طرفداری- با این که وارد سومین دهه از عمر خود شده، اما هنوز هم احساسات کودکانه اش را با خود به همراه دارد. هنوز هم همچون کودکی بازیگوش، مشتاقانه به دنبال توپ می دود. هنوز هم می توان از نگاه کودکانه اش، پی به درون او برد. هنوز هم حسادت کودکانه اش را می توان در چشم هایش دید. همچون کودکی که به همبازی خود رشک می ورزد و می خواهد به همه نشان دهد، که خودش بهترین است. هنوز هم رقابت های کودکانه را در حرکات و وجنات او می توان دید. فوران احساس و عشق است، راحت اشک می ریزد، راحت ابراز احساسات می کند، راحت برای دوست و دشمن خط و نشان می کشد. همچون یک پسر بچه بازیگوش، بر سر همبازیان خود فریاد می کشد، عاشقانه پا به توپ می شود و با همه احساس خود، سمفونی فوتبال را به لطافت قطعه ای از موزارت، به هوادارانش تقدیم می کند. ظاهرش هیچ تفاوتی با باطنش ندارد، اگر از کسی متنفر باشد، در چشمان معصومش می توان تبلور این نفرت را دید، وقتی کسی را دوست داشته باشد، همچون یک کودک که هیچ گاه دروغ گفتن و تظاهر را بلد نیست، به آن شخص ابراز علاقه کرده و احساس خود را خالصانه نثارش می کند.
وقتی استارت می زند و به دنبال توپ می دود، تو گویی که یک نوجوان 15 ساله می خواهد به چند استعداد یاب حریص فوتبال که او را به چشم یک کالا نگاه می کنند، اثبات نماید که بهترین است. قلبی به وسعت دریا دارد و برای آرزوهایش، زنده است و زندگی می کند. هیچ گاه از پا نمی نشیند، همان طور که هیچ گاه از موفقیت سیر نمی شود. راز موفقیتش در همین است، هر آن چه که به دست می آورد، خیلی زود در داخل کمد فراموشی گذاشته و از طلوع صبح فردا، برای هدفی جدید تلاش می کند. اقیانوسی از انگیزه، عشق، خواستن و البته توانستن است. شاید مرگ پدر باعث شده که همچون یک مرد بزرگ شود و زندگی کند. برایش هیچ تفاوتی ندارد، چه گرت بیل باشی، چه کوارشما و چه مسی، همه و همه از دیدگاه او یک رقیب هستند و او می خواهد گوی سبقت را از همه برباید. تمرین، تمرین و تمرین، خواستن و در پایان توانستن. وقتی از نعمت محبت پدرانه محروم شد، هرگز محبت پدرانه اش را از فرزندش دریغ نکرد بلکه برعکس، عشقی صد چندان به او داد. مادر را مقدس ترین موجود زنده زندگی اش قرار داد و به خاطر مادرش، حتی از مادر فرزندش صرفنظر کرد تا نشان دهد که فقط قهرمان مستطیل سبز نیست بلکه یک قهرمان واقعی برای مادر و پسرش می باشد.
وقتی سر الکس فرگوسن خشم خود را بر سر دیوید بکام خالی کرد و «بکس» از اولدترافورد رفت، چه قدر خشمگین بودند هواداران شیاطین سرخ. آنها می دانستند یک گوهر را از دست داده اند و بابت این موضوع، از فرگوسن گله مند شدند. برخی از این هواداران، خشمگین و عصبانی شده و اعتراض کردند گه چرا باید چنین بازیکنی را به راحتی از دست داد. خوب به خاطر دارم که سر الکس در یک مصاحبه، با خونسردی و اعتماد به نفس هر چه تمام تر، به جلوی دوربین آمد و گفت یک جانشین مطمئن برای پیراهن شماره 7 دیوید بکام دارد. وقتی یونایتد در همان تابستان پر ماجرا راهی آمریکا برای اردوی پیش فصل شد، پیراهن شماره 7 منچستر یونایتد را که دیگر به دیوید بکام تعلق نداشت، بر تن درن فلچر دیدیم. خیلی ها شروع به تمسخر فرگوسن کرده و این پیراهن را برای فلچر گشاد می دانستند. اما فلچر سورپرایز فرگوسن نبود.
یک پسرک لاغر استخوانی و خوش چهره، از جنوب اروپا و از آکادمی اسپورتینگ لیسبون همان شاه ماهی فرگوسن بود. وقتی پا به اولدترافورد گذاشت، در ابتدا کسی او را جدی نمی گرفت اما کریستیانو رونالدو خیلی زود به همه ثابت کرد که چه نابغه ای است و هر روز، بزرگ و بزرگ تر شد تا تبدیل به برند CR7 شود. توپ های طلا، گلزنی های بی پایان و رکوردشکنی های بی بدیل، هیچ گاه او را ارضاء نکرد. هر آن چه یک سوپر استار باید داشته باشد را او یک جا دارد.
سختی های دوران کودکی و مرگ پدر در اثر مصرف بی رویه الکل، باعث نشد تا کریس تبدیل به یک کودک منزوی و افسرده شود. بر عکس، او پلی ساخت از این رنج ها و دردها، پلی که کریس را از اعماق سیاهی و بی پناهی به سرزمین نور و روشنایی رسانید. هر توپ طلایی که گرفت، هر گلی که زد، هر جامی که بر بالای دست برد برایش ترمز نشد بلکه موتور محرکه ای بود برای دستیابی به موفقیت های بعد. غرق در ثروت، شهرت و محبوبیت شد اما خودش را گم نکرد، خط قرمزهای خودش را زیر پا نگذاشت، به احترام مادرش، لب به الکل نزد و برای اهدای خون، هرگز خالکوبی روی بدنش حک نکرد.
هیچ گاه محبت و عشق ورزیدن را از یاد نبرد و برای هوادارانش، همیشه یک چهره صبور و متین بود. پای ثابت امور خیریه و کمک به فقرا شد و هیچ گاه بابت این کار، تظاهر نکرد. وقتی ناراحتی کودکان غزه را دید، از ابراز همدردی با آنها هیچ بیمی نداشت و چه صبورانه با دوستدارانش سلفی گرفت. با این که غرور در چشمانش موج می زند، اما در مقابل کودکان و فقرا، همیشه یک انسان خاکی و با وقار بود و هست. برای پیوستن به صدر تالار افتخارات تاریخ فوتبال، یک قهرمانی با تیم ملی کشورش را کم داشت که به آن هم دست یافت. حالا دیگر، کریس قهرمان یورو 2016 است ولی هرگز باور نکنید که دیگر، به همه چیز رسیده و از تلاش دست بر می دارد. او با عشق فوتبال بازی می کند، شاید هیچوقت مربی بزرگی نشود چون خیلی سخت است که بخواهی به شاگردانت بفهمانی که فوتبال با عشق، یعنی چه! خیلی سخت است که به دیگران بفهمانی و القاء کنی که با دل خود بازی کردن، یعنی چه! باید در درونت باشد این عشق و شور، مگر عشق را می توان در سرنگ ریخت و تزریق کرد. مگر عشق با صدها جلسه تمرین، قابل حصول است؟
کریس رونالدو یا همان کاپیتان تیم قهرمان یورو 2016، چه سال پر شکوهی را سپری کرد، قهرمانی در لیگ قهرمانان 16-2015 و سپس یورو 2016 با رئال مادرید و تیم ملی پرتغال.مهم نیست که عده ای بگویند کریس در تورنمنت، از آمادگی 100 درصد برخوردار نبود یا این که بگویند کریس برای پرتغال کاری نکرد. وقتی در بازی فینال، آن طور مصدوم شد و معصومانه اشک ریخت، مردم کره زمین با او همدل شدند. وقتی آن پروانه خوشبختی روی پیشانی اش نشست، تو گویی که تبلوری از عشق افسانه ای شمع و پروانه را در مستطیل سبز می دیدیم. خواهرش که آن پروانه را به روح پدر تشبیه کرد و در نهایت، خدا خواست تا اشک رنج آلود کریس با اشک شوق و شادمانه ترین اشک زندگی اش پیوند بخورد. شاید اولین بازیکن تاریخ بود که در یک فینال مهم، هم اشک غم ریخت و هم اشک شوق.
و حالا کریس مانده و دنیایی از افتخارات، شور، شعف، عشق و جاودانگی. او به همه نشان داد که چگونه می توان از عمق سیاهی ها به قلبِ سپیدی ها رسید. او به همه نشان داد که آغازی تلخ به معنای یک پایان تلخ نخواهد بود. او به همه ما نشان داد که برای موفقیت، باید عطش داشت و تشنه بود، او به ما نشان داد که حرص و غرور الزاماً خصلت های بدی نیست. او به ما نشان داد که می توان یک سلبریتی بود ولی در کنارش، انسانیت و شرافت را هم نگهداشت. او به همه ما نشان داد که غرور و نخوت را برای کله گنده ها کنار گذاشته و در مقابل آنهایی که به ظاهر کوچک هستند و فقیر، او نیز یک انسان متواضع است.
وقتی اشک های لیونل مسی پس از آن فینال دردآور باعث جریحه دار شدن احساسات فوتبالدوستان شد، دیگر کسی طاقت دیدن اشک های آغشته به غم و اندوه یک اسطوره دیگر را نداشت و تقدیر بر این شد تا دیدن اشک های غم رونالدو فقط چند دقیقه به طول بینجامد و جایش را به لبخندهای پر احساس او بدهد. امیدواریم که دیگر اشک غم هیچ اسطوره ای را نبینیم و اگر اشکی جاری است، اشک شوق باشد چرا که این اسطوره ها لایق بهترین ها هستند و اندوه آنها، حاصلی جز لگدمال شدن احساسات عاشقانشان نخواهد داشت. بیایید رنگ ها را کنار گذاشته و حداقل در این روزهایی که فوتبال تعطیل است، اسطوره های بزرگ را فارغ از رنگ پیراهن، رنگ پوست، ملیت، جنسیت و تعصب دوست داشته باشیم. همان طور که برای اشک مسی، اندوهگین شدیم، برای اشک رونالدو نیز اندوهگین شویم و برای شادی آنها نیز شادمان. باور کنید هیچ ایرادی ندارد که دو پادشاه فوتبال را به یک اندازه دوست داشته باشیم.
و کلامی برای همه آنهایی که به صفحه دیمیتری پایه هجوم بردند و ناجوانمردانه، به او توهین کردند و آن عده ای که جوگیر شده و برخورد پایه با رونالدو را عمدی دانستند! همه این اظهار نظرها و واکنش ها از روی تعصب بود و بس. پایه یک فوتبالیست است، حق دارد که تکل بزند، حق دارد که برای تیمش از جان مایه بگذارد و حق دارد که برای پیروزی تلاش کند. اگر دل در گروی فوتبال داریم، نباید بر اساس چنین قضاوت های عجولانه و نادرست، به یک بازیکن و یک ملت توهین کنیم و اسمش را بگذاریم تعصب و علاقه که حتی اگر هم تعصب و علاقه باشد، حاصلی جز خسران و خراشی عمیق بر اعتبار و فرهنگ یک ملت نداشت و نخواهد داشت. اگر 20 سال قبل، با مشاهده چنین صحنه هایی، جوگیر شده و همه را به تئوری توطئه ربط می دادیم و این نوع حرکات را عامدانه می خواندیم، امروز دیگر مجالی برای این نوع قضاوت ها و رفتارهای نادرست وجود ندارد چرا که همه ما از آگاهی های زیادی درباره فوتبال برخورداریم. پس بیایید تا فوتبال را برای خود فوتبال دوست داشته باشیم، مسی و رونالدو را به خاطر اسطوره بودنشان ستایش کنیم و هیچ گاه اشک و ناکامی انسان های لایق و موفق را جستجو نکنیم.
و در پایان، نگاهی داریم به مسیری که کریستیانو رونالدو از ابتدا تا انتهای یورو 2016 داشت و پلی که از ظلمت تا روشنایی زد و نهایتاً به جامی دست یافت که 12 سال پیش و در ابتدای دوران جوانی، به تلخ ترین شکل ممکن به یونان واگذار کرد:
اولین بازی پرتغال در یورو 2016 با تساوی غیر منتظره و انتقاد برانگیز مقابل ایسلند آغاز شد. در آن هنگام، کمتر کسی از قدرت تیم ملی ایسلند آگاهی داشت. وقتی بیارناسون گل زودهنگام نانی را در نیمه دوم پاسخ داد، تساوی 1-1 مقابل ایسلند رقم خورد و سیلی از انتقادات و تمسخر علیه رونالدو و تیمش. کارشناسان در این بازی، رونالدو را یک بازیکن راکد و خسته نامیده ولی کاپیتان پرتغال، از بازی تدافعی ایسلند انتقاد نمود.
اوضاع در بازی دوم مقابل ضعیف ترین تیم این گروه یعنی اتریش، حتی بدتر شد. رونالدو یک پنالتی را از دست داد و باز هم یک نمایش نا امیدکننده از پرتغال و یک تساوی اعصاب خرد کن دیگر برای هواداران این تیم. تساوی بدون گل مقابل اتریش. باز هم کارشناسان شروع به انتقاد کرده و حتی رونالدو را عامل بازدارنده موفقیت پرتغال نامیدند. حتی برخی از آنها معتقد بودند که بازیکنان پرتغال مجبورند به رونالدو پاس بدهند در حالی که سایر مهاجمان در موقعیت بهتری در درون زمین هستند. رونالدو پس از تساوی مقابل اتریش، در بدترین شرایط روحی و روانی به سر می برد که ماجرای پرتاب میکروفون به داخل برکه آب نیز پیامد آن انتقادهای تند و گزنده بود.
بازی سوم مقابل مجارستان، یکی از جذاب ترین بازی های جام شد. پرتغال سه بار از مجارستان عقب افتاد ولی هر سه بار، گل خورده را جبران کرد. اولین گل پرتغال توسط رونالدو برای نانی مهیا شد تا بازی به تساوی 1-1 برسد. سپس رونالدو با پشت پا یک گل زیبا را به ثمر رساند تا بالاخره از زیر تیغ تیز فشارها خارج شود. گل سوم پرتغال نیز با ضربه سر تاریخی رونالدو درون دروازه گابور کیرای آرام گرفت تا پرتغال با 3 بازی و 3 تساوی از گروه خود به عنوان تیم سوم صعود نماید. رونالدو باید ممنون ایسلندی ها می شد که با انجام یک بازی جوانمردانه و گل دیرهنگامی که به اتریش زدند، پرتغال را در رده سوم جدول نگهداشتند تا یاران رونالدو نه تنها حذف نشده، بلکه صعود نمایند و وارد مسیر ساده تر جدول مسابقات برای راهیابی به فینال این تورنمنت شوند.
بدین ترتیب، پرتغال به جای رویارویی با انگلیس، به مصاف کرواسی رفت که بدون شک، چند سر و گردن از تیم شلم شوربای روی هاجسون بهتر بود. هر چقدر که عملکرد رونالدو مقابل مجارستان تحسین برانگیز بود، در بازی مقابل کرواسی انتقاد برانگیز شد. رونالدو موقعیت های خوبی را در این بازی از دست داد و تیمش مقابل کرواسی خوب بازی نکرد اما تفاوت یک نابغه با سایر بازیکنان در یک لحظه مشخص می شود. در دقایق وقت اضافه، یک استارت انفجاری ناب از رونالدو و در نهایت دفع ناقص دانیل سوباشیچ دروازه بان کرواسی به ریکاردو کوارشما رسید تا دروازه کرواسی را فرو ریخته و پرتغال را به مرحله بعدی برساند.
پرتغال بدون برد در 90 دقیقه طی 4 بازی، به مرحله یک چهارم نهایی رسید و به سد بزرگ لهستان و روبرت لواندوفسکی برخورد کرد. تساوی 1-1 و این بار ضربات پنالتی، باز هم پرتغال موفق تر عمل کرد و بدون برد، به نیمه نهایی یورو 2016 رسید. برای اولین بار پس از پایان یکی از بازی های پرتغال در این جام، توجهات از روی رونالدو برداشته شده و به سوی رناتو سانچس شکار 18 ساله بایرن مونیخ معطوف گردید.
حضور در نیمه نهایی و تقابل پرتغال با ولز یا بهتر است بگوییم تقابل کریس رونالدو با گرت بیل. در این بازی، اوضاع بسیار بهتر از آن چیزی که تصور می شد، برای رونالدو و یارانش رقم خورد. یک گل با پرشی در حدود 3 متر و یک پاس گل توسط رونالدو به معنای حضور پرتغال در فینال این جام و قدرتنمایی او در مقابل گرت بیل بود. و اما بازی فینال، تبدیل به یک بازی دراماتیک و ماندگار شد. تکل دیمیتری پایه، مصدومیت زودهنگام رونالدو از ناحیه زانو، اشک هایی اندوهبار که میلیاردها انسان در کره خاکی را تکان داد، آن پروانه معروف که به تاریخ پیوست، حمله به دیمیتری پایه در شبکه های اجتماعی، تعویض رونالدو، بازگشت او به کنار زمین و روحیه دادن به هم تیمی هایش، پا کردن در کفش فرناندو سانتوش سرمربی پرتغال، گل ادر، چند دقیقه طاقت فرسا، سوت پایان، اولین قهرمانی پرتغال در تاریخ فوتبال، اشک های شوق رونالدو و پایانی با شکوه