مدتیست از انتشار اولین قسمت های بامداد خمار می گذرد. در این چند قسمت مشاعره جای محاوره را پر کرده بود. انگار فیلمنامه نویس قصد داشته ادبیاتش را به رخ مخاطب عام بکشد.
آنقدر تجملات فیلم بالاست که ما فراموش کردیم برای چه سریال را دنبال می کنیم؟
برای عشق خالصانهی محبوبه به رحیم که با بازی ترلان پروانه اثری از آن دیده نمی شود. پیش از این بازی های بیشتری از نوید پور فرج و علی مصفا دیده بودیم ولی این حجم از نابازیگری برای هر مخاطبی شوکه برانگیز بود. علی مصفایی که در " جهان با من برقص" با یک گاو به خوبی سخن می گفت، حال چه شده که با بازیگران دیگر هم نمی تواند ارتباط برقرار کند؟
اگر قلم من برایتان آزار دهنده است پس نظرتان دربارهی لحن سخن گفتن در سریال چیست؟ اگر بخواهم لحن بازیگران را توصیف کنم، میتوانم بگویم مانند همان سوهانی است که رحیم روی چوب ها می کشد.
از فیلم نامه که گذر کنیم به صحنه آرایی و طراحی لباس و آرایش بازیگران می رسیم. بارز ترین نکته هارمونی بینی عمل کرده با ابروی پیوستهی خجسته است. مثل اینکه متخصصان زیبایی زمان احمد شاه قاجار هم حضور داشتند. البته از حق نگذریم طراحی لباس بازیگران ( به جز رحیم) جای تحسین و تمجید دارد.
برای اینکه نقدم آنقدر هم منفی نشود می خواهم از چادر و قبا و انتخاب پارچه تعریف کنم. در مراسم خواستگاری محبوبه همه چیز عالی و بی نظیر بود. از لباس گلابتون که کوچکترین عضو مجلس بود تا پوشش و بازیگری دایه با بازی مرجانه گلچین. لیوان ها و ظرف و ظروف با ست مبل و پرده در تناسب بودند. ولی در این صحنه دو چیز مرا آزار میداد. آن مشاعره کلیشهای و تاج سر شازده خانم. به جز این دو مورد همه چیز بر وفق مراد بود.
هشدار برای مبتلایان به آستیگماتیسم؛ این سریال را نبینید.
گویی دوربین را واقعا بر درشکه گذاشتند و لحظاتی که محبوبه رحیم را می بیند دوربین بر سر محبوبه جای دارد. سرگیجه در طول سریال چیز کاملا طبیعی به حساب می آید.
تیتراژ آغاز و پایان: موسیقی تیتراژ آغازین و آهنگ تیتراژ پایان جایی برای انتقاد برایم نذاشتند. ولی هنوز شکاف های کوچکی دیده می شود که از آن ها چشم پوشی میکنم. نه برای اینکه آن ها را ندیدهام، برای اینکه پایان هر چیزی باید خوش باشد.
به امید ادامهی بهتر
با احترام؛ فرنوش اصل جعفری 🌾🌴