مطلب ارسالی کاربران
كسپرسيونيسم در فوتبال «آقاي معمولي»
علي كربلايي
بازي آرسنال – ليوپول 7گل داشت و خب، چه توقعي داشتيد؟ يورگن كلوپ مرد شنا كردن برخلاف جهت است. 7گل در يك بازي و يك پنالتي گل نشده و چندين و چندين سوپرسيو از دروازهبانهاي دو تيم بهجاي فوتبال يادآور يك كنسرت راك است. هيجان موجود در اين بازي باعث شده بود تماشاگران تمام دقايق بازي را مانند يورگن كلوپ ايستاده تماشا كنند و كمتر فرصت نشستن داشته باشند. همه محو تماشاي تيم مردي شده بودند كه هيجان را به فوتبال القا كرده است. او از تيم ملالتبار برندان راجرز يك گروه موسيقي ساخته و تماشاگران را بهرقص واميدارد. كلوپ هميشه سعي دارد با حرفهايش مرز بين مربي با بازيكن و صدالبته طرفدار را فرو بريزد. كلوپ هميشه ميگويد: «من در بخش بزرگی از عمرم پول کافی برای سفر رفتن نداشتم و بعد که پولدار شدم، هرگز وقت کافی نداشتم که به سفر بروم.» همه مردم دنيا، از ايران گرفته تا كوبا و لندن، ميتوانند با اين جمله ارتباط برقرار كنند و اين دقيقا همان چيزيست كه آقاي معمولي ميخواهد. كلوپ هيچوقت با مغزش فوتبال بازي نميكند، او مرد بازي كردن با قلبهاست.
یورگن کلوپ در اشتوتگارت آلمان بهدنيا آمده؛ کشوری که مهد سبک «اکسپرسیونیسم» است. او مانند ساير اكسپرسيونيستها، فقط به زيبايي فكر نميكند و فوتبالي «وحشي» را ارائه ميدهد. فوتبالي با ضربآهنگي غيرمعمول كه عليه نظم موجود در ليگهاي برتر فوتبال اروپا يك انقلاب بهپا كرده است. او با دورتموند به سلطه بايرن مونيخ پايان داد و تنها برتري تيمش نسبت به بايرن، در كنار خط طولي زمين بود. سبک اکسپرسیونیسم دلالت بر احساسات دارد و اصولش بر اساس احساسات و حالات درونی و هیجاني خالق اثر چیده شده است. به این ترتیب در این سبک خالق اثر از اثر برای نشان دادن احساسات و حالات درونیاش استفاده می کند. «تيم»هاي يوگي، آثار هنري او هستند. کلوپ با ایدهها و جملاتش میکوشد نشان دهد که کارهای بزرگ را بدون ایجاد فاصله میان مربی و مخاطب فوتبال، بدون ایجاد فاصله میان زمین فوتبال و نیمکت، با جایگاه تماشاگران و موقعیت تماشاگر پای تلویزیون میتوان انجام داد. او ميگويد «دلیلی نمیبینم باشگاه برود برای جذب یک بازیکن 50 میلیون پوند بدهد. اگر برای خرید بازیکنی پیشنهاد بدهیم و ببینیم پول خیلی زیادی برای خریدش باید بدهیم، میرویم سراغ یک بازیکن دیگر. در سراسر جهان، مردم دارند فوتبال بازی میکنند. توی پارکها مردم دو تا چوب به جای دروازه میگذارند و فوتبال بازی میکنند. پس فوتبالیستهای زیادی هستند که با قیمت مناسب حاضر باشند برای شما بازی کنند.»
پوچتينو در تاتنهام و ديهگو سيمئونه در اتلتيكو مادريد از پيروان مكتب آقاي معمولي هستند. كلوپ زماني كه به ليگ برتر آمد، قبل از اولين بازي تيمش اعلام كرد: «طرفداران بايد از ترديد به باور برسند.» بعد از اين پيام به هواداران، او به بازيكنانش در اولين جلسه تمريني گفت: «میخواهم بیشتر بدوید. همیشه باید بیشتر از آنچه فکرش را میکنید، بدوید. میخواهم شجاعتر باشید. میخواهم از آنچه فکرش را میکنید، بیشتر اگرسیو (در فوتبال: بازی پرفشار روی توپ) باشید و میخواهم از بازیتان لذت ببرید. میخواهم لذت بردن از فوتبال را با نگاه کردن به چشمانتان بفهمم.» شما اگر بازيكني كلوپ بوديد چهكار ميكرديد غير از 4گل زدن به آرسنال در ورزشگاه امارات؟ او به تيمهايي ميرود كه هر سال غارت ميشوند، اما دوباره برميگردند. اين راز فوتبال آلمان است كه هميشه برميگردند و كلوپ هم يك آلماني واقعي است. كلوپ با آمدنش به ليورپول، اكسپرسيونيسم را از آلمان به مرسيسايد آورده و در هر بازي به شهرهاي مختلف تزريقش ميكند.
تاكيد او به شوريدن عليه وضعيت موجود است. او يك انقلابيست. در سالروز تولد فيدل كاسترو، تيمي با نصف خرج آرسنال آمد و آنها را در خانهشان زمينگير كرد. توپچيها مات بازي لكلكهاي آنفيلد شده بودند. شكارچيها شكار شدند و اين همان كاري است كه از كلوپ انتظار ميرود. باز هم اتفاقي افتاد كه كسي تصورش را نميكرد، مثل شكست 4-1 رئال از دورتموند و رسيدن زنبورها به فينال ليگ قهرمانان اروپا. حضور او در فوتبال، مانند حضور ادوارد مونك در نقاشي است. اثر «جيغ» يكي از نمادهاي اكسپرسيونيسم است و مونك در مورد آن ميگويد: «یک روز عصر قدمزنان در راهی میرفتم؛ در یک سوی مسیرم شهر قرار داشت و در زیر پایم آبدره. خسته بودم و بیمار. ایستادم و به آن سوی آبدره نگاه کردم؛ خورشید غروب میکرد. ابرها به رنگ سرخ، همچون خون، درآمده بودند. احساس کردم جیغی از دل این طبیعت گذشت؛ به نظرم آمد از این جیغ آبستن شدهام. این تصویر را کشیدم. ابرها را به رنگ خون واقعی کشیدم. رنگها جیغ میکشیدند.» فوتبال كلوپ «جيغ» ميكشد و هيجان را در قلب مخاطب فرو ميبرد.
منتشر شده در روزنامه همشهري ورزشي