Queen داموکلس یه شخصیت پاچه خواره خایماله مادرجنده بوده و رفته پیش پادشاه یونان و گفته تو چقدر خوشبختی سرورم و خوشبحالت که اینقدر قدرت داری
پادشاه یونان هم برای اینکه نشون بده قدرت چیز کصشریه (!) به داموکلس گفته بیا یک روز جای من بشین ، داموکلس هم از خدا خواسته قبول میکنه.
ولی پادشاه کصکش یونان بالای سر این مادر مرده یه شمشیر با یه تار مو میبنده
داموکلس هم داشته از زندگیش لذت میبرده که یهو میبینه بالا سرش یه شمشیر بزرگ بستن اینم میرینه تو خودش و میگه نمیخوام پادشاه باشم.
پادشاه یونان هم میره کنارش و میگه، ببین مردک بی ناموس ، درسته قدرت خوبه ولی هرآن امکان به گا رفتن هم داری...
منظور کاپلو هم همینه از شمشیر داموکلس