به نام خدا
.
بلبلی در باغ آوازی شنید
نغمهای بسیار بد سازی شنید
.
پس نگاهی کرد بر هر سوی باغ
تا بدیدش وی به کاجی یک کلاغ
.
از صدایش غرق در آزار گوش
میبرد از نزد هر فرزانه هوش
.
آن نوا مطلوب گوشِ گل نبود
لذّتی بر روح یک سنبل نبود
.
قصد رفتن کرد بلبل سوی او
تا بگوید این نُکَت در روی او
.
کای فرومایه صدا را کن خموش
بس بباشد ای نوای پر خروش
.
کور باشی تا نبینی رنج ما ؟
از قباحت های جاری در صدا
.
نغمه را باید که بلبل سر دهد
تا خلایق بر صدایش سر دهد
.
لال باش و گوش ها را خون نکن
آن صدا را بهر ما بیرون نکن
.
زاغ را از حرف او شد خندهای
کای هزاری که به خالق بندهای
.
گر صدایم مختلِ آرامش است
کاج را از بهر آن آسایش است
.
ور نوایم خوش نباشد در سحر
باز میدارد شما را از خطر
.
آفریدم پس مرا زین سان خدا
تا دهد پیغام ، با این محتوا
.
عیب و زشتی ها نباشد در جهان
زشت بودن را بجو اندر نهان
.
«هر کسی را بهر کاری ساختند
میل آن را در دلش انداختند»¹
.
نیک بودن را بیابی در وجود
سر بیاری بهر آن اندر سجود
.
زین نگاهت را تو پس اصلاح کن
زان وسیله راه را مصباح کن
.
این جهان و بندگانم پر جمال
درک آن آید ز فکر و از کمال
.
۱:تضمین یک بیت از مولوی