طرفداری | در سی و پنجمین قسمت از کتاب رود گولیت، مروری داشتیم بر راههای مرسوم فریب دادن داوران در کشورهای مختلف. همچنین دیدیم که چگونه این عمل در برخی کشورها نکوهش شده و در برخی دیگر، حتی تحسین میشود. حالا نوبت آن رسیده است تا فصل یازدهم این کتاب را با هم بخوانیم.
فصل یازدهم: همه چیز در راه پیروزی
من هیچوقت آموزش ندیدم که چطور پانزده دقیقه پایانی یک بازی را دوام بیاورم یا چطور تمام توانم را به کار بگیرم تا بازی را مساوی یا به نفع خودم تمام کنم. بقا اغلب به بداههپردازی بستگی دارد و ممکن است نیازی به بحث و گفتوگو نداشته باشد. معمولاً برای نتیجه گرفتن زورکی، باید تا جای ممکن بازیکنان بلندقامت و از نظر فیزیکی قوی را در محوطهٔ جریمه حریف قرار داد، سپس توپ را به داخل محوطهٔ جریمه فرستاد و امیدوار بود که توپ به سر، پا، ساق، شکم... هر جایی غیر از دست بازیکن برخورد کند.
وقتی منچستریونایتد در دوران سر الکس فرگوسن میخواست با توسل به زور به نتیجهٔ دلخواه برسد، توپهای بلند ارسال نمیکرد، بلکه فشار را افزایش میداد. گاهی اوقات این فشار چنان شدید بود که تنها راه حل دروازهبان حریف، شوت کردن توپ به سمت زمین حریف بود. این به آن معنا بود که مهاجمان تیم حریف باید با سرعت به موقعیت اصلی خود باز میگشتند. در چنین لحظهای، تیمی که در حال فشار آوردن است، در آسیبپذیرترین وضعیت خود قرار دارد.
دلیل آن کاملاً واضح است: همهٔ بازیکنان در تلاش برای به ثمر رساندن گل تساوی یا گل پیروزی در لحظات آخر هستند و بسیاری از آنها، هر آنچه را که یاد گرفتهاند و حتی وظایف خود را فراموش میکنند. این وضعیت آنها را بیشتر در معرض دریافت گل قرار میدهد تا به ثمر رساندن آن. از طرف دیگر، مهاجمانی که برای کمک به دفاع به عقب میآیند نیز میتوانند یک نقطه ضعف خطرناک باشند. علاوه بر این، هرچه تعداد بازیکنان بیشتری در محوطه جریمه باشند، خطر ورود توپ به دروازه بیشتر میشود.
راهحلهای (غیر)ورزشی
یک روش مؤثر برای برهم زدن ریتم تیمی که با تمام قوا به دنبال گل است، شبیهسازی خطا است. فرقی نمیکند که خطا چقدر ناچیز باشد، شما باید روی زمین بیفتید و طوری وانمود کنید که مصدومیت شدیدی برایتان رخ داده است.
این یعنی باید روی زمین بمانید و پای پزشک را به درون زمین باز کنید. در مراحل پایانی، ضروری است که قدرت و سرعت تیم حریف را از بین ببرید. این کار به زیرکی نیاز دارد. هیچ راه دیگری وجود ندارد. در سایر ورزشها، فرصتهای منظمی برای برهم زدن سرعت تیم حریف با درخواست وقت استراحت وجود دارد.
میتوانم صدای طرفداران متعصب فوتبال را بشنوم که اعتراض میکنند: «اما این منصفانه نیست». چرا نباشد؟ شما کاری انجام نمیدهید که ممنوع یا خلاف قوانین باشد. اگر به شما ضربه زده شود، ممکن است بیفتید و ممکن است مصدوم شوید. اینکه این یک تراژدی است یا کمدی، به پزشک بستگی دارد. اگر میخواهید در بالاترین سطح برنده شوید، باید از چنین ترفندهایی استفاده کنید. وظیفهٔ داور تعیین محدودیتها است. من جذابیت این کار را درک میکنم.
در انگلستان، بازی جوانمردانه یک اصل کلیدی است و انگلیسیها این نوع نمایش را منزجرکننده میدانند. از نظر انگلیسیها، این کار بوی تقلب میدهد. آنها یک ضربهٔ شدید را راحتتر از بازیکنی که روی زمین غلت میزند، میپذیرند. در ایتالیا و اسپانیا، هر دو کار را انجام میدهند؛ اما آرژانتینیها این کار را به سطح دیگری میبرند. اغلب این صحنهها را در لیگ قهرمانان اروپا و لیگ اروپا که بسیاری از آرژانتینیها در آن بازی میکنند، میبینید. اگر در تلاشهای آنها برای برهم زدن بازی به منظور پیروزی شرکت نکنید، نباید تعجب کنید که با شدت تمام با شما برخورد کنند.
لبخند زیرکانه داوید لوئیز در بازی منچستریونایتد - چلسی
منچستریونایتد لوئیس فن خال در فصل ۱۶-۲۰۱۵ فرصت شکست دادن چلسی و مساوی کردن با ساندرلند را به این دلیل از دست داد. این تیم تحت فشار شدید قرار داشت اما هیچ کاری برای برهم زدن حملات تیم حریف انجام نداد. نه دخیا، نه رونی، نه بلیند، نه کریک، نه اسمالینگ و نه هیچکدام از کادر مربیگری هلندی-انگلیسی برای کمک، حتی انگشتشان را هم بلند نکردند. به چلسی و ساندرلند اجازه داده شد تا فشار را افزایش دهند و در نتیجه یونایتد دو گل پرهزینه دریافت کرد. آن هفته، هفتهای بود که منچستریونایتد فرصت رقابت برای کسب جایگاه چهارمی در لیگ برتر را از دست داد و به همین دلیل شانس حضور در مرحلهٔ مقدماتی لیگ قهرمانان اروپا را از دست داد.
اگر در دقایق پایانی از حریف جلو هستید و یک ضربهٔ آزاد به دست میآورید، توپ را به داخل محوطهٔ جریمه نفرستید. البته که آنجا میتوانید گل بزنید، اما هدف فعلی گل زدن نیست: هدف تضمین سه امتیاز است. این کار را میتوانید به مؤثرترین شکل ممکن در زمین حریف، با فرستادن توپ به یکی از گوشهها انجام دهید. اگر صاحب ضربهٔ آزاد شدید، توپ را به گوشهٔ زمین بفرستید. در آنجا، هدر دادن وقت، به دام انداختن حریف در گوشه و امیدوار بودن به اینکه توپ از خط خارج شود، بسیار آسانتر است.
اگر مالکیت توپ را در اختیار دارید، ممکن است بتوانید یک پرتاب اوت، یک ضربهٔ کرنر یا یک ضربهٔ آزاد به دست آورید. همچنین میتوانید با توپ در کنارههای خط طولی به دریبلزدن بپردازید؛ در واقع هر کاری برای هدر دادن زمان قبل از سوت پایان بازی. این کار اغلب باعث میشود که حریف ناامید شود و خطاهایی مرتکب شود که ممکن است به کارت زرد یا حتی قرمز منجر شود. در همین حال، زمان بیامان میگذرد و خیالتان از کسب امتیازها هر لحظه مطمئنتر میشود. هرچقدر هم که این کار ناامیدکننده، نازیبا و غیرورزشی به نظر برسد، بخشی از بازی است و صد سال است که در چارچوب قوانین قرار دارد.
به عنوان یک سرمربی، اگر بازیکنان شما این قوانین را نادیده بگیرند و به دلیل اینکه یکی از آنها تصمیم گرفته است متفاوت عمل کند، در لحظات پایانی گل دریافت کنید، بسیار مأیوس خواهید شد. یک سرمربی روی نیمکت یا کنار خط، به جز تعویض بازیکنان، کار زیادی نمیتواند انجام دهد. یا شاید اگر بازی متوقف شد، اینجا و آنجا پیشنهادی ارائه دهد. در طول بازی، در میان تمام سر و صداها، تقریباً هیچکس صدای شما را نمیشنود.
عالیترین مثال از سادهلوحی در لحظات پایانی یک بازی، در ۱۷ نوامبر ۱۹۹۳ اتفاق افتاد. دیوید ژینولا، مهاجم بااستعداد فرانسوی، در آخرین بازی مقدماتی جام جهانی بین فرانسه و بلغارستان به عنوان بازیکن تعویضی وارد زمین شده بود. نتیجه بازی ۱-۱ بود و در دقیقه نود، یک پای فرانسه به جام جهانی رسیده بود.
ژینولا به جای حفظ مالکیت توپ و بازی در نزدیکی پرچم کرنر، توپ را به سمت جلو فرستاد تا به دنبال گل دومی کاملاً غیرضروری باشد. پاس او بسیار بلند بود و یک مدافع بلغارستانی توپ را گرفت، سپس به سرعت به لوبوس پنف پاس داد و او نیز یک توپ بلند برای امیل کوستادینوف که در موقعیت مناسب قرار گرفته بود، فرستاد. کاپیتان بلغارستان با یک شوت از زاویهای غیرممکن، تیمش را ده ثانیه قبل از پایان بازی به جام جهانی در آمریکا رساند. در نتیجه، بازیکنانی مانند مارسل دسایی و اریک کانتونا جام جهانی را از دست دادند.
مداوای آسیبدیدگی
سرمربی یک باشگاه، چهره اصلی آن است. این وظیفه سرمربی است که هفتهای چند بار در برابر رسانهها ظاهر شود و با آنها صحبت کند. سرمربیان همچنین بر تمام فرآیندهای درون باشگاه نظارت دارند و مسئولیت نهایی را بر عهده میگیرند. به همین دلیل، گاهی اوقات مجبورند اقدامات سختی را برای منضبط نگه داشتن همه، از جمله کادر پزشکی مانند پزشک و فیزیوتراپها، انجام دهند.
اختلافات داخلی به ندرت به صورت عمومی مطرح میشوند، اما اخیراً این روند تغییر کرده است. در فصل ۱۶-۲۰۱۵، در جریان بازی با سوانزی سیتی، درگیری پربحثی بین ژوزه مورینیو و دکتر اوا کارنیرو رخ داد. به گفته کارنیرو، مورینیو به دلیل رفتن او به زمین برای درمان ادن هازارد مصدوم، با بیادبی به او تندی کرد.
کارنیرو به دستور داور برای کمک به ادن هازارد به زمین رفت و طبق قوانین بازی، این به معنای آن بود که هازارد باید برای درمان به کنار زمین برده میشد و سپس اجازه بازگشت به زمین را پیدا میکرد. مورینیو بسیار خشمگین بود. دخالت کارنیرو باعث شده بود تیم او با ۹ بازیکن در مقابل یازده بازیکن حریف بازی کند، زیرا دروازهبان تیم، تیبو کورتوا، پیش از آن کارت قرمز گرفته بود.
بدون اینکه بخواهم رفتار ژوزه مورینیو را توجیه کنم، میتوانم موضع او را درک کنم. به هر حال، اینکه با شبیهسازی مصدومیت و در حالی که یازده بازیکن درون زمین دارید، بخواهید سرعت تیم حریف را کم کنید، فشار را کاهش دهید یا حملات آنها را برهم بزنید، یک راه است. با ۱۰ بازیکن هم میتوان به بازی ادامه داد، اما اگر ۱۰ بازیکن در زمین داشته باشید و بازیکن دیگری را از بازی خارج کنید و فقط ۹ نفر باقی بمانند، با یک مشکل تاکتیکی جدی روبهرو خواهید شد و این دقیقاً همان چیزی است که در بازی یاد شده اتفاق افتاد.
اوا کارنیرو و ژوزه مورینیو در چلسی
در نهایت چلسی موفق شد سوانزی را مهار کند، گل دیگری به ثمر نرسید و نتیجه ۲-۲ باقی ماند؛ اما مسئله، اهمیت آن لحظه بود و مورینیو پیامدهای آن را تشخیص داد، اگرچه کارنیرو هم مقصر نبود. متأسفانه، واکنش او به مذاق هیچکس خوش نیامد. چلسی در وضعیت خوبی نبود، داستانهایی از رختکن به بیرون درز میکرد و مورینیو خشم خود را به صورت عمومی بروز داد. نحوهٔ برخورد او با این حادثه، نقشی کلیدی در استعفای نهاییاش از چلسی ایفا کرد.
یک سکه باعث شد من قهرمانی با میلان را از دست بدهم. این نشان میدهد که جزئیات کوچک میتواند چه تأثیری بر نتیجهٔ کل رقابت داشته باشد. در فصل ۹۰-۱۹۸۹، رقابت برای کسب مقام اول بین ناپولی و ما بود. چهار بازی مانده به پایان، ناپولی برابر آتالانتا بازی میکرد و نتیجه ۰-۰ بود: آنها نمیتوانستند از دیوار دفاعی حریف عبور کنند. پانزده دقیقه قبل از پایان کار، آلمائو، هافبک برزیلی، روی زمین افتاد. ظاهراً یک سکه به سر او برخورد کرده بود. پزشک تیم به سمت او رفت و با حرکات دست پرشور به او گفت: «روی زمین بمان، روی زمین بمان. بلند نشو». سپس فریاد زد که برانکارد بیاورند و آلمائو را از زمین خارج کردند.
بازی ۰-۰ شد اما بعداً ۲-۰ به نفع ناپولی تغییر یافت، زیرا اتحادیهٔ فوتبال ایتالیا گروهی از هواداران آتالانتا را مسئول این اتفاق معرفی کرد. در پایان فصل، ما دو امتیاز کم آوردیم و ناپولی قهرمان شد.
اسرار و جاسوسان
برخلاف انگلستان و ایتالیا، حضور در زمین تمرین باشگاههای بزرگ هلندی برای هواداران و رسانهها آزاد است. تقریباً تمام جلسات تمرینی برای عموم آزاد است. در هلند، آنها به شفافیت اعتقاد دارند و اگر تیمها پشت درهای بسته تمرین کنند، مردم سر و صدا به پا میکنند؛ حتی در مورد تیم ملی. «پس تکلیف آن پیرمردهایی که کنار زمین میایستند چه میشود؟ میخواهید آنها را از پیادهروی صبحگاهی و فنجان قهوهشان محروم کنید؟».
این کار بسیار پسندیده اما در عین حال غیرحرفهای است، زیرا فوتبال حرفهای فراتر از این مسائل جریان دارد و شامل مخفی نگه داشتن برخی چیزها میشود. منطقی نیست که اطلاعات بیشتری از آنچه حریف و تمام دنیا میدانند، به آنها بدهید. با تمام تحلیلهای موجود در فوتبال حرفهای امروزی، مربیان تقریباً همه چیز را دربارهٔ حریفان خود میدانند: تاکتیکهای آنها، خطوط حمله، نحوه ساختار حملات، جهت مورد علاقه برای زدن ضربات پنالتی، انواع مختلف ضربات کرنر و ضربات آزاد و بسیاری چیزهای دیگر.
اگر میخواهید حریف خود را با یک تاکتیک یا آرایش جدید غافلگیر کنید، باید آن را پشت درهای بسته تمرین کنید. به عنوان یک سرمربی، نمیتوانید در کنفرانس مطبوعاتی قبل از بازی، همه چیز را در مورد آن به همه بگویید. حریفان هر حرکت شما را زیر نظر دارند. ما در میلان مطلقاً همه چیز را دربارهٔ حریفانمان میدانستیم و آنها به ندرت موفق میشدند ما را غافلگیر کنند. باشگاه جاسوسانی را نه تنها برای تماشای بازیها، بلکه برای جلسات تمرینی نیز میفرستاد. اگر به آنها اجازه ورود داده نمیشد، باید راه دیگری برای فهمیدن برنامههای باشگاه پیدا میکردند. ترجیح میدهم ندانم چطور این کار را میکردند.
راه ندادن کسی به مرکز تمرینی، راه حل مقابله با این نوع جاسوسی است. این به مربیان فرصت میدهد تا بدون اینکه هر اتفاقی در رسانهها گزارش و بزرگنمایی شود، در آرامش تمرین کنند. یک بار من درگیر یک نزاع با فابیو کاپلو، مربی خودم در میلان شدم. واقعاً عصبانی بودم و آماده بودم که او را بزنم؛ خوشبختانه فرانک رایکارد جلوی من را گرفت. من به ندرت آنقدر عصبانی میشوم و از نظر من، کاپلو زیادهروی کرده بود. با این حال، آن درگیری هرگز در آن زمان علنی نشد، زیرا همهٔ ما میدانستیم که این به ضرر باشگاه است.
سالها بعد، کلارنس سیدورف از من دربارهٔ آن پرسید. او در رئال مادرید بازی میکرد و کاپلو خودش این را در رختکن به آنها گفته بود. او از این اتفاق استفاده کرده بود تا نشان دهد که منافع باشگاه در اولویت است و هیچکس نباید هیچ داستانی را به مطبوعات لو دهد.
در هر باشگاهی، درگیری بین بازیکنان حتمی است. شما اغلب چیزی در مورد آنها نمیبینید یا نمیشنوید، اما اگر حضور در زمین تمرین برای عموم آزاد بود، در کمترین زمان ممکن در توییتر و سپس در تمام سایتهای خبری منتشر میشد و آن وقت مجبور بودید یک آتش دیگر را خاموش کنید. این مسائل باعث حواسپرتی از هدف اصلی یک باشگاه حرفهای میشوند: کسب نتیجه در بازی بعدی.
به همین دلیل، باشگاههای بزرگی مانند بارسلونا، رئال مادرید، چلسی، منچستریونایتد، بایرن مونیخ، میلان، یوونتوس و بسیاری دیگر، رسانهها را به صورت منظم، هفتهای یک بار، دعوت میکنند. روز قبل از بازی، آنها آزادند که به مدت پانزده دقیقه از بازیکنان در حین کار با توپ فیلمبرداری کنند.
جاسوسی با ریزپرنده از تمرینات فوتبال
دیدن اینکه رسانهها چگونه سعی میکنند با دوربینهای خود به جلسات تمرین خصوصی تیمهای ملی نفوذ کنند، به ویژه در هلند، جالب است. در انگلستان و ایتالیا، رسانهها آن را یک چالش مشابه نمیبینند. حس میهنپرستی آنها با نزدیک شدن به بازیهای بینالمللی قویتر میشود، اگرچه اگر اوضاع برای تیم بد پیش برود، انتقادات همچنان میتواند بیرحمانه باشد.
البته، وظیفه رسانهها تلاش برای اطلاعرسانی به مردم است و هر چیزی که مخفی شود، نوعی دعوت به تحقیق و بررسی است. اما مربیان ملی دغدغههای کاملاً متفاوتی دارند. آنها نمیخواهند حریفان اطلاعات بیشتری از آنچه که میدانند، به دست آورند. آنها میخواهند حریف را غافلگیر کنند. این ممکن است عامل تعیینکنندهای باشد که نتیجه بازی را مشخص میکند.
من به طور منظم با مربیان صحبت میکنم، اما آنها هرگز در مورد تاکتیکها و رویکرد خود برای بازی بعدی، یا اینکه چه کسی کجا بازی خواهد کرد، صحبت نمیکنند. چرا باید کسی تاکتیکهای خود را فاش کند؟ این دانش به صورت انحصاری برای مربیان و بازیکنان است. حتی اگر یازده نام حاضر در ترکیب تیم مشخص باشد، شما همچنان میتوانید حریف خود را با جا به جاییها و اصلاحات تاکتیکی غافلگیر کنید.
به عنوان مثال، آیندهوون در مرحله یک چهارم نهایی جام حذفی هلند، با شکست خانگی تحقیرآمیز ۳-۱ مقابل اوترخت روبرو شد. سه روز بعد، فیلیپ کوکو تیمش را برای یک بازی در چارچوب لیگ به اوترخت برد. او برای ایجاد تغییر در تیمش پس از شکست قبلی، جاشوا برنت، مدافع راست تیم را با مدافع راست اصلی خود، سانتیاگو آریاس کلمبیایی، جایگزین کرد. رسانهها به نحوی، از این موضوع مطلع شدند. این یک حرکت منطقی تلقی میشد. «یک مدافع به جای یک مدافع دیگر»، که اریک تن هاخ، مربی اوترخت، نیز همین فکر را میکرد.
کوکو دهان خود را بسته نگه داشت. او به آریاس نقشی کاملاً متفاوت داده بود، نه به عنوان مدافع راست بلکه به عنوان یک هافبک نفوذی در سمت راست. در عرض بیست دقیقه، بازی با یک گل و یک پاس گل آریاس با نتیجه ۲-۰ به نفع آیندهوون به پایان رسید. تن هاخ و اوترخت کاملاً غافلگیر شدند و هرگز نتوانستند به بازی برگردند. به طور خلاصه: اگر قرار است تاکتیکهای خود را تغییر دهید، مطمئن شوید که به سرعت جواب میدهد و قبل از اینکه مربی حریف راهی برای مقابله با غافلگیری شما با تعویض یا تغییر موقعیت پیدا کند، نتیجه را قطعی کنید.
در حالت آرمانی، یک سرمربی باید بتواند در طول هفته در یک محیط آرام و بیدغدغه کار کند. در فاینورد، باشگاه قدیمی من، وضعیت برعکس است. در آنجا، جیووانی فن برونکهورست، اول از همه باید امیدوار باشد که بازیکنانش زیر گرفته نشوند. بازیکنان فاینورد باید از یک بزرگراه چهاربانده عبور کنند تا به زمین تمرین خود برسند. این زمین در یک مکان خوشایند و محافظتشده، پشت یک خاکریز قرار دارد که از باد محافظت میشود، اگرچه هر کسی میتواند از روی آن خاکریز، آنچه را که در زمین تمرین اتفاق میافتد، تماشا کند.
نفوذ به میلانلو، مجموعهٔ تمرینی میلان، از فورت ناکس (پایگاه نظامی آمریکا در کنتاکی) هم سختتر بود. حتی اعضای خانوادهتان هم نمیتوانستند بدون عبور از بخش پذیرش وارد شوند. مهمانان در یک منطقه کاملاً جداگانه پذیرایی میشدند و تنها در موارد استثنایی میتوانستند بخشی از یک جلسه تمرینی را تماشا کنند. در ضمن در روزهای تمرین تاکتیکی، هیچکس اجازه ورود به میلانلو را نداشت.
ادامه دارد...