحت طلب باشند و معتقدند که تنها چیزی که اهمیت دارد، آرامش و سکوت است. اینطور نیست، باید فعال باشید. بدن مانند موتوری است که نیاز به روغن کاری دارد. به همین دلیل است که هر روز به شنا میروم، سه بار در هفته تمرینات ژیمناستیک انجام میدهم یا با دوچرخه ثابت رکاب میزنم، به علاوه پیادهروی طولانی میکنم و به باغ خانه میرسم. خستگی برایم معنی ندارد و در ضمن، خوشبختانه اهل استفاده از تلفن همراه و نگاه کردن مداورم به صفحات مجازی و وقت گذرانی در آن نیستم.
آیا از رسیدن به این سن خاص با وجود محدودیتهای آن خوشحال هستید یا ناراحت؟
من و همسرم آیریس باور داریم که باید قدردان زندگی باشیم. من زندگی پرمشغله ای داشتم، اما هیچوقت معطل انگیزه گرفتن از دیگران نبودم، نه به عنوان بازیکن و نه به عنوان مربی. حتی در جوانی هم اهل بیرون رفتن و چرخیدن با رفقا نبودم.
چه چیز دیگری بخشی از زندگی روزمره شماست؟
من با طرفدارانم در ارتباط هستم و به ایمیلهایشان پاسخ میدهم. برای جلوگیری از تنها شدن در دوران پیری، باید تمهیداتی بیندیشید. من همچنین مسئول اصلی خریدهای خانه و البته یک آشپز آماتور هستم.
پس به زودی در یک برنامه آشپزی تلویزیونی، شرکت خواهید کرد... در اینصورت چه چیزی خواهید پخت؟
مطمئناً دعوت آنها را قبول نمیکنم... (لبخند میزند) اما همین الان هم میتوانم ماهی سالمون با کلم بروکلی، انواع ماهیها، قارچ با تخممرغ و خوراک سبزیجات با پنیر را درست کنم.
شما حدود نیم قرن در فوتبال حرفهای فعال بودید، 15 سال به عنوان بازیکن و مابقی در سایر سمتهای فوتبالی. در پایان ژوئن ۲۰۱۸، بالاخره به دوران حرفهای خود پایان دادید. آیا این لار بازگشتی در کار نخواهد بود؟
من بعد از سهگانه سال ۲۰۱۳ خداحافظی کردم و دوباره بازگشتم. چرا که در آن زمان هنوز هم میتوانستم کار کنم. پیشنهادهای میلیون دلاری از پاری سن ژرمن، موناکو و تیم ملی قطر وجود داشت... اما برای من کافی بود و بازنشستگی در ۶۸ سالگی یک استاندارد قابل قبول. همیشه به این باور داشتم که زندگی بعد بازنشستگی هم جریان دارد. در دوران بازیام، مصدومیت زانو در سالهای آخر بسیار آزاردهنده بود. بدون آن میتوانستم تا ۳۵ سالگی بازی کنم و 100 گل دیگر بزنم (با صدای بلند میخندد). اما دیگر این کار ممکن نبود.
هلموت گراشوف، آخرین سرمربی شما در گلادباخ، بلافاصله پس از آویختن کفشهایتان، به عنوان دستیار خود شما را منصوب کرد.
بله، این به من کمک کرد تا به بهترین شکل با پایان دوران بازی خود کنار بیایم. من فوراً در عرصهای جدید فعال شدم، در تکاپو بودم، همانطور که امروز هستم (لبخند میزند).
سهگانه 2013، یادگار هاینکس برای مونیخی هاست
فوتبال امروز
نظرتان راجع به فوتبال امروز چیست؟
شیفتگی فراوان من فروکش کرده است. بایرن، گلادباخ، بیلبائو، رئال، بارسلونا... من معمولاً فوتبال اسپانیا، لیگ برتر انگلیس یا لیگ فرانسه را تماشا میکنم.
چرا علاقه شما کاسته شده؟
سلایق و خواستهها. خواستههای خانواده، تغییر کرده. من بازیهای بزرگ را تماشا میکنم، گاهی اوقات ترجیح میدهم به جای تماشای بوندسلیگا از تلویزیون، به ورزشگاه بروم. نکته کلیدی برای من این است که خود را از هیجان دور نگه دارم، در غیر این صورت مجبورم هر شب فوتبال تماشا کنم. سیلی از بازیها وجود دارد و طرفداران در آن غرق شده اند. اگرچه این تنها راهی است که این تجارت ادامه یابد: بازیکنان پولهای گزافی میخواهند و باشگاهها باید این پول را تامین کنند. فوتبال تجارت است و قراردادهای تلویزیونی خیلی چیزها را تعیین میکند.
هنوز هم فوتبال را مثل یک سرمربی نگاه میکنید؟ یا مثل یک طرفدار؟
بیشتر مثل یک بادبزن که این سو و آنسو می شود، آرام، با اینکه متوجه خیلی چیزها میشوم.
مثلاً ؟
یک نکتهی قابل توجه این است که تیمها بعد از دفع ضربات ایستگاهی حریف به سرعت به سمت محوطه جریمه حریف هجوم نمیآورند این رفتار برای آنها کشنده است.
برای فوتبال امروز چه پیشنهادی دارید؟
بازیکنان، به خصوص بازیکنان جوان، باید همیشه مشتاق پیشرفت باشند. دوران معمول حرفهای، یک ماراتن 10، 12 ساله یا اگر خوش شانس باشید، 15 ساله است. در این دوره، یک فوتبالیست هرگز نباید از تلاش برای تکامل دست بکشد. توماس مولر و تونی کروس از این نظر مثالزدنی هستند.
از نظر تاکتیکهای تیمی، پرسینگ، اگر به خوبی اجرا شود، یک ابزار کاربردی است. تیم شما باید بتواند ریتم بازی را در طول زمان مسابقه تغییر دهد، برای آرام کردن بازی از مالکیت توپ استفاده کند و سپس به سمت دروازه حریف حمله کند.
در میان تیمهای فعلی، بارسلونا خوب کار میکند، لورکوزن سال گذشته فوقالعاده بود، بایرن هم مدتی خوب کار کرد، اما نه آنطور که من تصور میکردم. تغییر در سرعت بازی، مشخصه تیمهای بزرگ است. پاریس در مسیر تکامل این عنصر به خوبی پیش میرود.
یوپ هنور هم همین حوالی است،
دهمین سالگرد سه گانه 2013، آلیانس آره نا
ستارگان و مربیان جوان
به فلوریان ویرتز چه پیشنهادی میدهید: لورکوزن، بایرن، رئال مادرید یا منچسترسیتی؟
به نظر من، این مرد جوان باید به ندای درونی خود توجه کند. او باید کاری را انجام دهد که فکر میکند برای خودش بهتر است و خوشحالش میکند. باید از والدین و نزدیکانش مشورت بگیرد. به نظر من ویرتز فوقالعاده است. او پیش از این با مصدومیت رباط صلیبی مواجه بوده و در آینده با موانع بزرگتری نیز برخورد خواهد کرد. باید بتواند بر این مسائل غلبه کند.
چه موانعی؟
برای مثال، نوسانات در فرم تیم، که حتی بازیکن بااستعدادی مثل او را هم گرفتار میکند. ویرتز همچنین باید روی فیزیک و استحکام بدنیاش که پایه خوبی دارد، کار کند. انعطافپذیری ذهنی برای بازی در سطح جهانی بسیار مهم است.
به کیلیان امباپه بنگرید: او قهرمان جهان است اما میتوانید ببینید فشار بازی برای باشگاه بزرگی مانند رئال مادرید چطور بر او تاثیر میگذارد. بازیکنی چون ویرتز باید همیشه به خودش ایمان داشته باشد. کروس این موهبت را داشت که میدانست چه کاری را میتواند انجام دهد و چه کاری را نمیتواند. فکر میکنم ویرتز هم طرز فکر مشابهی دارد. من برای او هم یک دوران حرفهای درخشان در سطح جهانی پیشبینی میکنم - مثل تونی.
چه چیزی را در مورد ویرتز به طور خاص دوست دارید؟
از همان ابتدا، او اهل کار تیمی بود، نه فقط مطرح کردن خود در زمین. اغلب استعدادها در این سن و سال به دنبال حرکات نمایشی هستند. شش سال قبل دوست قدیمی من پیتر هرمان، توجه مرا به ویرتز که آن روزها در کلن بازی میکرد جلب نمود.
آیا آلمان صرفاً به خاطر استعدادهای فوقالعادهاش، ویرتز و جمال موسیالا، مدعی قهرمانی جام جهانی ۲۰۲۶ خواهد بود؟
نمیخواهم پیشبینی کنم، تیم باید بیشتر منسجم شود. با این حال، آنچه در مورد ویرتز گفتم، به طور مشابه در مورد موسیالا نیز صدق میکند. اگرچه موسیالا هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن دارد، به خصوص از نظر فیزیکی. او آدم خوبی است. با بازی زیبا با دریبلهای عالی، تغییر سرعت عالی و شوتهای فوقالعاده روی پا. اما هنوز شخصیت بازیکنی با کلاس جهانی که قرار است سالها بدرخشد را نیافته. باید روی آن کار کند.
در این فصل بوندسلیگا مربیان جوان هیجانانگیزی مثل ژابی آلونسو، کمپانی و سباستین هوینس وجود داشتند. آنها را چگونه ارزیابی میکنید؟
ژابی برای سه باشگاه درجه یک جهانی، رئال، لیورپول و بایرن، بازی کرد و در هر سه تیم نقشی کلیدی داشت. او به عنوان مردی از باسک، همیشه میخواهد یاد بگیرد. حالا او باید ثابت کند آنچه در لورکوزن انجام داده ادامه دار خواهد بود. شیوهی برخورد آلونسو بسیار تأثیرگذار است. او همیشه تلاش میکند تا آرامش خود را حفظ کند. از طرفی فلسفه او در زمین نیز صحیح است.
کمپانی هم مانند ژابی بازیکنی بزرگ بود. در قامت کاپیتان منچسترسیتی. به دور از هیاهو. یادم نمیآید به عنوان یک دفاع آخر تکل یا خطای بدی انجام داده باشد. او مسائل را با هوشیاری تجزیه و تحلیل میکند و دوستداشتنی به نظر میرسد. با این وجود، برای یک مربی جوان کار در بایرن، ماموریت دشواری است.
سباستین هونس به عنوان سرمربی تیم دوی بایرن از محیط مونیخ چیزهای زیادی آموخته است. همچنین از پدرش دیتر، که اطلاعات زیادی در مورد فوتبال دارد. من واقعاً از رفتار و منش سباستین و نحوه برخوردش با تیم خوشم میآید. خوشحالم که چنین مربیان جوان و آیندهداری داریم.
مردی از باسک، پیرمردی از باواریا
پناهگاهی به نام فوتبال
شما یک روز پس از پایان جنگ جهانی دوم به دنیا آمدید، نهمین فرزند از ده خواهر و برادر. این موضوع چه تاثیری روی شما گذاشت؟
اگرچه در کودکی چیزهای زیادی نداشتیم، اما راضی بودیم، حتی خوشحال، شاید چون چیز زیادی از "داشتن" نمیدانستیم. باید تلاش میکردیم تا با آنچه داریم بر مشکلات غلبه کنیم. نسل من و نسل پدران و پدربزرگهایمان، دوران سختتری داشتیم. با این حال، ما در حال حاضر دوران بسیار پیچیدهای را سپری میکنیم.
در عرصه جهانی، جنگها و قحطیهای زیادی داریم و همچنین افراد بیشماری که از سرزمینهای خود فرار میکنند و در این مسیر جان خود را به خطر میاندازند؛ علاوه بر این، در داخل کشور، گروهی هستند که میخواهند آنچه را که ما در تاریکترین برهه تاریخ آلمان با وحشتناکترین عواقب تجربه کردیم، دوباره احیا کند.
با این حال، مردم نباید ناامید شوند؛ آنها باید اقدام کنند. تعهد اجتماعی باید اولویت زندگی داشته باشد. دنیای ما به فروتنی بیشتری نیاز دارد
از آن دوران چه چیزی به یادتان مانده؟
ما خانوادهی دوازده نفره بودیم. در حیاطمان تعداد زیادی مرغ و خروس و یک خوک نر و ماده داشتیم. همچنین یک باغ بزرگ سبزیجات و سیبزمینی با درختان میوه. ما سیبزمینی را با سبزیجات و نیمرو میخوردیم. گوشت، هفتهای یک بار بود. بیشتر در یک مبارزه مداوم برای بقا بودیم. با این وجود، من هرگز شکایتی نکردم، زیرا برادرانم همیشه این موضوع را به من تاکید میکردند.
کودکی تان چطور گذشت؟
هر وقت چیزی اذیتم میکرد، مشغول بازی با توپ میشدم. اول مثانه خوک بود، بعد یک توپ پلاستیکی و بعد یک توپ خیلی قدیمی از چرم. با آن شعبده بازی میکردم گاهی توپ به در و دیوار خانه میخورد و مادرم میگفت: «برو بیرون پسر» من همیشه به فوتبال پناه میبردم و این خیلی هم بد نبود.
چه زمانی متوجه شدید که میتوانید از طریق فوتبال در زندگی پیشرفت کنید؟
من وقتی جوانتر بودم هرگز به این موضوع فکر نمیکردم. یک دوست بزرگتر این را به من توصیه و باعث شد کمکم متوجه شوم که فوتبال میتواند به یک مسیر شغلی تبدیل شود. اما دوران مربیگریام بسیار هدفمند بود. من از همان ابتدا به همسرم گفتم که لازم نیست نگران باشد، ما همیشه از پس هر چیزی برمیآییم.
به خاطر سختیهای دوران کودکی و جوانی ، آیا امروز بیشتر از غذاهای درجه یک لذت میبرید؟
این روی من تأثیر گذاشته و باعث شده که با صرفه جویی زندگی کنم. من هرگز غذایی را دور نمی ریزم.
شما ویرانی پس از جنگ در سال ۱۹۴۵ را دیدهاید. آیا امروز از جنگ میترسید؟
(نفس عمیقی میکشد) نمیخواهم تصورش را بکنم. دنیا آنقدر تغییر کرده که هر چیزی ممکن است. (مدتی طولانی فکر میکند) با توجه به وضعیت سیاسی فعلی، هیچ چیز را نمیتوان رد کرد و این برای بشریت وحشتناک است.
رنگ سپید پس از سالهای سیاه
وقتی میبینم یخچالهای طبیعی آب میشوند، گریهام میگیرد
سالها پیش در یک گفتگو، شما هشدار دادید که ما در اینده باید برای دموکراسی بجنگیم. در آن زمان، هشدار شما اغراقآمیز به نظر میرسید. اما متاسفانه انگار حق با شما بود ؟
این که بگویم "دیدید؛ من گفته بودم" ابدا برایم مهم نیست. آن موقع این یک حس بود، یک اظهار نظر شهودی. من شنونده و مشاهدهگر خوبی هستم و این میتواند به شما درکی برای پیش بینی بدهد. تحولات با پوپولیستهای راستگرا غیرقابل تحمل شده است. جان اف کندی، رئیس جمهور آمریکا، در سخنرانی ورود خود به کاخ سفید در سال ۱۹۶۱ گفت: نپرسید کشورتان چه کاری میتواند برای شما انجام دهد، بپرسید شما چه کاری میتوانید برای کشورتان انجام دهید. این روشی است که باید در پیش بگیریم: همه ما باید وظیفه خود را انجام دهیم. همه ما باید صدایمان را بلند کنیم. ما باید با این پوپولیسم راستگرا مبارزه کنیم. روزهای بد آلمان نباید دوباره تکرار شوند.
در مصاحبه با کیکر، به مناسبت هفتاد و پنجمین سالگرد تولدتان به تغییرات فاجعهبار اقلیمی اشاره کردید. روند تحولات از آن زمان تاکنون را چگونه ارزیابی میکنید؟
شاه چارلز ۳۰ سال پیش هشدار داد که ما باید از آب و هوای سیاره این اکسیر حیاتمان، محافظت کنیم. ما نباید مدام روی اشتباهات محیط زیستی سایر کشورها تمرکز کنیم، بلکه باید در آلمان الگوی خوبی باشیم و به جزئیات مشکلات آب و هوا توجه کنیم. اگر یک درخت در خانه من خشک شود، به باغبانم رالف میگویم که باید به جای آن دو درخت بکاریم.
وقتی میبینم یخچالهای طبیعی آب میشوند، گریهام میگیرد. سناریوهای بسیار تهدیدآمیزی برای نسل جوان فعلی و نسلهای آینده در راه است. اما این مشکلات در حال حاضر با سهلانگاری نادیده گرفته میشود. محیط زیست باید لااقل به اندازه اقتصاد و تجارت برای دولتها در اولویت باشد.
آیا نامهای بزرگ دنیای فوتبال میتوانند در این زمینه موثر باشند؟
همه باید حداقل در مورد آن فکر کنند، نظر خود را داشته باشند و درک کنند که ما نمیتوانیم به این شکل به زندگی ادامه دهیم. اگر صدای یک یا دو نفر از افراد برجسته شنیده شود، بسیار مفید خواهد بود.
به مدت ۵۰ سال، فوتبال بر زندگی شما تسلط داشت. پس از بازنشستگی زندگی شما تغییر کرده؟
حداقل بیشتر در جریان اخبار روزانه هستم. سر کار وقت زیادی برای این چیزها نداشتم. عصرها اغلب آنقدر خسته بودم که حتی خبرهای فوتبالی را هم دنبال نمیکردم. اما امروز همیشه با همسرم راجع به وقایع مختلف جهان با هم گپ میزنیم.
خارج از دنیای فوتبال
اسب سیاه گلادباخ
آیا اهمیت فوتبال در آلمان تغییری کرده؟
فوتبال هنوز هم ورزش ملی شماره یک است و جذابیت فوقالعادهای دارد. برای من، این شگفتانگیز است که چطور مردم به ورزشگاهها هجوم میآورند. من آدم حسودی نیستم، اما هر از گاهی فکر میکنم چقدر خوب میشد اگر فوتبالیست این دوران بودم تا بتوانم در مقابل 70 هزار طرفدار گلادباخ در ورزشگاه بورسیا پارک بازی کنم.
ما در فصل ۱۹۶۴/۶۵ تیم فوقالعادهای داشتیم، قهرمان لیگ منطقهای شدیم و به بوندسلیگا صعود کردیم. اما به طور متوسط ۱۰،۰۰۰ تا ۱۲،۰۰۰ تماشاگر میآمدند؛ ورزشگاه فقط برای بازیهای مقابل بایرن، دورتموند و کلن پر میشد.
فوتبال بلافاصله پس از پایان جنگ چه اهمیتی داشت؟
من مسابقات جام جهانی ۱۹۵۴ را از طریق رادیو دنبال میکردم و فینال را در یک سالن بزرگ، جایی که ما بچهها جلوی یک صفحه تلویزیون کوچک، به ابعاد ۲۰ در ۲۰ یا ۳۰ در ۳۰ سانتیمتر، نشسته بودیم دیدم. هانس شفر، مکس مورلاک، فریتز والتر و هلموت ران الگوهای ما بودند.
همه میخواستند هلموت ران گل بزند. اما شما میخواستید جای ستاره مجارستان، فرانس پوشکاش، باشید...
بله، او الگوی من بود. وقتی در فصل 1997/98 سرمربی رئال مادرید بودم، او را از نزدیک شناختم، همینطور آلفردو دی استفانو، و خنتو. دی استفانو خوشمزه و اهل شوخی بود. او به عنوان رئیس باشگاه، رهبری آن نسل قدیمی بازیکنان رئال مادرید را بر عهده داشت. یک بار مرا به یکی از دور همیهای ماهانهشان دعوت نمود و به من نصیحت کرد که در مادرید به حرف هیچکس گوش ندهم(میخندد).
بخشی از تاج مادریدی
در زمان شما آکادمیهای جوانان به شکل امروز نبود. اگر در یکی از آکادمیهای امروزی رشد مییافتی، زندگی حرفهای شما چه تفاوتی داشت ؟
شاید تاکتیکهای تیمی بیشتری یاد میگرفتم، ما بیشتر بداهه بازی میکردیم و کارهایی انجام میدادیم که در هیچ کتابی نوشته نشده نبود. این باعث افزایش هنر انفرادی ما شد. قرار گرفتن در سیستمهای مشخص، در هر زمینهای اساسی است، اما یک چیز باید برای جوانان باقی بماند: لذت بازی کردن. باید به هر کسی اجازه داده شود تا خودش را ابراز کند. اگر میخواهی دریبل بزنی، دریبل بزن، مثل کاری که مایکل اولیسه در بایرن مونیخ انجام میدهد. یا مثل فرانک ریبری و آرین روبن در گذشته.
بیشتر میل به گلزنی و کسب عناوین شما را به حرکت در میآورد یا لذت از خود بازی؟
فوتبال در ابتدا سرگرمی من بود. اما رفته رفته جاه طلب شدم. همیشه میخواستم برنده باشم. بعد از شکستها، در تمام دوران حرفهایام حس تلخی داشتم.
گونتر نتزر به کیکر گفت که پس از پیروزی ۳-۰ در فینال یورو 72 مقابل اتحاد جماهیر شوروی در بروکسل، خود شخصا به دیسکویی در گلادباخ رفته زیرا هیچ جشن رسمی برای قهرمانی تیم برگزار نشده بود شما چطور؟
بله، همه به حال خود رها شده بودند، هیچ چیز وجود نداشت. من با همسرم و دوستانم برای شام بیرون رفتم.
دقیقاً ۵۰ سال پیش، در سال ۱۹۷۵، شما با بروسیا مونشن گلادباخ قهرمان جام یوفا شدید. این قهرمانی چه جایگاهی در مجموعه عناوین شما دارد؟
یک افتخار بسیار بزرگی است. من یک جام بینالمللی با گلادباخ. علاوه بر این، جام یوفا در آن زمان ارزش بالاتری نسبت به لیگ اروپا در حال حاضر داشت. اولین قهرمانی به عنوان بازیکن با بروسیا زیباترین عنوان برای من بود. همیشه میخواستم قهرمان آلمان شوم. وقتی زمانش رسید، من و چارلی استاک، فیزیوتراپیست تیم یکدیگر را را در آغوش کشیدیم و از خوشحالی بیوقفه گریه کردیم.
ما تیم خیلی خوبی داشتیم. یک گروه صمیمی و دوستداشتنی. ترکیب 11 نفره ما معمولا ثابت بود. ، من و آلن سیمونسن و هنینگ ینسن دانمارکی در خط حمله مثل طوفان به رقبا میتاختیم. برتی فوگتس. یورگن ویتکمپ و اولی اشتیلیکه دفاع میکردند، و راینر بونهوف و هکی (هربرت) ویمر، دست کم گرفتهشدهترین بازیکن بروسیا، در خط میانی بودند. متاسفم که از ویمر در کنار فوگتس، نتزر، سیمونسن، و من نام برده نمیشود.
شما در سال ۱۹۷۵ با ۲۷ گل در لیگ، جایزه بهترین گلزن کیکر را از آن خود کردید، درست همانطور که در فصل ۱۹۷۳/۷۴ با گرد مولر، هر دو با ۳۰ گل، این کار را انجام دادید. مولرِ «بمبافکن» به خاطر گلهای ناگهانیاش معروف بود. یک گل تیپیکال یوپ هاینکس چه شکلی بود؟
(میخندد) گل تیپیکال هاینکس نداشتیم. من گلهای زیادی را با دویدن، دریبل زدن و پاسهای عمقی به ثمر رساندم؛ وقتی زانویم آسیب دید، یاد گرفتم که با سر هم گل بزنم.
دو شکارچی
مونشن گلادباخ آن فصل جام یوفا را با شکست 2-1 مقابل واکر اینسبروک، با گل شما، آغاز کرد. در مرحله یک هشتم نهایی مقابل ساراگوسا، پنج گل از 9 گل بروسیا را به ثمر رساندید، در مرحله یک چهارم نهایی مقابل اوستراوا، دو گل از چهار گل را ، در نیمه نهایی مقابل کلن دست خالی از زمین خارج شدید، و قبل از اینکه تساوی 0-0 در اولین فینال مقابل انسخده را به دلیل مصدومیت از دست بدهید. قبل از بازی برگشت فینال، تیتر روزنامه کیکر این بود: حالا بروسیا کاملاً به هاینکس متکی است.
(هاینکس مسحور شده گوش میدهد و لبخند میزند. )
بعد از برد ۵-۱ در انسخده، کیکر تیتر زد: هاینکس سوپرمن! و متن خبر این بود: «این بازی، بازی گلهای هاینکس بود. این وینگر چپ پس از سه هفته و نیم مصدومیت، به فرم ایدهآل خود بازگشت.» امروز چه واکنشی به این اخبار نشان میدهید؟
سیمونسن هم دو گل به ثمر رساند. این پیروزی بزرگ حاصل تلاش مشترک تمام اعضای تیم بود. من از مصدومیت برگشته بودم و دوباره سرحال بودم. چیزی که انرژی مثبتی را به تمام تیم القا میکرد.
این بازی آخر در مجموعه بازیهای فوقالعادهتان چه جایگاهی برای شما دارد؟
سه گل در یک فینال قطعاً خاص است، اما من اهمیت زیادی به آن نمیدادم.
آیا فصل ۱۹۷۴/۷۵، با دو عنوان قهرمانی تیمی، جایزه بهترین گلزن کیکر و یازده گل در جام یوفا - که شما را به عنوان بهترین گلزن آن رقابتها تبدیل کرد - فصل بینظیر زندگی شما بود؟
بله، آن بهترین تجربه با باشگاه بود.
آیا این سه جام، ناامیدی عظیم شما از اینکه فقط توانستید در دو بازی در جام جهانی ۱۹۷۴ بازی کنید را کاهش داد؟
من با تیم ملی در سال ۱۹۷۲ قهرمان اروپا شدم: در جام جهانی ۱۹۷۴ در ترکیب اصلی بودم، اما به دلیل کشیدگی شدید رباط زانویم در بازی دوم مقابل استرالیا بقیه جام را از دست دادم. بله. حس تلخ از دست دادن جام جهانی در اعماق وجودم ریشه دوانده بود. به همین دلیل است که من برای سال ۱۹۷۴/۷۵ انگیزه مضاعفی داشتم.
ستاره گلادباخ
گلزن - مربی - اسطوره»
احساس کسی که قهرمان جام جهانی شده را دارید؟
(مکث) بله، حتماً. اما من به همان اندازه ناامید بودم، زیرا برخلاف سال ۱۹۷۲ که به دلیل غیبت زیگی هلد و یورگن گرابوفسکی، در ترکیب یازده نفره قرار میگرفتم، در 1974 کاملا یک بازیکن ثابت بودم.
در نمایشگاه «یوپ هاینکس - گلزن - مربی - اسطوره» که از اول ماه می به مناسبت هشتادمین سالگرد تولد شما در موزه بروسیا به نمایش گذاشته شده است، نتزر در مورد شما گفت: «او از هر نظر بهترین بازیکن ما بود. هاینکس میتوانست همه کار انجام دهد... برای من، یوپ یکی از درخشانترین بازیکنان فوتبالی است که آلمان تاکنون پرورش داده است.» نظرتان در مورد حرفهای او چیست؟
گونتر قبلاً چیزی شبیه به این به من گفته بود. ما بیش از ۶۰ سال است که یکدیگر را میشناسیم. در یک دوره آموزشی در دویسبورگ به هدایت دتمار کرامر با هم آشنا شدیم. همیشه در یک قطار با هم به آنجا میرفتیم. پس از آنکه گونتر در ۱۸ سالگی در سال ۱۹۶۲ گواهینامه رانندگی گرفت، با مرسدس دیزل پدرش به آنجا میرفتیم.
دتمار کرامر یک کوه تجربه بود، من عاشقش شدم. در سالهای ۱۹۶۴/۶۵ من و گونتر برای اولین بار هم بازی شدیم، درک عجیبی از بازی هم داشتیم. به همین دلیل است که او چنین چیزهایی درباره من میگوید. (نمیخواهم اغراق کنم) امروز هم بازیها را کم و بیش دنبال میکنیم و تلفنی درباره آن صحبت گپ میزنیم.
او پشت تلفن میگوید: یوپ، ما دو نفر قبلاً همه این لحظات را زندگی کردیم (میخندد).
با کمال تواضع، ما دو نفر در پیراهن گلادباخ، فوقالعاده بودیم.
هاینکس، نتزر و فوگتس، مردان بزرگ گلادباخ، و البته خوشتیپ
آیا امروز به یوپ هاینکس، بازیکن فوتبال و گلزن، به اندازه کافی بها داده میشود؟
نه، اما باید بدانید هر چیزی آغاز و پایانی دارد، در ورزش، در هنر، در همه جا.
آیا دوران درخشان فوتبالیستهایی چون اولی هونس، به خاطر دوران پر سر و صدای پس از فوتبالشان نادیده گرفته میشود؟
ممکن است. جوانترها، دوران بازی ما را ندیدهاند. اما من همیشه خودم را بیشتر به عنوان یک بازیکن میدیدم تا یک مربی. وقتی امروز از اروپا، کره جنوبی، ژاپن، چین یا آمریکای جنوبی نامه دریافت میکنم، میبینم که نویسندگان، که اکثراً دانشجو هستند، همه چیز را در مورد من به عنوان یک مربی - از طریق اینترنت - میدانند.
یک مرد چینی کلیپی از دوران بازی مرا دیده بود و تعجب کرده بود چون تصور نمیکرد من بازیکن خوبی باشم
نگرانی از مرگ؟ من دیوانه نیستم
آیا امروز اغلب به نیم قرن حضورتان در فوتبال فکر میکنید؟
به ندرت. من معمولاً به بازیهای فعلی فکر میکنم، مثل پیشرفت بزرگ در پاریس، جایی که لوئیز انریکه فوقالعاده خوب عمل میکند. او به عنوان مربی همانقدر خوب است که به عنوان یک بازیکن. من خودم هم در زمین بازی دمدمی مزاج بودم و میفهمم وقتی تیم آنها در طول فصل فقط یک کارت قرمز داشته به چه معناست.
من هیچوقت به داوران اعتراض نمیکردم. برخلاف فرانتس بکن باوئر... یا ولفگانگ اورات (می خندد). او به اهلنفلر یکی از داوران دوران ما میگفت گفت: «این چه مزخرفاتی است که میگویی؟»
از پایان همه این خاطرات ناراحتی؟
نه، نه، ابداً.
در دسامبر ۲۰۲۲، شما جراحی قلب بزرگی داشتید و چندین بایپس انجام دادید - اما نتزر، کمتر از شما فعال است و حالش خیلی خوب است؟
(میخندد) گونتر حتی در دوران فعالیت حرفهایاش هم فقط کارهای ضروری را انجام میداد....
آیا نگران جان خود هستید؟
نه، اصلاً به این موضوع فکر نکرده بودم. نه. من از آن نوع آدمها نیستم. حتی امروز هم بهش فکر نمیکنم، وگرنه دیوانه میشوم.
پس نگران مرگ نیستید؟
نه. به هیچ وجه. وقتی درباره هشتادمین سالگرد تولدم و حدود سالهای ۱۹۶۴/۶۵، زمانی که حرفهای شدم و حقوق هنگفت ۱۶۰ مارک آلمان در ماه دریافت میکردم (لبخند میزند)، صحبت میکنیم، وقتی به سفر طولانی که طی کردهام فکر میکنم: چه چیزی میتواند هنوز مرا شوکه کند؟ البته اینها درباره زندگی شخصی من است. در دنیا شرایط دیگری حاکم است.
به گفتهی همسرت آیریس، تو 20 بار اسبابکشی کردی...
17 بار بود.
خانه برای شما چه معنایی دارد؟
برای من، خانه یک حس عاطفی است. خاطرات، اتفاقات، چیزهای آشنا... حرفهایی که وقتی با ماشین از کنار کلیسایی در هولت، جایی که من و همسرم ازدواج کردیم، رد میشوم، به یادشان میآوریم
من به عنوان یک بازیکن اینجا در گلادباخ بزرگ شدم در طبیعت آرام و زیبای راینلند، اگرچه من آدم خیلی آرامی نیستم (میخندد)، حداقل نه در مقابل دوربینها
کیفیت زندگی امروز شما ناشی از چیست؟
تعادل درونی من. اینکه بعد از یک زندگی حرفهای که در آن همیشه میتوانستم کاری را که از آن لذت میبردم انجام دهم، میتوانم راحت بنشینم. وقتی به گذشته نگاه میکنم، از هیچ چیز پشیمان نیستم. همیشه میخواستم بیشتر یاد بگیرم. بعد از آن دوران حرفهای، با این خانواده دوست داشتنی. بهتر از این نمی شد.
دختر شما، کرستین نیز متولد ماه می است. مثل خودتان
بله، هلموت شون، سرمربی تیم ملی، در یک بازی ملی در سال ۱۹۶۹ به من گفت: یوپ، به تو تبریک میگویم - فکر کردم منظورش تولد خودم است. اما او توضیح داد: دخترت چند ساعت پیش به دنیا آمده!
آیا برای دهه نهم زندگی خود آرزو و برنامه ای دارید؟
بله، یک بار به شوخی گفتم که وقتی ۸۰ سالم شد مربی ملی آلمان میشوم... (میخندد)
آیا به معنای واقعی زندگی رسیدهای؟
کمتر کسی چنین زندگی پرباری را تجربه میکند. من همیشه آدم شادی بودهام، چه موفق بودهام و چه نه. من این نگرش را حفظ کردهام؛ این احساس در جوانی من شکل گرفت. من بدبینی را نمیشناسم. با این حال، وضعیت فعلی جهان مرا بسیار نگران میکند.