۱) «ایران را نابود کردیم / برنامه هستهای و موشکی ایران را منهدم کردهایم» — ادعای کلان بدون شواهد علنی
• مشکل: ادعای نابودی عملیاتیِ برنامهٔ هستهای یا موشکی یک کشور، اگر واقعیت عینی و مهمی باشد، باید با شواهد فنی و قابل بررسی همراه شود — اما معمولاً چنین شواهدی (اسناد، بازرسیهای بینالمللی، گزارشهای آژانس) ارائه نمیشود.
• چرا این گمراهکننده است: این نوع گزارهها بیشتر نقشِ نمایش قدرت و تهدیدِ راهبردی دارند تا انعکاس یک واقعیت تاییدشده؛ بدون ارائهٔ شواهد مستقل، ادعا در همان قلمرو «پژواک سیاسی» میماند.
• پیامدها: با این جملات، مخاطب داخلی و خارجی برای پذیرش سیاستهای منطقهای توجیهپذیرتر میشود، در حالی که حقیقت فنی/حقوقی روشن نیست.
۲) «بسیاری از دولتهای غربی با به رسمیت شناختن فلسطین چنین پیامی دادند: «کشتن یهودیها نتیجه میدهد»» — جعلِ تعمیم آماری و معنای سیاسی
• مشکل: نسبت دادن انگیزه یا پیامِ یک اقدام دیپلماتیک به «تشویق به خشونت» یک استنتاجِ بزرگ و نیازمند شواهد است (نظرسنجی دقیق، تحلیل سیاسی داخلی فلسطینیان، مدارک ارتباطی).
• چرا این نادرست است: تصویب یا شناختِ یک دولت، لزوماً به معنای تأیید خشونتِ ۷ اکتبر نیست؛ این اقدامها اغلب پیامِ سیاسیِ دیگری دارد (مثلاً تلاش برای راهحل دو دولت، فشار دیپلماتیک یا پاسخ به واقعیتهای میدانی). تعمیم دادن «مردم فلسطین» یا «رهبران دنیا» به یک انگیزهٔ واحد، منطقی نیست و اغلب جهتدار است. همینطور راه حل دوکشوری مصوبه سازمان ملل است.
۳) «حماس غذا را میدزدد» / «حماس مانع ورود کمکهاست» — ناقصگویی و فقدان شواهد سیستماتیک
• مشکل: واقعیت میدانی: در مناطق بحرانیِ جنگی موارد غارت و دزدیدهشدن محمولهها گزارش شده؛ اما اینکه «حماس بهطور سازمانیافته و گسترده همهٔ کمکها را میدزدد» ادعایی است که نیاز به تحقیقات مکرر و مستند دارد.
• شواهد موجود: سازمانهای امدادی بینالمللی و UN گهگاه از موانع و سرقتها گزارش دادهاند؛ ولی بررسیهای مستقل نشان میدهد موارد متعددی ناشی از فروپاشیِ زنجیره توزیع، غارتِ عمومی، یا حملات نظامی بودهاند. هیچ سندِ قاطع بینالمللی که بگوید «حماس کلِ کمکها را در اختیار دارد یا آنها را منهدم میکند» منتشر نشده است. همینطور اسرائیل بارها جلوی ورود کاروان مواد غذایی به غزه را گرفته است.
• چرا این رویکرد تبلیغاتیست: این روایت توجیهی برای محدود کردن کمک و تقلیل مسئولیت دولت اشغالگر در تضمینِ عبور امن کمکها فراهم میآورد.
۴) «فلسطینیها آمریکاییها را میکشند» — کلیگویی فریبکارانه
• مشکل: چنین جملهای در قالب مطلقِ عامگرا یک مغالطهٔ استنتاجی است؛ رخدادنِ مواردِ مشخصِ قتلِ شهروندان تابع زمینههای بسیار متفاوتیست (درگیریهای محلی، نظامیگری یا جنایات فردی) و نمیتواند بهصورت کلی علیه یک جمعیت تعمیم یابد.
• چرا این خطرناک است: ادعاهای عام و بدون ذکر سند، در فضای بینالمللی بهصورت برچسبِ تهدیدآمیز استفاده میشود تا خواستها و سیاستهای تهاجمی را توجیه کند.
• طبق بررسیها، از سال ۲۰۲۲ تاکنون حدود ۹ شهروند آمریکایی در پی درگیریها و اقدامهای نیروهای اسرائیلی یا شهرکنشینان اسرائیلی کشته شدهاند (موارد در کرانه باختری، لبنان و غزه موردبهمورد گزارش شده). دربارهٔ خبرنگاران و کارکنان بینالمللی: دهها تا چندصد خبرنگار و کارکنان بشردوستانه در جریان جنگ غزه جان باختهاند، اما اکثریت قربانیان از فلسطینیها و کارکنان محلی بودهاند و آمریکاییها در این میان شمار اندکی را تشکیل میدهند. آمارهای مربوط به خبرنگاران و کارکنان امدادی را نهادهایی مانند CPJ، IFJ و دفتر هماهنگی امور انسانی سازمان ملل ثبت کردهاند.
۵) «اسرائیل برای کاهش تلفات غیرنظامیان از هیچ کاری فروگذار نکرده؛ بیشتر از هر ارتشی در تاریخ» — اغراق مطلق و بیپایه
• مشکل: این مقایسه تاریخی/کمیگرایانه نیازمند تعریف مشخص (چه معیاری؟ تعداد هشدارها؟ میزان تلاش؟ راندمانِ تخلیه؟) و دادههای عینی است. نهادهای مستقل (دفتر حقوق بشر سازمان ملل، نهادهای حقوق بشری، رسانههای میدانی) تاکنون بارها دربارهٔ پیامدهای فاجعهبار عملیاتهای اسرائیل در غزه گزارش دادهاند (تلفاتبالای غیرنظامیان، تخریب زیرساخت، بحران انسانی).
• چرا ادعای نتانیاهو قابل رد نیست ولی قابل نقد جدّی است: حتی اگر اسرائیل اقداماتی برای هشدار انجام داده باشد، نسبت دادن «کاهش تلفات» یا برتری اخلاقی از روی کمّیت یا ادعا قابل اثبات نیست؛ آنچه وجود دارد—گزارشهای میدانی و آماری از کشتهها و سرپناهزدایی گسترده—نشاندهندهٔ یک بحران انسانی عظیم است که کمیت و کیفیت آنِ ادعاهای قاطع را تأیید نمیکند. همینطور او اینطور جلوه میدهد که تنها نسلکشی تاریخ توسط نازیها و علیه یهودیان اتفاق افتاده است تا خود را قربانی جلوه دهد.
۶) پخش صحبتها از کنترلرهای صوتی به داخل غزه و خطاب مستقیم به گروگانها — عملیات روانی و نمایشی
• مشکل: این اقدام جنبهٔ تبلیغاتی و عملیات روانی دارد؛ خطابِ مستقیم به گروگانها میتواند انسانی جلوه کند اما همزمان وسیلهای برای نمایشِ قدرت و مشروعیتِ عملیات نظامی است.
• چرا قابل نقد است: این حرکت نمیتواند جایگزین پاسخگوییِ عملیاتی و حلِ مسئلهٔ انساندوستانه شود. همچنین این عملیات میتواند بهعنوان نمایش تبلیغاتی جهت کسب حمایت سیاسی به کار رود.
۷) بیان کلیِ «بقایای حماس در غزه محاصرهاند» — ادعای نظامی با ضرورتِ شواهد میدانی
• مشکل: ادعاهای نظامی دربارهٔ موقعیتِ دقیق دشمن معمولاً نیاز به شواهد مستقل (گزارشهای میدانی، تصاویر ماهوارهای، گزارش سازمان ملل) دارند. گرچه ممکن است بخشهایی از حماس محلی باشند، اما اینگونه اظهاراتِ قطعی در صحنِ عمومی، معمولاً برای مشروعیتبخشی به ادامه حملات و فشارِ نظامی استفاده میشوند.
• چرا باید احتیاط کرد: صحتِ ادعای «محاصره» و «پناه داشتن» ممکن است در سطح تاکتیکی درست باشد، اما بهکار بردنِ آن برای توجیهِ ادامهٔ بمبارانِ شهری با تلفات گستردهٔ غیرنظامیان، از نظر حقوق بشری و اخلاقی محل سؤال است.
۸) کاربردِ زبانِ احساسی و قطبیکننده («murdering Jews pays off») — تحریک و دوقطبیسازی
• مشکل: این نوع بیانِ هیجانی، باید بهعنوان یک هجمهٔ سیاسی در نظر گرفته شود؛ درست یا نادرست بودنِش را نه با آمار که با منطق اخلاقی و سیاسی باید نقد کرد. چنین عباراتی عمقِ پیچیدگیِ واقعیت را محو میکنند و ریشهٔ مسائل ساختاری را نادیده میگیرند.
• خطر: القای این پیام میتواند موجسواری سیاسی و رادیکالیزاسیونِ بیشتر از هر دو طرف را تشدید کند.
9) نتانیاهو توضیح نمیدهد که اسرائیل در وجود حماس نقش ایفا کرده است. در اواخر دهه ۱۹۷۰ و دهه ۱۹۸۰، اسرائیل سازمان اخوان المسلمین در غزه (که حماس از آن نشأت گرفت) را یک گروه رقیب و مذهبی برای سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف/PLO) به رهبری یاسر عرفات میدانست. در آن زمان، ساف به دلیل ماهیت سکولار و ناسیونالیستی خود، تهدید اصلی و بزرگتر برای موجودیت اسرائیل تلقی میشد. استراتژی ارتش اسرائیل این بود که با تسامح یا حتی حمایت ضمنی از گروههای مذهبی، جبهه فلسطینیان را چندپاره کند و قدرت جنبش سکولار ساف را تضعیف نماید. اسرائیل در دوران مدیریت نظامی غزه، به رهبران اخوان المسلمین اجازه داد تا نهادهای خیریه، مساجد، و کلینیکهای اجتماعی بسازند و فعالیت کنند. این اقدامات به آنها کمک کرد تا پایگاه مردمی و زیرساخت مالی قویای را در میان مردم عادی غزه ایجاد کنند؛ در حالی که ساف همواره تحت کنترل شدید و سرکوب بود. این شبکه خدمات اجتماعی، سنگ بنای مشروعیت مردمی حماس در آینده شد. برای جناح راست اسرائیل، وجود یک جبهه فلسطینی تقسیمشده و یک شریک رادیکال و غیرقابل مذاکره مانند حماس، یک منفعت سیاسی عمده داشت. رهبران راستگرا، بهویژه بنیامین نتانیاهو، بارها استدلال کردهاند که تا زمانی که گروهی مانند حماس در قدرت است و صلح را نمیپذیرد، «هیچ شریک قابل اعتمادی برای صلح» وجود ندارد. این امر توجیهی برای عدم عقبنشینی از مناطق اشغالی و به تأخیر انداختن راهحل دو دولتی بود.
10) نتانیاهو ادعا میکند که اعتراضات علیه او همگی یهودستیزانه هستند. این در حالی است که بارها طی یک سال اخیر اعتراضات مفصلی علیه او و ارتشش در اسرائیل برگزار شده است. همینطور بسیاری از سلبریتیهای یهودی علیه او موضع گرفتهاند.
