تفسیر و تحلیل خط به خط ترانه
بخش اول:
Βαριά ποτά βαριά τσιγάρα
نوشیدنیهای سنگین، سیگارهای سنگین
Στα μπαρ τησ μοναξιάσ στάλα με στάλα
در بارهای تنهایی، قطره قطره
تفسیر: ترانه با ایجاد یک تصویر بسیار قوی و آشنا در فرهنگ یونان شروع میشود: فردی که برای فرار از درد و غم، به الکل و سیگار پناه برده است. کلمه "سنگین" (Βαριά) فقط به معنای قوی بودن الکل یا نیکوتین نیست؛ بلکه به سنگینی غم، اندوه و باری که بر دوش فرد است اشاره دارد. عبارت "بارهای تنهایی" یک مکان فیزیکی را به یک حالت روحی گره میزند. این بارها، پناهگاه انسانهای تنهاست. "قطره قطره" نیز سرعت کند و دردناک گذر زمان و نوشیدن را نشان میدهد، گویی هر قطره، بخشی از زهر تنهایی است.
بخش دوم:
Ένα παλιό τραγούδι σιγοκλαίει
ترانهای قدیمی آهسته میگرید
Πόσο δε χόρτασαν τα χείλη σου να λέει
میگوید که لبهایت چقدر سیر نشدند
تفسیر: موسیقی در اینجا جان میگیرد و احساسات شخصیت را بازتاب میدهد. "ترانهای قدیمی" معمولاً یادآور خاطرات گذشته و عشقی از دست رفته است. ترانه خودش "آهسته میگرید" و به جای شخصیت اصلی، سوگواری میکند. محتوای این ترانه، حسرت اصلی است: حسرت بوسهها، حرفها و عشقی که نیمهکاره ماند و هرگز به سرانجام نرسید. عبارت "لبهایت سیر نشدند" یعنی عشق و وصال به اندازه کافی نبود و این اشتیاق همچنان باقی است.
بخش سوم (همخوان):
Τι κι αν δεν είναι ο κόσμοσ ότι ονειρεύτηκεσ
چه باک که دنیا آنی نیست که در رؤیا میدیدی
Τι κι αν σε ντύνει πάντα με ελπίδεσ ψεύτικεσ
چه باک که همیشه جامهی امیدهای واهی بر تنت میکند
تفسیر: این بخش، به نوعی تسلیم شدن در برابر واقعیت تلخ است. ترانهسرا میگوید: مهم نیست که دنیا پر از ناامیدی است و رویاهایت به حقیقت نپیوستهاند. این یک نوع دلداری تلخ به خود یا به معشوق غایب است. پذیرش اینکه دنیا جای بیرحمی است و امیدها اغلب دروغین هستند.
Η νύχτα απόψε μοιάζει να είναι φίλη σου
امشب گویی شب، دوست توست
Κόκκινο το φεγγάρι βάλτο στα χείλη σου
ماه سرخ را بر لبانت بگذار
تفسیر: در اوج ناامیدی از دنیا، شب به عنوان یک دوست و پناهگاه ظاهر میشود. شب، قضاوت نمیکند و به فرد اجازه میدهد در تنهایی خود غرق شود. تصویر "ماه سرخ" بسیار شاعرانه و چندوجهی است. ماه سرخ (یا ماه خونین) نمادی از شور، عشق، خطر و غم است. "بر لبانت بگذار" میتواند به این معنا باشد:
این غم و زیبایی را بپذیر و با آن یکی شو.
به جای بوسهی معشوق، ماه را ببوس.
بگذار رنگ سرخ ماه، مانند رژ لبی بر لبان تنهایت باشد و به این تنهایی، شکوهی تراژیک ببخشد.
بخش چهارم:
Όπου και να ‘σαι μην δακρύσεισ
هر کجا که هستی، اشک نریز
Ξημέρωμα μονάχη να γυρίσεισ
و سحرگاه تنها به خانه بازمیگردی
Τ' αστέρια δεσ παράξενα θλιμμένα
به ستارگان بنگر، غریبانه غمگیناند
Να σε ρωτούν να σου μιλούν για μένα
از تو میپرسند، با تو از من سخن میگویند
تفسیر: اینجا راوی مستقیماً معشوق غایب خود را خطاب قرار میدهد. از او میخواهد که قوی باشد و اشک نریزد. اما بلافاصله واقعیتی تلخ را یادآوری میکند: سحر که بشود، شبِ پناه دهنده تمام میشود و تو باز تنها خواهی بود. سپس طبیعت را با احساسات خود یکی میکند؛ حتی ستارگان هم در این غم شریکاند و یادآور عشق از دست رفتهشان هستند. گویی تمام کائنات، یاد او را برای معشوقش زنده میکنند.
.