ترجیح میدهید شمارا بخاطر چیزی که فکر میکنند هستید دوستتان داشته باشند یا اینکه ترجیح میدهید بخاطر چیزی که واقعا هستید دوست داشته شوید؟!
خب مقاله ی کوتاهی که امروز برای شما مینویسم میتونه مفید باشه چون به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه در زندگیتون باهاش درگیر هستید
مسئله عشق، معمولا پیچیده تر از عشق عامه است! عشق ساده و قدیمی زن و شوهر !
عشق به هرچیزی میتواند مسیر زندگی را عوض کند!
اما اگر شما عاشق خودتان باشید چه؟
اگر شما خودخواه شوید ! مسیله ای فرق میکند
اگر شما خودشیفته شوید ! مسیله ای خیلی فرق میکند
ولی اگر شما عاشق خودتان شوید ! خب داری پیشرفت میکنی!
...
همین اول کار موضوع را روشن کنم ، عشق به خود تنها یک نوع هست !
شما وقتی عاشق خودتان هستید که بخاطر اشکالات روحی و جسمی که دیگران برای شما رقم زدند و شما آنقدر قدرتمند نبودید که جلویشان بایستید و آنها را حل کنید از خودتان متنفر باشید ! پس در این مقوله عشق برابر است با تنفر !
شما آنقدر خودتان را دوست داشتید که میدانید چه پتانسیلی هدر رفته ! هیچکس بیشتر از شما صلاح شما را نمیداند ! شما چون عاشق خودتان هستید از خودتان متنفر شده اید !
مثال میزنم : آیا شما از ناامید شدن توسط کسی که قرار است شما را خوشحال کند و در مراتب موفقیت همراهی کند ، خوشحال میشوید ؟ خیر ! آیا میتوانید اورا دوست داشته باشید خیر !
پس از او بدتان میآید شروع به پرخاش گری لفظی و روحی میکنید ! آشفته میشوید و بقیه ماجرا !
پس تو ذهنت هستی و او جسمت !
نگویید انسان تک بعدی است ! نگویید انسان تنها هست شما تنها نیستید ! شما محکوم به زندگی در جسمی هستید که تا مدت زیادی تو را در خودش زندانی میکند !
اما افراد استثنایی و معدودی هم هستند که با جسمشان به صلح میرسند و هردو با هم پیشرفت میکنند ! صلح واقعی !
البته صلح واقعی با سر به زیر برف کردن و خشک مغز شدن فرق دارد که نیازمند مقاله ای دیگر و توضیحاتی دیگر است !
.
این یک مبحث اساسی در مسائل فلسفی وجودی و اگزیستانسیاله
((ما اکثرا سایه ای هستیم از آنچه واقعا هستیم ))
یعنی در زندگی و جهان اجتماعی و فرهنگی براساس عرف های بعضا ساختگی که به وجود میاد و اخلاقیات رنگین و شیرین یا بهتر بگوییم اخلاقیات و احساسات دروغین !
باعث میشه که نتوانیم به اوج شخصیتی خودمون برسیم !
و از یک جایی به بعد معمولا دیگه خودمون نیستیم !
شخصیت واقعیمون درونمون پنهان میشه و فردی که به جای ما زندگی میکنه و قدم میزنه و نفس میکشه و غذا میخوره و فکر میکنه ! اون فرد شخص دیگری است !
سایه ای میشیم از آنچه واقعا هستیم!
خب شما چقدر به این نظر باور دارید ؟
آیا در مرحله ی انکار هستید یا واقعیت را قبول کرده اید؟
اعتراف آسان نیست ... و بعضی مواقع هم شما نمیدانید چه مشکلی دارید و هرگز هم نخواهید فهمید
دلیلش هم این هست که زاویه ی دیدتون مناسب نبوده ! شما نتوانسته اید از موضع پایین و یا حتی از موضع بالا و یا حتی از زاویه ای دور به خودتان نگاه کنید !
مشغولیت های خانوادگی ، مشغولیت های اجتماعی ، دغدغه های ساختگی انسان ها باعث میشه فکر محدود به جسم فانی شود نه ذهن آزاد !
...
ساعتی تفکر با سلطان غم
۰۰:۵۰