اثبات وجود واجب:
1_🔸️هر موجودی یا واجببالذات است (وجودش از خودش است) یا ممکنبالذات (وجودش از خودش نیست و نیازمند علت است).
۲_🔸️اگر فقط موجودات ممکن باشند، سلسله علل تا بینهایت پس میرود یا به جایی ختم میشود:
۳_🔸️اگر بینهایت پس برویم، همینطور هیچگاه علتی هستیبخش نداریم → در نتیجه اصلاً وجودی محقق نمیشود.
۴_🔸️پس باید به موجودی برسیم که وجودش از خودش است، نیاز به علت ندارد، و علت هستی همهی ممکنات است.
۵_🔸️این موجود همان واجبالوجود است.
دیدگاه هیوم و بررسی منطقی آن:🔻
هیوم میگوید:
چیزی فقط وقتی «ضروری» است که تصورش بدون آن مستلزم تناقض باشد.
ما میتوانیم هر چیزی را بهوضوح تصور کنیم که وجود نداشته باشد، بدون اینکه تناقض منطقی پیش بیاید.
پس هیچ موجودی واجب بالذات نیست
اشتباه ۱: خلط میان «تصور ذهنی» و «امکان وجودی»⚠️
هیوم فرض میگیرد که هر چه قابل تصور ذهنی باشد، ممکنالوجود است. ولی فلسفه اسلامی و قدیم میگوید امکان یا امتناع وجود یک چیز، ربطی به صرف تصورش ندارد.
مثال: میتوانیم یک عدد «دایره مربع» را تصور کنیم (با واژهها)، ولی واقعیتش محال است. و برعکس، میتوان عدم وجود واجبالوجود را در ذهن «تصور لفظی» کرد، ولی این تصور اصلاً معادل امکان واقعی نیست.
اشتباه ۲: تحلیل نادرست از «ضرورت»⚠️
ضرورت در بحث واجبالوجود، ضرورت متافیزیکی است، نه فقط «امتناع منطقی» در حد منطق صوری.
امتناع متافیزیکی یعنی ماهیت آن موجود طوری است که عدماش مساوی با عدم همه هستی میشود. هیوم این سطح را نادیده گرفته.
اشتباه ۳: تعمیم نابجا⚠️
این که ما در خیال بگوییم «چه میشود اگر خدا نباشد» شبیه بازی ذهنی است، ولی عالم خارج با قوانین علیت و امکان/وجوب توضیح میدهد که نبود واجب، یعنی اصلاً چیزی نیست که حتی خودش را از عدم به وجود بیاورد.
چرا «عدم واجب» تناقض واقعی دارد؟
اگر بگوییم «واجبالوجود نیست»، یعنی هیچ موجودی نیست که هستی را بینیاز از علت داشته باشد.
پس همه چیز ممکنالوجود است و نیازمند علت است.
علتی نیست که این سلسله را آغاز کند → پس هیچ چیز نباید الان وجود داشته باشد.
اما چیزهایی الآن وجود دارند → تناقض حاصل میشود.
اینجا میبینی که «عدم واجب» با واقعیت فعلی (وجود هر چیزی) در تعارض متافیزیکی و منطقی است✅️
پایان.