لشکرکشیهای نظامی و رویاروییها با صلاحالدین
دوران حکومت بالدوین چهارم با درگیریهای بیامان با صلاحالدین، رهبر قدرتمند مسلمان که مصمم به بازپسگیری اورشلیم برای اسلام بود، مشخص شد. بالدوین اهمیت مهار قدرت رو به رشد صلاحالدین را به خوبی درک میکرد، یک ضرورت استراتژیک که بسیاری از تصمیمات نظامی و سیاسی او را هدایت میکرد
نبرد مونتگیزارد (۲۵ نوامبر ۱۱۷۷): این نبرد نقطه عطفی در سلطنت بالدوین بود. پادشاه ۱۶ ساله، که در آن زمان به شدت از جذام رنج میبرد، شخصاً نیروهای مسیحی را که از نظر تعداد کمتر بودند، در برابر ارتش بسیار برتر صلاحالدین رهبری کرد. صلاحالدین در حالی به پادشاهی بالدوین حمله کرده بود که ارتش اصلی فرانکها در شمال سوریه مشغول بود و گمان میکرد نیروهای بالدوین تهدید قابل توجهی نیستند. بالدوین، که هنوز از مالاریا بهبود نیافته بود، در ابتدا به دلیل تعداد بسیار کمتر نیروهایش به اشکلون عقبنشینی کرد. با این حال، او سپس به طور استراتژیک به شوالیههای معبد دستور داد غزه را رها کرده و به او بپیوندند. بالدوین و رینالد شاتیون با یک حمله جسورانه از اشکلون خارج شدند و ارتش پراکنده صلاحالدین را در مونتگیزارد، نزدیک رمله، غافلگیر کردند. پیش از نبرد، بالدوین، که با دستهای بانداژ شده میجنگید، از اسب پیاده شد و در برابر یادگار صلیب واقعی زانو زد تا برای پیروزی دعا کند، عملی که برای سربازانش بسیار الهامبخش بود. ارتش مسلمانان شکست سختی خورد، صلاحالدین به سختی از اسارت گریخت و با تنها یک دهم نیروهایش به مصر بازگشت و برای دوازده مایل تعقیب شد. مورخان مسلمان این شکست را بسیار شدید و تحقیرآمیز دانستند. بالدوین این پیروزی مهم را با ساخت یک صومعه بندیکتین در میدان نبرد، تقدیم به سنت کاترین اسکندریه، که روز جشن او مصادف با روز نبرد بود، گرامی داشت.
سایر رویاروییهای کلیدی: درگیری نزدیک بانیاس (آوریل ۱۱۷۹) شاهد جراحات کشنده هامفری دوم تورون، پاسبان، بود که شجاعانه از پادشاه محافظت کرد. نبرد مرج عیون (ژوئن ۱۱۷۹) شاهد پیروزی غافلگیرکننده صلاحالدین بر ارتش بالدوین بود. بالدوین از اسبش افتاد و به جای امن منتقل شد و بسیاری از صلیبیون، از جمله اودو سنتآماند و بالدوین ایبلین، به اسارت درآمدند. محاصره شاتله (گذرگاه یعقوب) (اوت ۱۱۷۹) شاهد محاصره و تصرف این قلعه استراتژیک مهم ساخته شده توسط شوالیههای معبد توسط صلاحالدین بود، قلعهای که بالدوین پیشتر پیشنهادهای صلاحالدین برای توقف ساخت آن را رد کرده بود. نبرد فوربله (ژوئیه ۱۱۸۲) شاهد پیروزی دیگری برای ارتش کمتعداد بالدوین بود، که گواهی بر احترام و وفاداریای بود که او فرماندهی میکرد. محاصره بیروت (اوت ۱۱۸۲) شاهد سازماندهی ماهرانه دفاع پادشاهی توسط بالدوین بود، که کشتیها را مصادره کرد و از جمهوریهای دریایی ایتالیا کمک گرفت و صلاحالدین را مجبور به رها کردن محاصره کرد. محاصرههای کرک (اواخر ۱۱۸۳، ژوئن ۱۱۸۴) شاهد حمله صلاحالدین در طول عروسی خواهر ناتنی بالدوین، ایزابلا (۱۱۸۳) بود. بالدوین، با وجود پیشرفت بیماریاش، گی لوزینیان را از نایبالسلطنگی برکنار کرد و شخصاً نیروهایش را (که بر روی برانکارد حمل میشد) برای شکستن محاصره رهبری کرد، عملی قدرتمند که بارونها را متحد کرد. صلاحالدین دوباره در سال ۱۱۸۴ محاصره را رها کرد، زمانی که پادشاه برانکاردنشین با ارتشش نزدیک شد.
بالدوین اساساً یک "شوالیه از نظر آموزش و خلق و خو" بود که تمرکز اصلیاش دفاع از سرزمین مقدس بود. او به طور مداوم "شجاعت، هوش استراتژیک و عزم" قابل توجهی از خود نشان داد. پافشاری و توانایی او در جمعآوری شوالیههایش، حتی در برابر ناملایمات شدید، برای حفظ حضور مسیحیان در سرزمین مقدس حیاتی بود. او حتی در حالی که به شدت ناتوان بود، به طور فعال به حملات مرزی و تهدیدات نظامی پاسخ میداد.
شوالیههای معبد برای موفقیت نظامی بالدوین ضروری بودند، که به دلیل نظم، مهارتهای رزمی و فداکاری تزلزلناپذیرشان به آرمان مسیحی شهرت داشتند. آنها نقش حیاتی در حفاظت از اورشلیم و اماکن مقدس آن ایفا کردند. مشارکت حیاتی آنها در پیروزیهای کلیدی مانند نبرد مونتگیزارد آشکار بود.
رهبری نظامی مداوم و مستقیم بالدوین، با وجود وخامت وضعیت جسمانیاش، به عنوان یک روایت متقابل قدرتمند و عمدی در برابر درک عمومی رایج از جذام او به عنوان نشانهای از ضعف یا عدم لطف الهی عمل کرد. حضور فیزیکی او در میدان نبرد، به ویژه عمل نمادین زانو زدن او در برابر صلیب واقعی در مونتگیزارد ، آسیبپذیری شخصی او را به نمادی از قدرت الهی و تعهد تزلزلناپذیر به پادشاهیاش تبدیل کرد. این امر نه تنها به شدت به سربازانش الهام بخشید و وفاداری آنها را تقویت کرد، بلکه توانایی استراتژیک او را نیز نشان داد و ثابت کرد که هوش و اراده او میتواند بر محدودیتهای فیزیکی غلبه کند. این مشارکت فعال در جنگ، به جای عقبنشینی به دلیل بیماری، برای حفظ روحیه و انسجام نیروهای صلیبی حیاتی بود و مشروعیت و رهبری او را در جامعهای که ارزش بالایی برای شجاعت نظامی قائل بود، تقویت میکرد.
پیروزیهای نظامی بالدوین، به ویژه پیروزی خیرهکننده در مونتگیزارد، تنها هدف نهایی نبودند، بلکه به طور استراتژیک برای ایجاد اهرم فشار برای راهحلهای دیپلماتیک به کار گرفته شدند. ضعف جسمانی او، نه تنها مانع دیپلماسی نشد، بلکه "فوریت همزیستی مسالمتآمیز" را افزایش داد ، زیرا جنگ طولانی و فرسایشی منابع محدود پادشاهی و توانایی جسمانی رو به کاهش او را تحلیل میبرد. این موضوع درک پیچیدهای از واقعگرایی سیاسی را نشان میدهد: قدرت نظامی ابزاری حیاتی برای دستیابی به دورههای صلح و ثبات بود (مانند آتشبس ۱۱۸۳ ) که به پادشاهی اجازه میداد بهبود یابد و امور داخلی فوری خود را مدیریت کند. این رویکرد ظریف، که اقدامات نظامی تهاجمی را با دیپلماسی استراتژیک متعادل میکرد، از ویژگیهای بارز سلطنت مؤثر، هرچند چالشبرانگیز، اوست و نشاندهنده پادشاهی است که محدودیتهای جنگ دائمی را درک میکرد.
سیاست داخلی و بحران جانشینی
تحلیل جناحهای درون پادشاهی اورشلیم نشان میدهد که تاریخنگاری قدیمیتر، به ویژه توسط استیون رانسیمان، تقسیم اولیه بین "بارونهای بومی دیپلماتیک" و "مهاجران تهاجمی و مسیحیمسلک" از اروپای غربی را مطرح میکرد. با این حال، مورخان مدرن، مانند برنارد همیلتون، این دیدگاه سادهانگارانه را تا حد زیادی رد میکنند. آنها معتقدند که جناحهای اصلی در پادشاهی به طور خاص پس از ازدواج سیبیلا با گی لوزینیان در سال ۱۱۸۰ شکل گرفتند و تثبیت شدند.
جناح خویشاوندان پدری/مخالفان گی: این گروه بانفوذ شامل پسرعموهای قدرتمند بالدوین، کنت ریموند سوم طرابلس و شاهزاده بوهیموند سوم انطاکیه، و همچنین نامادریاش ماریا کومننا و خانواده جدیدش، ایبلینها، بود. آنها عموماً به شدت با نفوذ و قدرت گرفتن گی لوزینیان مخالف بودند.
جناح خویشاوندان مادری/حامیان گی: این جناح شامل مادر بالدوین، آگنس کورتنی، ناپدریاش رینالد صیدا، خواهرش سیبیلا، باجناق بحثبرانگیزش گی لوزینیان، عموی مورد اعتمادش ژوسلین کورتنی، و رینالد شاتیون بود. بالدوین چهارم عموماً، هرچند نه همیشه به طور مداوم، از این جناح حمایت میکرد.
روابط بالدوین چهارم با ریموند سوم طرابلس، گی لوزینیان و خواهرش سیبیلا پیچیده بود و در طول سلطنت او دچار تحول شد. ریموند سوم طرابلس در دوران خردسالی بالدوین از سال ۱۱۷۴ تا ۱۱۷۶ به عنوان نایبالسلطنه خدمت کرد و در ابتدا از حمایت گستردهای برخوردار بود. با وجود همکاری اولیه، ریموند بعدها به یک مخالف سیاسی مهم تبدیل شد. در سال ۱۱۸۰، او به همراه بوهیموند سوم انطاکیه، تلاش کردند آنچه را که مورخان "کودتا" میدانند، انجام دهند. هدف آنها مجبور کردن سیبیلا به ازدواج با بالدوین ایبلین و اجبار بالدوین به کنارهگیری از سلطنت بود. بالدوین با ترتیب دادن شتابزده ازدواج سیبیلا با گی لوزینیان، این تلاش را قاطعانه خنثی کرد. با وجود بیاعتمادی عمیق آنها، بالدوین بعدها به طور عملگرایانه ریموند را به عنوان فرمانده میدانی در طول محاصره کرک در سال ۱۱۸۳ و سپس به عنوان نایبالسلطنه دائمی بالدوین پنجم (۱۱۸۴/۱۱۸۵) منصوب کرد، و او را تنها گزینه قابل قبول برای جلوگیری از حکومت گی تشخیص داد.
گی لوزینیان در سال ۱۱۸۰ با سیبیلا ازدواج کرد، پیوندی که بالدوین برای جلوگیری از یک کودتای سیاسی شتابزده ترتیب داد. در ابتدا، با وخامت بیماری بالدوین، گی در سال ۱۱۸۳ به عنوان نایبالسلطنه منصوب شد. با این حال، گی به سرعت به عنوان یک رهبر نامحبوب و بیکفایت عمل کرد، در فرماندهی نیروها ناکام ماند و دست به اقدامات نافرمانی زد (مانند امتناع از ورود پادشاه به اشکلون، قتل عام بادیهنشینان تحت حمایت سلطنتی). در نتیجه، بالدوین او را از نایبالسلطنگی برکنار کرد و عملاً او را از قدرت محروم ساخت و حتی تلاش کرد ازدواج او با سیبیلا را باطل کند. برکناری او از قدرت صراحتاً به عنوان "محرومیت از ارث" توصیف شد. گی در نهایت پس از بالدوین پنجم به پادشاهی رسید، تصمیمی که بیثباتی پادشاهی را بیشتر تشدید کرد.
سیبیلا، خواهر بزرگتر بالدوین و وارث احتمالی حیاتی بود، با توجه به ناتوانی بالدوین در داشتن فرزند به دلیل جذام. همسر اول او، ویلیام شمشیر بلند مونفرات، اندکی پس از ازدواجشان در سال ۱۱۷۶ درگذشت. وفاداری تزلزلناپذیر او به گی لوزینیان بعدها تلاشهای بالدوین برای ابطال ازدواجشان را با وجود ضرورت سیاسی خنثی کرد. او مادر بالدوین پنجم بود، که بالدوین چهارم او را به عنوان پادشاه مشترک تاجگذاری کرد تا گی را کنار بگذارد و جانشینی قابل قبولتری را تضمین کند. پس از مرگ بالدوین چهارم و بالدوین پنجم، سیبیلا جانشین پسرش شد و سپس همسرش گی را به پادشاهی رساند، اقدامی که مستقیماً به سقوط نهایی پادشاهی کمک کرد.
از آنجا که بالدوین به عنوان یک جذامی نمیتوانست ازدواج کند یا فرزند داشته باشد، ترتیب دادن ازدواجی مناسب برای خواهرش سیبیلا، وارث احتمالی او، به یک نگرانی اصلی در طول سلطنتش تبدیل شد. او همسران احتمالی مختلفی را برای سیبیلا در نظر گرفت، از جمله هیو سوم بورگوندی، همیشه با هدف تقویت پادشاهی. ترتیب دادن قاطعانه ازدواج سیبیلا با گی در سال ۱۱۸۰، پاسخی مستقیم و فوری برای جلوگیری از یک تلاش کودتای درک شده توسط ریموند و بوهیموند بود، که نشاندهنده رویکرد پیشگیرانه او در تضمین جانشینی بود.
تا سال ۱۱۸۳، جذام بالدوین به حدی پیشرفت کرده بود که او را تقریباً از حکومت مؤثر ناتوان ساخته بود و شکستهای گی به عنوان نایبالسلطنه به طور غیرقابل انکاری آشکار شد. به اصرار شدید دربار عالی و مادرش، بالدوین پنجم (پسر پنج ساله سیبیلا از ازدواج اولش) در ۲۰ نوامبر ۱۱۸۳ به عنوان پادشاه مشترک تاجگذاری کرد. این اقدام صراحتاً با هدف کنار گذاشتن گی لوزینیان از خط مستقیم جانشینی و نایبالسلطنگی انجام شد. بالدوین متعاقباً تلاش کرد ازدواج سیبیلا با گی را باطل کند، اما وفاداری تزلزلناپذیر سیبیلا به همسرش و امتناع آنها از حضور در دادگاه، این تلاشها را خنثی کرد. در ماههای پایانی عمرش، با مواجهه با مرگ قریبالوقوع خود، بالدوین، با وجود بیاعتمادی قبلیاش به ریموند سوم طرابلس، به طور عملگرایانه او را به عنوان نایبالسلطنه بالدوین پنجم منصوب کرد. او ریموند را به عنوان شایستهترین گزینه برای جلوگیری از به دست گرفتن کنترل توسط گی، و اولویت دادن به ثبات پادشاهی بر خصومت شخصی، تشخیص داد. ژوسلین کورتنی نیز همزمان به عنوان سرپرست کودک منصوب شد.
در حالی که جذام بالدوین بدون شک کاتالیزور فوری بحران جانشینی بود، مانورهای سیاسی شدید و اغلب مخرب پیرامون خواهرش سیبیلا و همسرانش (ویلیام و گی)، و متعاقباً برادرزادهاش بالدوین پنجم، ضعف ساختاری عمیقتر و ذاتی را در سیستم سیاسی پادشاهی اورشلیم آشکار میکند. درگیریهای مداوم و ناتوانی اشراف در متحد شدن پشت یک جانشین واحد و شایسته (به ویژه مخالفت گسترده آنها با گی)، حتی در مواجهه با تهدید خارجی وجودی از جانب صلاحالدین، نشان میدهد که بقای بلندمدت پادشاهی اساساً متزلزل بود. تلاشهای ناامیدانه بالدوین برای مدیریت این بحران، اغلب با بازی دادن جناحها در برابر یکدیگر یا انتخابهای عملگرایانه و نامحبوب (مانند انتصاب ریموند به عنوان نایبالسلطنه بالدوین پنجم با وجود بیاعتمادی شخصی)، مبارزه او را برای حفظ ثبات در یک چشمانداز سیاسی اساساً ناپایدار برجسته میکند. این جناحبندی عمیق، به جای بیماری شخصی او، اکنون به طور گسترده توسط مورخان مدرن به عنوان علت اصلی سقوط نهایی پادشاهی ذکر میشود که تأکید میکند سلطنت او یک اقدام موقت در برابر فروپاشی داخلی اجتنابناپذیر بود.
میراث و تفسیر تاریخی
یکی از جنبههای قابل توجه سلطنت بالدوین این است که، با وجود بیماری شدید و تهدید دائمی خارجی، پادشاهی اورشلیم هیچ سرزمینی را از دست نداد و دورهای از شکوفایی اقتصادی و معنوی را تجربه کرد. او موفق شد توسعه تهاجمی صلاحالدین را برای بیش از یک دهه مهار کند، که با توجه به قدرت رو به رشد سلطان، دستاورد مهمی بود. رهبری او، حتی با محدودیتهای فیزیکیاش، به دلیل انتخاب هوشمندانه مشاوران شایسته و توانایی او در واگذاری مؤثر وظایف، پیوسته مؤثر بود.
در طول سلطنت او، و حتی بیشتر در پیامدهای فاجعهبار پس از آن، به وضوح مشخص شد که بالدوین چهارم تنها شخصیتی بود که قادر به حفظ وحدت در پادشاهی بود. او توانایی منحصر به فردی در حفظ انسجام میان اشراف اغلب ستیزهجو داشت. عزم تزلزلناپذیر او برای کنارهگیری نکردن از سلطنت قبل از تضمین یک جانشین مناسب و باثبات، کمک اصلی او به بقای کوتاهمدت پادشاهی تلقی میشد.
مدتها پس از مرگش، بالدوین چهارم به طور گستردهای به عنوان آخرین رهبر مسیحی که با موفقیت از اورشلیم در برابر صلاحالدین دفاع کرد، مورد ستایش قرار گرفت. موفقیتهای نظامی او در برابر صلاحالدین توسط بسیاری از معاصران به عنوان نشانهای مستقیم از لطف الهی تعبیر میشد، و عفت درک شده او به عنوان شواهدی از قداست فوقالعاده دیده میشد، به ویژه با توجه به باورهای قرون وسطایی درباره جذامیان. مورخان مسلمان، مانند عمادالدین اصفهانی، به طور قابل توجهی وفاداری و تشویق تزلزلناپذیر فرانکها را نسبت به بالدوین با وجود بیماری او مشاهده کردند. با این حال، برخی، مانند ابن جبیر، زائر اندلسی، برداشت منفی آشکاری داشتند و او را "خوک" مینامیدند و به دلیل بیماریاش به انزوایش اشاره میکردند.
تفسیرهای اولیه علمی اغلب بالدوین را مقصر سقوط نهایی اورشلیم در سال ۱۱۸۷ میدانستند، با فرض اینکه آسیبپذیری فیزیکی او باعث شده بود به راحتی مورد دستکاری قرار گیرد. با این حال، تفسیرهای تاریخی مدرن، به رهبری محققانی مانند برنارد همیلتون، جاناتان رایلی-اسمیت، و جاناتان فیلیپس، عمدتاً استدلال میکنند که سقوط اورشلیم نتیجه مستقیم بحران قانون اساسی عمیق، خلأ سیاسی، و جناحبندی تفرقهافکنانهای بود که در میان وارثان او
پس از مرگش پدید آمد، و نه ناشی از خود سلطنت او. سلطنت او اکنون به طور گسترده به عنوان گواهی قدرتمند بر هوش، قدرت شخصیت، و رهبری استثنایی او دیده میشود، که به او اجازه داد بر چالشهای فیزیکی شدید غلبه کند و به طور مؤثر از پادشاهی خود در یک دوره بحرانی دفاع کند.
میراث تاریخی بالدوین چهارم به طور ناعادلانهای تحت تأثیر فروپاشی سریع و متعاقب پادشاهی اورشلیم قرار گرفته است. این واقعیت که پادشاهی نه تنها در طول سلطنت مستقیم او موقعیت خود را حفظ کرد بلکه "شکوفا شد" ، با وجود بیماری شدید و تهدید دائمی و قدرتمند صلاحالدین، به شدت نشان میدهد که رهبری او به طور منحصر به فردی در حفظ وجود نامطمئن آن مؤثر بود. فروپاشی سریع پادشاهی
پس از مرگ او، که توسط محققان مدرن مستقیماً به "بحران قانون اساسی، خلأ سیاسی و جناحبندی تفرقهافکنانه" عمیقی که در میان جانشینان او پدید آمد ، نسبت داده میشود، اهمیت بینظیر او را به عنوان یک شخصیت متحدکننده و باثبات کننده برجسته میکند. مرگ او خلأیی غیرقابل جایگزین ایجاد کرد که هیچ جانشینی نمیتوانست آن را پر کند، و نشان داد که ثبات پادشاهی به طور حیاتی به اقتدار شخصی او و توانایی استثنایی او در مدیریت اختلافات داخلی وابسته بود، نه به یک چارچوب نهادی قوی و خودکفا. این بازنگری اساساً تقصیر را از ناتوانی شخصی بالدوین به ضعفهای سیستمیای که با غیبت او آشکار شد، منتقل میکند و تأثیر عمیق و اغلب نادیده گرفته شده رهبری فردی را در یک زمینه فئودالی بسیار شخصیشده برجسته میسازد.
منابع اولیه که بینشهایی را در مورد زندگی و سلطنت بالدوین ارائه میدهند، شامل تاریخ گستردهای است که توسط معلم او، ویلیام صوری، نوشته شده است (که مهمترین، هرچند بالقوه مغرضانه، تلقی میشود)، نامههای باقیمانده از دفتر سلطنتی بالدوین (مانند نامههایی به لوئی هفتم)، و گزارشهای مختلف از وقایعنگاران مسلمان معاصر مانند عمادالدین اصفهانی، منشی صلاحالدین، و ابن جبیر، زائر اندلسی. آثار علمی مدرن، به ویژه "پادشاه جذامی و وارثانش" اثر برجسته برنارد همیلتون، زندگینامههای جامعی را ارائه میدهند و به طور قابل توجهی سلطنت او را بازتفسیر کردهاند و دیدگاههای تاریخی را تغییر دادهاند.
نتیجهگیری: شخصیتی ماندگار از انعطافپذیری
سلطنت پادشاه بالدوین چهارم به عنوان گواهی فوقالعادهای بر رهبری تحت فشارهای شخصی و سیاسی عظیم باقی مانده است. با وجود رنج بردن از جذام ناتوانکنندهای که به تدریج بدن او را تخریب کرد، او به طور مداوم هوش استراتژیک قابل توجه، شجاعت شخصی عمیق و فداکاری تزلزلناپذیری را برای بقا و شکوفایی پادشاهی اورشلیم از خود نشان داد.
او با موفقیت از پادشاهی در برابر صلاحالدین قدرتمند برای بیش از یک دهه دفاع کرد، تمامیت ارضی آن را حفظ نمود و دورهای از شکوفایی داخلی را پرورش داد. نکته مهم این است که او همچنین موفق شد وحدت شکنندهای را در میان اشراف اغلب ستیزهجویش حفظ کند، شاهکاری که برای جانشینانش غیرممکن بود. داستان زندگی او روایتی جذاب از انعطافپذیری و توانایی شگفتانگیز انسان برای غلبه بر سختیها، حتی در مواجهه با یک بیماری ویرانگر و انگزده، است که اثری پاکنشدنی در تاریخ بر جای گذاشته است. میراث بالدوین چهارم همچنان طنینانداز است و عزم و روحیه صلیبیون را برای دفاع از سرزمین مقدس تجسم میبخشد.
(در قسمت سوم به منابع مورد استفاده می پردازیم.)