شورویِ میانه قرن بیستم با رؤیایی آغاز کرد که در ظاهر ساده مینمود: تبدیل آسیای میانه به موتور پنبه جهان. برای تحقق این هدف، کاریزها و رودهای قدیمی را کنار زدند و سیردریا و آمودریا (جیهون و سیهون)، دو شاه رگ حیاتی که هزاران سال آرال را تغذیه کرده بودند، به شبکههای عظیم آبیاری منحرف شدند. این پروژهها را «تسخیر طبیعت» مینامیدند. گمان میبردند که طبیعت باید به فرمان انسان درآید، نه برعکس. نظم رودخانه را به هندسه کانالهای بتنی سپردند و ضرباهنگ دریاچه را، که سدهها میان رود و تبخیر در تعادل بود، نادیده گرفتند.
نتیجه در آغاز ساده بود: مزارع پنبه گستردهتر شد، محصول بیشتر شد، و آمارهای تولید لبخند بر لب مقامات نشاند. اما هزینه پنهان، سالبهسال سنگینتر شد. آرال، این پهنه آبی عظیم که زمانی چهارمین دریاچه بزرگ جهان بود، آرام آرام عقب نشست. دهه به دهه ساحل جابهجا شد و ماهیگیران در میان قایقهای بهگلنشسته فهمیدند که رؤیای توسعه، چیزی فراتر از آب دریاچه را بلعیده است.
گاهی فاجعه با انفجار رخ میدهد، و گاهی با صدای ساییده شدن شنها در باد. آرال به دسته دوم تعلق دارد. در دهه ۱۹۸۰ سطح آب بیش از نیمی کاهش یافته بود. در دهه ۱۹۹۰ ساحلها صدها کیلومتر جابهجا شده بود. نمک و آلودگیِ باقیمانده از کف دریاچه، همراه با بادهای تند استپی، به شهرها و مزارع اطراف حمله میکرد. بیماریهای تنفسی افزایش یافت. کشاورزی آسیب دید. اکوسیستم به مرزی نزدیک شد که بازگشت از آن تقریباً ناممکن بود. هزینه اقتصادی و انسانی بلندپروازی بیمحابا، اکنون آشکار شده بود؛ اما آنقدر دیر که تنها بخشی کوچک از شمال آرال توانست با پروژههای احیا دوام بیاورد.
همه اینها فقط داستان یک سرزمین دور نیست. درست در قلب ایران هم نسخهای از همین تراژدی رقم خورد: دریاچه ارومیه. تفاوتها فراوان است؛ اما سازوکار فروپاشی، شباهتی هولناک دارد. افزایش بیرویه برداشت آب، گسترش کشتهای آببر، سدسازیهای متعدد، و نگاه توسعهمحور بدون ملاحظه محدودیتهای اکولوژیک. ارومیه نه قربانی یک ابرپروژه دولتی، بلکه قربانی هزاران تصمیم کوچک و بزرگ شد که در نهایت به همان نتیجه انجامید: فروریختن تعادل طبیعی حوضه آبریز.
در هر دو مورد، ریشه مشترک است: تصور اینکه آب منبعی پایانناپذیر است و طبیعت بدون اعتراض خود را با نیازهای ما وفق میدهد. آرال در سکوت خشک شد و ارومیه نیز لایهلایه از دست رفت، درست همانطور که یک دریاچه در بلندمدت میمیرد: نه با یک شوک ناگهانی، بلکه با مجموعهای از غفلتها.
آرال یک هشدار جهانی است. ارومیه نیز هست. و هر دو به ما میگویند که اگر توسعه از بستر فهمِ علمی، سنجش ظرفیتهای بومشناختی، و مدیریت دقیق منابع جدا شود، پیروزیهای کوتاهمدت، فاجعههای بلندمدت به بار میآورد. راه آینده از دل احترام به محدودیتهای سرزمین میگذرد؛ از درکی که بداند آب تنها عددی در گزارشها نیست، بلکه زیربنایی است برای حیات، اقتصاد، و امنیت. هر سرزمینی که این حقیقت را نادیده بگیرد، دیر یا زود، پژواک خشکیدن آرال را در خاک خود خواهد شنید.