اختصاصی طرفداری- چه تفاوتی وجود دارد که یکی برای لیورپول اشک بریزد و دیگری برای چلسی مرثیه بخواند. یکی به عشق رئال مادرید، از دیکتاتوری های ژنرال فرانکو چشم پوشی نماید و دیگری به عشق بارسا، فریاد آزادی خواهی برآورد و شاید برعکس، به عشق آزادی خواهی، فریاد هواداری از بارسا را سر دهد. یکی با پای برهنه روی زمین های خاکی به دنبال توپ بدود و دیگری در ورزشگاه لوکس ومبلی. همه و همه، دل در گروی عشقی مشترک دارند که برای آن، می خندند و یا اشک می ریزند.
خاطراتشان در قاب های تصاویر سیاه و سفید و یا حتی تصاویر رنگی بی کیفیت دهه های پیشین خلاصه می شود. یکی با پنالتی اندی برمه به یاد قدیم می افتد و به اوج می رسد و دیگری به عشق مارادونا، علیه امپریالیسم فریاد می کشد و جزیره فالکلند به قول دست راستی ها و جزیره مالویناس به قول دست چپی ها، بهانه ای می شود برای جنگ در مستطیل سبز و آن طور، بازی آرژانتین-انگلیس تبدیل به جنگی تمام عیار می گردد تا دست خدا به یاری لاتین ها بیاید.
تاریخ فوتبال از این دست اتفاقات کم ندارد. غرور و پیروزی یا ذلت و شکست! بعضی اوقات هم مرور نام چند بازیکن، ما را می بَرَد به خاطرات شیرین گذشته. فقط کافیست در ذهن خود تکرار کنید: دانیل آموکاچی، امانوئل آمونیکه، سامسون سیاسیا، رشیدی یکینی. این فقط نیجریه 94 نیست بلکه خاطرات حک شده برای یک نسل است و فقط یک مثال کوچک. چه تفاوتی وجود دارد بین این دو طرف وقتی که هر دو، عاشقانه دل در گروی این عشق مشترک دارند. عشق به فوتبال شاید تنها عشقی باشد که کهنگی، تکرار و دلزدگی در آن بی معناست. تنها عشقی که خیانت در آن بی معناست و در ریختن اشک ها، هیچ تظاهری راه پیدا نخواهد کرد.
میهن دوستی، انسان دوستی، اخلاق، سلامت و همه صفات نیک را می توان در فوتبال خلاصه کرد اگر نیمه خالی لیوان را نبینیم که حتی برای نیمه خالی هم نمی توان فوتبال را مقصّر دانست. برای یک ملت، امجدیه می شود گنجینه خاطرات و برای ملتی دیگر ماراکانا! یکی به عشق حجازی، بهزادی، پروین، کلانی و غلامحسین مظلومی به یاد خاطره های شیرین گذشته می افتد و دیگری با پله، واوا، گارینشا و سوکراتس. اگر خیلی احساساتی باشیم، نباید گفت که هیچ تفاوتی بین این طرف و آن طرف دنیا وجود دارد. چه تفاوتی است بین ایران و برزیل؟! یک عشق مشترک داریم و بس. برای این عشق مشترک، خاطره ها نوشتیم، می نویسیم و خواهیم نوشت تا روزی که دنیا وجود داشته باشد و این عشق را پایانی نیست. مستطیل خوش رنگ سبز و داستان های تمام نشدنی اش!
در این روزها که همه چیز رنگ و بوی حرفه ای به خود گرفته، نقش رسانه ها در فوتبال غیر قابل انکار و فرا تر از حد تصور شده است. بعضی ها در نقش پروپاگاندا و جانبدارانه و برخی دیگر در نقش رسانه های مستقل و فراگیر. امروز فوتبال بدون رسانه بی معناست و این همگرایی و همزیستی مسالمت آمیز و شاید در برخی موارد، غیرمسالمت آمیز بین فوتبال و رسانه، تبدیل به یک امر اجتماعی جهان شمول شده است.
و اما هدف نگارنده از درج چنین مقدمه ای این بود که همه مخاطبین عزیز این رسانه محترم را دعوت کند تا زین پس، بیشتر به نقش و عملکرد مطبوعات در فوتبال بپردازیم و درک کنیم که نقش روزنامه ها و تأثیر گذاری آنها بر فوتبال یک کشور چگونه است؟! بدین منظور، از مدل بریتانیا استفاده خواهیم نمود چرا که کشور ما از حیث تعداد مطبوعات ورزشی و توجه به فوتبال در مطبوعات، شباهت بسیار زیادی به انگلیس دارد. شاید بتوان روزی از این فرایند، برای انطباق با فوتبال خودمان الگوبرداری کنیم، البته فقط قسمت های قشنگش را. خوب می دانیم که آنچه بین فوتبال و مطبوعات در بریتانیا می گذرد، بسیار پیچیده و گسترده بوده و قسمت های زشت و زیبای فراوانی را می توان در آن یافت نمود. فوتبال در آئینه مطبوعات بریتانیا...