معرفی کتاب:
خوابِ عموجان داستان نسبتاً کوتاهی از داستایِفسکی نویسندهی نامدار روسی است که در 1859 نگاشته شده است و نخستین اثر وی پس از بازگشت از دوران تبعید 10 سالهی وی میباشد.
موضوع داستان:
رخدادهای داستان در شهر مارداسوف واقع در جنوب غربی ناحیهی تامبوفسکی در روسیه رخ میدهد. ماریا آلکساندرووْنا ماسکالیووا بانوی نخست این شهر است. داستایفسکی در نخستین صفحات داستان در توصیف وی میگوید : «طوری رفتار میکند که انگار محتاج هیچ بنیبشری نیست، اما در عوض، عالم و آدم محتاجش هستند. راستش را بخواهید تقریباً هیچکس دوستش ندارد، حتی خیلیها از ته دل از او متنفرند، با این حال همه از او حساب میبرند و این دقیقاً همان چیزی است که ماریا آلکساندرووْنا میخواهد.» (صفحهی 5)
این بانو علاقهی فراوانی نیز به سخن چینی و غیبت دارد:
«به شدت عاشق خبرچینی و شایعه پراکنی است و اگر پیش از رفتن به بستر خبر جدیدی به گوشش نرسیده باشد، تمام شب چشم بر هم نمیگذارد» (صفحهی 5)
داستایفسکی این زن را در اجرای حُقّه و نقش بازی کردن از جُوانی جوزپه پینهتّی شعبده باز چیرهدست ایتالیایی و از نامدارترین شعبدهبازان سدهی 18 میلادی برتر میداند : «میتواند زنی را که رقیب اوست فقط با یک حرف نیست و نابود کند و به خاک سیاه بنشاند، چیزی که ما همگی شاهدش بودهایم. تازه این وسط طوری وانمود میکند که انگار این حرف از دهانش پریده.... این زن کلاً توی اجرای اینجور حقهها، روی دستِ خود پینهتّی بلند شده است.» (صفحات 6-7)
در یکی از روزها، شاهزادهی پیری به نام «کاف» که به وی عموجان هم میگویند به همراه یکی از نزدیکانش، به منزل ماریا آلکساندرووْنا میآید. شاهزاده ثروت زیادی دارد اما سن بالایی دارد و اندامهای مصنوعی و البته به فراموشی هم دچار است. داستایفسکی در توصیف شاهزاده میگوید : «خدا میداند شاهزاده کاف چقدر پیر بود و با نگاه کردن به او بیاختیار این فکر به ذهن آدم خطور میکرد که همین الان فرو میریزد و از هم میپاشد، از بس پوسیده بود یا بهتر است بگویم فرسوده شده بود.» (صفحهی 13)
در جای دیگر از زبان همراه شاهزاده در مورد آلزایمر وی و مصنوعی بودن اندامهای وی میخوانیم: «راستی شاید چون به کل حافظهاش را از دست داده پاک فراموش کرده باشد مهمان شماست......یک موجود که پایش لب گور است! یک خاطره از یک آدم که فقط فراموش کردهاند دفنش کنند! چشمهایش از شیشهاند، پاهایش از چوبپنبه، سرتاپایش از فنر است و دهانش موقع حرف زدن با فنر باز و بسته میشود.» (صفحهی 29)
این شرایط شاهزاده، سبب میشود ماریا آلکساندرووْنا، که دختری جوان و زیبا به نام زینا دارد، تصمیم بگیرد با طرح نقشهای شاهزاده را وادار کند با دختر وی ازدواج کند تا ثروت فراوان وی را به چنگ آورد و داستان پیرامون همین نقشه پیش میرود.
مواردی چون دروغگویی، حرص،طمع، آز، حسادت و عشق در طول داستان به فراوانی دیده میشود. ماکیاولی، سیاستمدار نامدار ایتالیایی سخن مشهوری دارد که میگوید «هدف، وسیله را توجیه میکند»، جملهای که گویا سرلوحهی کار ماریا آلکساندرووْنا بوده است.
جایگاه کتاب در میان آثار داستایفسکی:
بدون شک کتاب همسنگ آثار شاهکار داستایفسکی چون برادران کارامازوف، جنایت و مکافات، ابله و... نیست و جزو نوشتههای متوسط وی به شمار میآید اما با این وجود داستانی است که روان و شیرین است و میتوان از خواندن آن لذت برد.
جملات زیبای کتاب:
🔷 آدم بهتر است بمیرد تا اینکه نامرتب و با سر و وضع بههمریخته یا بهتر است بگوییم بدون اصلاح و آرایش توی جمع خانمها حاضر شود. (ص27)
🔷 فریب همیشه فریب است مامانجان، حالا هر هدفی هم که پشت آن باشد. (ص66)
🔷 فریب دادن اگر به قصد نجات جان انسان باشد، بخشودنی است. (ص68)
🔷 آرزوهای آدمی از چیزهای ممنوعه قویترند. (ص83)
🔷 استبداد عادتی است که به نیاز تبدیل میشود. (ص130)
🔷 اگر گردش امور خوب و به نفع ما باشد، همهچیز به نظرمان خوب و دوستداشتنی و رنگینکمانی میآید. (ص138)
🔷 برای آدمهای ضعیف و توخالی که به زیردست و مطیع بودن عادت کردهاند، وقتی یکدفعه تصمیم میگیرند عصبانیتشان را نشان دهند مخالفت و اعتراض کنند -در یک کلام محکم و سرسخت باشند- همیشه خط قرمزی وجود دارد: خط قرمزی نزدیک به سرسختی و قوام و دوام آنها. اعتراض در آنها در ابتدا به طور معمول، بسیار پرانرژی و پرشور است. انرژیشان حتی سر به آشفتگی و هیجان شدید روحی میزند. با چشمهای بسته به موانع و مشکلات یورش میبرند و تقریباً همیشه بیشتر از حد توانشان بار برمیدارند. اما همین آدمهای عصبانی و هار، بعد از رسیدن به یک نقطه معین، انگار که یکدفعه ترسیده باشند، گیج و مبهوت میایستند و از خودشان میپرسند: «این چه کاری بود که من کردم؟» بعد وا میروند، ونگونگ میکنند، دنبال دلیل میگردند، زانو میزنند، عذرخواهی میکنند، التماس میکنند تا همهچیز مثل سابق شود، آن هم خیلی زود، تا حد امکان هر چه زودتر! (ص185)
🔷 اگر سرنوشت یک بار بر سر کسی مصیبت نازل کند، ضربات آن پایانی نخواهند داشت. این حقیقت از دیرباز ثابت شده است. (ص190)
در مورد ترجمهی کتاب:
چندین برگردان پارسی از این کتاب در بازار موجوده و پیشنهاد من برگردان خانم میترا نظریان بوده که از زبان روسی به پارسی برگردانده شده و توسط نشر ثالث چاپ گردیده است. عباراتی که از کتاب در متن نوشته شده از همین برگردان برداشته شده است.
📚 خواب عموجان. نوشتهی فیودر داستایفسکی. برگردان میترا نظریان. تهران: نشر ثالث، چاپ دوم١۴٠٣