بعد از یک بازی کوپا دل ری در سال 2010، پپ گواردیولا با افتخار گفت: "پیروزی ای بزرگ تر از بازی دادن به یک بازیکن از لاماسیا برای اولین بار وجود ندارد. این حتی بزرگ تر از بردن یک جام است".
مدیریت یک آکادمی فوتبال کار ساده ای نیست. عوامل انسانی و فنی زیادی در این امر دخیل هستند، از زحمت و تلاش گرفته تا شانس. این کار یک علم دقیق و قابل پیش بینی نیست. نه تنها فرمولی جادویی که موفقیت در آن را تضمین کند وجود ندارد، بلکه روش های زیادی برای مدیریت استعداد ها وجود دارد. با این وجود، بارسلونا در 20 سال گذشته این احساس را منتقل می کرد که می داند چگونه می توان بازیکن های سطح اول را از طریق روش های مطمئن پرورش داد. اما این یک تصور غلط است؛ به ازای هر پیکه یا ژاوی هزاران بازیکن دیگر وجود دارند که هرگز به تیم اصلی نمی رسند. باشگاه موفقیت ها و کاستی های مختلفی از زمانی که اوریول تورت - و در آینده یوهان کرایف - استراتژی پرورش جوانان را متحول کردند، تجربه کرده است. با این وجود در نهایت این تغییرات به ایجاد یک عصر طلایی و یک دوره درخشان در تاریخ باشگاه منجر شدند.
این روش ها با نتیجه همراه شدند و این دلیل ویژه ای برای طرفداران بارسلونا بود تا به تیم مورد علاقه شان افتخار کنند. متاسفانه، این مسئله از سال 2010 تغییر کرد، زمانی که سندرو روسل رئیس بارسلونا شد و به سرعت جریانی از تغییرات را آغاز کرد که منجر به آسیب دیدن تجهیزات ارزشمند باشگاه و آینده صد ها بازیکن جوان شد و نگاه عمومی به لاماسیا را تغییر داد.
لاماسیا از یک فلسفه نو و تحسین شده به جایی رسید که باعث محرومیت نقل و انتقالات برای باشگاه شد، محرومیتی که وجهه اف سی بارسلونا را لکه دار کرد و به دلیلی برای اشاره به این مسئله تبدیل شد که بارسلونا هم در مسیر تبدیل شدن به تیمی مانند تمامی تیم های دیگر اروپاست.
روشی خاص برای مربی گری
بارسلونا همواره در موفق ترین سال هایش، باشگاهی پر از مربیان بزرگ بوده. با علم به اینکه پیدا کردن مربیان خوب بسیار سخت تر از پیدا کردن بازیکنان خوب است، لاماسیا بیش از آنکه به استعداد بازیکنان جوانش اتکا کند، مدلش را بر اساس کیفیت و فلسفه فوتبالی مربیانش بنا کرده. این موفقیت مربیان است که به جوانان با استعداد اجازه می دهد تا روزی در ترکیب اصلی بارسلونا بازی کنند.
اما هر چه قدر که این کار به خوبی در لاماسیا انجام شود، قدم نهایی بر عهده مربی تیم اصلی قرار دارد و شرایط پس از رفتن گواردیولا به شدت تغییر کرده اند. این مربی کاتالان در چهار سالی که وظیفه مربیگری بارسا را بر عهده داشت به 28 بازیکن مختلف اجازه رسیدن به آرزویشان برای انجام اولین بازی با تیم اصلی بارسلونا را داد. تیتو ویلانووا تنها به پلاناس برای اولین بار در تیم اصلی بازی داد و به ندرت از بازیکنانی مثل مونتویا، بارترا، دوس سانتوس و تیاگو استفاده کرد. در نهایت نیز تیاگو با مبلغی بسیار کم در پایان فصل به فروش رسید تا با پول آن بخشی از هزینه های خرید نیمار تامین شود.
تاتا مارتینو در اثر یک توهم توسط روسل به بارسلونا آمد، کسی که به گفته بارتومئو "بیش تر از اکثر مربیان لاماسیا دی ان ای بارسا را در خود دارد". او نیز فرصت چندانی به محصولات لاماسیا نداد و متاسفانه، شرایط با لوئیس انریکه نیز در فصل اول و رویایی اش تغییر قابل توجهی نداشت. او حتی تا آنجا پیش رفت که مربیان تیم های پایه را از دیدن تمرینات تیم اصلی محروم کرد، کاری متناقض با آنچه سال ها در لاماسیا انجام میشد و باعث تطبیق سریع تر بازیکنان جوان با تیم اصلی میشد.
وضعیت فعلی
در زمان حضور لوئیس انریکه در لاماسیا، او به خوبی نشان داد که نحوه درست راهنمایی بازیکنان را بلد است. با مربیگری او، بارسا بی تیمی منسجم بود که بازیکنانی با استعداد در تمامی نقاط زمین در آن می درخشیدند: مونتویا، بارترا، فونتاس، مونیسا، رومئو، سرخی روبرتو و جوناتان دوس سانتوس در کنار بازیکن بزرگ تر مانند نولیتو و سوریانو ستون های تیمی بودند که هم بازی خوبی به نمایش می گذاشت و هم نتایج موفقی می گرفت.
این روش با مربیگری اوزه بیو تغییر کرد. پرورش بازیکنان به اولویت دوم تبدیل شد و کادر فنی شروع به تمرکز روی روشی دفاعی و محتاطانه کرد که در آن نتایج اهمیت بیشتری از پیشرفت بازیکنان داشت.
در حال حاضر، لاماسیا در حساس ترین مقطع تاریخ خود قرار گرفته است: مربی تیم اصلی، حداقل تا الان، اعتماد زیادی به لاماسیا نشان نداده. تیم دوم به دسته سوم سقوط کرده و دو بار مربیانش اخراج شده اند، مسئله ای که باعث توقف روند پیشرفت بازیکنان جوان شده. استعداد ها در هر فرصت ممکن باشگاه را ترک می کنند و تصمیم فیفا بابت محروم کردن بارسا از نقل و انتقالات تعدادی از بهترین بازیکنان تیم های پایه را حتی از تمرین کردن محروم کرده است. مهم تر از تمام این ها، جوزپ ماریا بارتومئو دوره اش به عنوان رئیس بارسلونا را بدون توجه به مشکلات کلیدی قبل از فصل نقل و انتقالات به پایان رساند، زمانی که خروج بسیاری از بازیکنان با استعداد محتمل به نظر می رسد، مانند مارک بارترا و ایوب آبو.
در عرض پنج سال، لاماسیا از استمرار و دوام در تولید بازیکنان با کیفیت به بی انگیزگی تمام برای پیشرفت بازیکنان جوان رسیده است. از لذت و شادی حضور یک بازیکن آکادمی در تیم اصلی، کار به جایی رسیده است که مدیریت به سختی به دنبال جایگزین برای بازیکنانی از لاماسیا است که کمپ نو را ترک می کنند.
مربیان لاماسیا این را لمس می کنند، بازیکنان جوان و هواداران نیز همین طور. در همین حال، کسانی که وظیفه نگهداری از باشگاه را بر عهده دارند با سهل انگاری کامل رفتار می کنند و در مدیریت آکادمی ای دست به آزمایش های بی فایده می زنند که برای سال ها، استانداردی برای نمایش کیفیت بالای مدیریت باشگاه بوده است.
کسب نتیجه یا پرورش بازیکنان؟ جواب همواره ثابت بوده، هر دو باید صورت گیرند.
ایده و مفهوم کلی
لاماسیا، به عنوان یک مفهوم کلی از یک روش بسیار روشن برای درک فوتبال و پرورش بازیکنان، جهانیان را در سال 2011 به تحسین وا داشت، زمانی که مسی، ژاوی و اینیستا به عنوان 3 نامزد نهایی کسب توپ طلا انتخاب شدند.
این بزرگ ترین دستاورد برای ایده ای قدیمی بود که در اوایل دهه 70، توسط لوریانو رویز آغاز شد و بعد ها توسط یوهان کرایف در دهه 90 ادامه پیدا کرد تا در نهایت پپ گواردیولا در قرن 21 آن را به اوج رساند. به لطف روش بازی بارسلونا و نتایج موفقیت آمیز آن، یک ایده کلی به یک نمود فرهنگی تبدیل شد. دو فینال چمپیونز لیگ با هفت بازیکن و فینال جام جهانی باشگاه ها در 2011 با نه بازیکن از لاماسیا آغاز شدند. در نوامبر 2012، تیتو ویلانوا موفق شد که تمامی 11 نفر ترکیب اصلی را از بازیکنان لاماسیا ای انتخاب کند، بازی ای که در نهایت با برد 4 - 0 بلوگرانا به پایان رسید.
این پیروزی های تحسین برانگیز، روش بارسلونا را به یک موفقیت تبدیل کردند. در سرتاسر دنیا، تیم های مختلف می خواستند که فرمول مخفی را به دست آورند؛ مسئله ای که باعث شد تعداد زیادی از مربیان آکادمی بارسلونا، بدون سابقه و دانش لازم، باشگاه را ترک کرده و در کشور های دیگر مشغول به کار شوند. پول در ازای معجون جادویی لاماسیا. نتایج طبق انتظار، پایین تر از حد مورد توقع بودند. اکثر آن ها به آنچه که از آنان خواسته شده بود دست نیافتند و به خانه برگشتند. روش بارسلونا بسیار فراتر از یک دستور العمل ساده، تعدادی کلاس آموزشی و چند سال تجربه به عنوان مربی در لاماسیا است.
لاماسیا، به عنوان یک مفهوم در حال حاضر زیر سوال رفته است. چه اتفاقی افتاده است؟ بعد از رسیدن به قله موفقیت، آکادمی بارسلونا شرایط بسیار نامساعدی دارد. طرفداران بارسلونا خواستار دلیل این اتفاق هستند.
خداحافظ روز های خوب گذشته
نتایج بارسا بی و تیم های اصلی آکادمی روز به روز بدتر می شوند و اعضای هیئت مدیره مانند دکتر ها در تلاش برای کشف دلیل این اتفاقات هستند، اما نمی توانند مشکل اصلی را پیدا کنند. ثبات اساس پرورش بازیکن هاست. خوان لاپورتا(رئیس بارسلونا از 2003 تا 2010) به زوج رامون الکسانکو - آلبرت بنایگس اعتماد کرد تا اوضاع آکادمی را سر و سامان دهند: یک بازیکن سابق برای نشان دادن سنت ها و احترام (الکسانکو) و یک متخصص (بنایگس). مسئولیت آن ها شامل تک تک تیم های لاماسیا میشد، از بارسا بی تا جوان ترین تیم پایه.
روسل (رئیس بارسلونا از 2010 تا 2014) تلاش کرد که این فرمول را با ابزار های متفاوتی تکرار کند: گیلرمو آمور و آلبرت پویگ. اما این کار با مدیریتی متفاوت انجام شد که منجر به مشکلات شخصی و حرفه ای شد. مسئولیت مدیریت بارسا بی و تیم Juvenil A (زیر 19 ساله ها) با این افراد نبود، بلکه آندونی زوبیزارتا، مدیر ورزشی وقت، این کار را بر عهده داشت.
بارتومئو (رئیس بارسلونا برای سال های 2014 و 2015) تلاش کرد که به روش اولیه پیاده شده توسط هیئت مدیره لاپورتا برگردد و جوردی رورا و آورلی آلتیمیرا را برای مدیریت آکادمی در نظر گرفت، دو بازیکن سابق بارسا که در سطح اول فوتبال بازی می کردند، اما بدون هیچ تجربه ای در مدیریت یک آکادمی.
در اواخر جولای (اوایل مرداد)، رئیس جدید باشگاه در رای گیری عمومی بین اعضا انتخاب می شود. شاید مدیریت جدید تصمیم به انتخاب یک بازیکن سابق تیم برای مدیریت لاماسیا با بیش از 300 بازیکن بگیرد، اما با شرایط فعلی، بدون افراد متخصص در راس کار، با این عمل جرئیات مهمی فراموش خواهند شد.
آیا بازگشت به شرایط ایده آل گذاشته غیر ممکن است؟ بله، اما حتی درون لاماسیا افراد منتظر یک نقشه برای توقف روند منفی و بازیابی زمان از دست رفته هستند. آن ها منتظر رهبر ای هستند که لاماسیا را از انحطاط و پسرفت ای که از آن رنج می برد نجات دهد، حتی اگر با رئیس باشگاه دوست صمیمی نباشد، آنگونه که آمور و رورا با بارتومئو بودند.
هسته و ایده آل های آن
موفقیت یا شکست در انتخاب بازیکنان درست، به اولین تصمیم مهم که باید توسط باشگاه گرفته شود مرتبط است. اگر بازیکنان به درستی انتخاب شوند، می توانیم شاهد حضور آن ها در سطح اول فوتبال و ارائه یک نسل با استعداد به تیم اصلی باشیم.
بازیکنان بارسلونا چه ویژگی هایی باید داشته باشند؟ در وحله اول، آن ها باید باهوش باشند و بتوانند فوتبال را به درستی درک کنند. بعد از این، سرعت و توانایی تکنیکی آن ها مورد بررسی قرار می گیرد و در نهایت توانایی های فیزیکی و قدرت بدنی آن ها. باشگاه باید همواره به دنبال استعداد ها باشد، استعداد های واقعی. دروازه بان ها باید قدبلند بوده و بازی با پای خوبی داشته باشند. مدافعان میانی باید توانایی کنترل و تحمل انتقال از حمله به دفاع را داشته باشند. بارسلونا عادت به خرید هافبک های دفاعی و تبدیل آن ها به مدافع میانی را دارد، چرا که استاندارد های تکنیکی باشگاه از یک مدافع میانی بسیار فراتر از بازیکنی است که صرفا نقش دفاع و خنثی کردن حملات حریف را داشته باشد. هافبک های دفاعی باید باهوش بوده، دید بالایی داشته، از توانایی تکنیکی خوبی بهره مند باشند و به سرعت تصمیم گیری کرده و آن را اجرا کنند. مهاجمان نیز باید سرعت عمل بالایی داشته باشند و توانایی گلزنی داشته باشند.
وظیفه استعدادیاب ها بسیار اساسی است و در حال حاضر وضعیت آن ها فاصله زیادی با حد مطلوب دارد. همه آن ها حقوق بسیار کمی دریافت می کنند، در کنار پاداش ناچیزی که برای کشف بازیکنانی که به تیم اصلی می رسند به آن ها پرداخت می شود. این استعدادیاب ها معمولا بازیکنان سابق یا طرفداران سرسخت بارسلونا هستند که انگیزه اصلی شان دیدن بازیکنانی است که خودشان روزی کشف کرده اند و به لاماسیا آورده اند.
آیا استعداد یابی در بارسلونا موثر بوده؟ آیا بازیکنان خوبی در باشگاه حضور دارند؟ آیا نسل های با استعدادی در آکادمی وجود دارند؟ بله، فوتبالیست های بسیار کیفیتی در حال بازی در تیم های پایه باشگاه هستند، اما با توجه به قدرت باشگاه نیاز به کیفیت بسیار بیشتری در مدیریت آکادمی وجود دارد. چرا این شرایط در باشگاه برقرار است؟ زیرا افرادی در تصمیم گیری و اجرا برنامه های پایه باشگاه دخیل بوده اند که شرایط و مشخصات مناسب برای پست خود را نداشته اند.
سیاست کلی لاماسیا که توسط مدیر اجرایی آکادمی (الکسانکو، آمور و حالا رورا) انتخاب می شود باید بسیار روشن بوده و همواره به صلاح بارسا فکر کند، نه به منفعت افراد خاص یا حضور دوستان مدیران باشگاه که صلاحیت پست خود را ندارند.
2 سال پیش، در اتفاقی که برای چندمین بار پیش آمده بود، بازیکن اسپانیایی جوانی به دستور مستقیم یکی از اعضای هیئت مدیره توسط باشگاه خریداری شد، بدون آنکه حتی یک گزارش از طرف استعدادیاب ها برای او در لاماسیا موجود باشد. در حال حاضر، این بازیکن دیگر در باشگاه نیست.
جنگ های قدرت در باشگاه نیز مشکل ساز بوده اند. تقسیم بندی کار ها در زمان روسل، که زوبیزارتا مدیریت تیم بی و Juvenil A را بر عهده داشت و آمور بقیه تیم های لاماسیا، سیستم لاماسیا را با مشکلات اساسی روبرو کرد. آلبرت والنتین، دستیار زوبیزارتا و آلبرت پویگ، هماهنگ کننده لاماسیا و دست راست آمور، مشکلات شخصی داشتند و با هم صحبت نمی کردند. در نهایت، روسل تمام قدرت را به پویگ داد و با این اتفاق، چیز های زیادی تغییر کردند: تعدادی از مربیان قدیمی و با تجربه از باشگاه رفتند و جدیت باشگاه در جذب بازیکنان بیشتر شد. پویگ در رقابت با مادرید برای بهترین بازیکنان جوان اسپانیایی، آن ها را به بارسلونا آورد: نیکو، آنسو، مونچو، میراندا، آبل و انریک.
-------------------------------------
از اونجایی که این مقاله خیلی بلند هست برای سهولت توی خوندنش به سه بخش تقسیمش کردم و ایشالا بخشای بعدی رو هم حداکثر تا فردا توی سایت قرار میدم. مقاله موضوعش اتفاقاتیه که توی 5 سال اخیر در لاماسیا وجود داشتن و اطلاعات خیلی مفیدی رو در مورد آکادمی بارسا داره، مسئله ای که فکر می کنم برای یه هوادار بارسا باید خیلی ارزشمند باشه.
منبع: Grup 14 - رافائل هرناندز، لوکاس رزنده و ژاوی تورس