یهچیزایی هست که نه تموم میشن، نه ادامه پیدا میکنن.
فقط میمونن.
نه واضح، نه تار
یه جایی بین حضور و انکار.
بعضی صدا ها هنوز میپیچن!
ولی نمیدونی از کِی شنیدیشون
یا اصلاً شنیدی؟
شاید فقط فکر کردی شنیدی!
گاهی یه سکوت،
انقدر شلوغه که نمیشه توش موند.
ولی میمونی:)
چون نمیدونی اگه بری، چی جا میذاری پشت سرت
یا چی رو اصلاً داشتی با خودت میبردی.
یه چیزهایی افتادن
از یهجایی خیلی بالا!
ولی صدای خورد شدنشون هنوز نرسیده.
یه لحظههایی هست که اتفاق نمیافتن،
فقط تکرار میشن.
نه چون واقعاً برگشتن،
بلکه چون هیچوقت نرفتن.
یهجایی توی ذهن؛ یه درهست!
که نه باید پُرش کنی، نه باید بپری.
فقط هر روز،
کنارش راه میری
و وانمود میکنی نمیبینیش.
حرفی نیست.
فقط سنگینیه.
نه سنگینیِ گفتن،
نه سکوت.
یه چیز دیگهست...
یه جور بودنی که معلوم نیست چرا هنوز هست.
تقدیم به دوست عزیزم، سـاغر🌺