طرفداری - لوییس سوارز، فوق ستاره اروگوئهای بارسلونا در جدیدترین مصاحبهاش، درباره سختیهایی که در دوران فوتبالش تحمل کرده و از زمانی که بازی در بارسا به رویایش تبدیل شد، گفته است. مصاحبه کمی طولانیست اما خواندن آن جدا پیشنهاد میشود.
شانزده ساله بودم که در ناسیونال اروگوئه زیر نظر مربیام روبن که هنوز که هنوز است توصیههایش آویزه گوشم است، کار میکردم. رفتنم به اروپا اصلا خوب شروع نشد. پنج بازی متوالی در خرونینخن گل نزدم اما هیچ وقت سعی نکردم کار متفاوتی نسبت به آنچه همیشه انجام میدادم، انجام بدهم. شما همواره باید به سختی تلاش کنید تا به رویاهایتان برسید. در خرونینخن، آژاکس و لیورپول دقیقا همان جوری بازی میکردم که در ناسیونال بازی میکردم. فقط زمانی که به بارسا آمدم تغییراتی در بازیام دادم آن هم به خاطر سبک منحصر به فرد بارسا بود.
خود تو هم اعتراف کرده بودی که خودت را در بارسلونا نمیبینی!
بله. دو ماه قبل از امضای قرارداد با بارسا این را گفتم. چرا؟ اول اینکه سبک بازی بارسا مبتنی بر پاسهای فراوان بود و در چنین سبکی فضای زیادی برای من وجود نداشت. دوم اینکه لئو در پست شماره نه تیم بازی میکرد. نه کاذب و گرفتن این پست از او و بارسا غیرممکن بود. سوم هم این که بارسا دیگر از داشتن مهاجمی چون اتوئو دست کشیده بود. همه اینها باعث شد به این فکر کنم که دیگر شانسی برای بازی در بارسا ندارم. علاوه بر این، من در لیورپول به بازی مستقیم و فیزیکی عادت کرده بودم. درست مثل اروگوئه. در حالی که سبک بازی بارسا شباهت چندانی با این نوع بازی نداشت.
با این همه اما آمدی! آمدی و ابتدا در پست بال راست بازی کردی. مثل اولین ال کلاسیکوی فصل!
بله. درسته. پست عجیبی بود. گرچه بازی در آن را پیشتر در آژاکس و در لیورپول تجربه کرده بودم. برندن راجرز گاهی با من درباره بازی در پست بال راست یا چپ صحبت میکرد چون استوریچ هم مهاجم نوک بود و البته مشکلی هم برای بازی در آن پستها نداشتیم. بازی در پست بال راست در بارسا متفاوت بود چون مالکیت بیشتر است و در این شرایط، اهمیت پستها بالاتر میرود. تا اینکه مربی و بازیکنان پی بردند که تیم به بازیکنی که پرس را آغاز و در مواقع نیاز کار را در محوطه جریمه تمام کند. تصمیمی که در نهایت به سود همه شد.
بازی در آژاکس به تو برای تطابق بهتر با سبک بازی بارسا کمک کرد؟
خیلی. خیلی. در آمستردام که بودم از بس گفتم دوست دارم برای بارسا بازی کنم، خسته شدم! این رویایم بود. از بازی در آژاکس چیزهای زیادی درباره این سبک از بازی یاد گرفتم. بازی تک ضرب، پاسهای فراوان، سیستم 4-3-3. ما همیشه کنترل بازی را در دست داشتیم. در آژاکس کارم را با نیمکت نشینی شروع کردم چون شماره نه تیم در آن زمان هونتلار بود. به همین دلیل هم هر بار بیشتر به این جمله اعتقاد پیدا میکنم که اگر حالا در این جایگاه هستم به این خاطر بوده که انسان سمج و پرتلاشی بودهام. هرگز دستهایم را به نشانه تسلیم بالا نمیآوردم. این در خون من بود. مردم معمولا سوپرایز میشوند وقتی میبینند دقیقه 90 بازی مدافعان حریف را پرس میکنم اما من فوتبال را اینگونه زندگی کردم. فوتبال تا زمانی که سختی نکشیدم چیزی به من نداد.
اما این ژنتیکی است. نه؟ یعنی کلا بازیکنان اروگوئهای اینجور بازی میکنند...
بله. البته. در اروگوئه اینگونه بار میآیید. از بچگی به شما میفهمانند که برای به دست آوردن هر چیزی باید زجر بکشی. تا بدانی خرید یک کلاه گیس چقدر زحمت دارد! ارزش داشتههایت را بهتر میفهمی و از آنها لذت بیشتری میبری. بارها و بارها با پای برهنه در خیابانها به همراه دوستانم بازی کردم. واقعا هم از آن لذت میبردم. اگر کفشم پاره میشد، مادرم خیلی رک به من میگفت تا دو ماه خبری از کفش جدید نیست. در حالی که باید با آن کفشهای پاره فوتبال بازی میکردیم، به مدرسه میرفتیم و کفش بیرون رفتنمان نیز همان بود! از این لحظات دشوار در زندگی فراوان تجربه کردم. سختی هایم فقط به کودکی برنمیگردد. من روز معارفهام در بارسا از در پشتی استادیوم وارد شدم. بدون معارفه، بدون امضا. گاهی عکسها و فیلمهای آن زمان را نگاه می کنم. زمانی که در یک اتاق بدنسازی 10 در 10 حبس شده بودم و منتظر بودم بدون متوجه شدن خبرنگاران، به زمین بروم و مدتی بدوم! دلفینا (دخترش) بازیهای بارسا را نگاه میکرد و میگفت «پاپی، تو چرا بازی نمیکنی؟» من هم کاملا صادقانه واقعیت را به او میگفتم تا هضم آن برایش آسانتر شود.
با من هیچ گاه مثل یک ستاره رفتار نشد. هیچ وقت. مراسم معارفه دیگر بازیکنان را با ورزشگاهی مملو از هواداران دیدهام. واقعیت این است که با داشتن هر موقعیت گل استرس میگرفتم. چون اجازه نداشتم آن را خراب کنم تا دستمایه تمسخر بعضیها نشوم. خیلی دوست داشتم با من هم مثل بقیه رفتار کنند اما نشد و به هر حال گذشت.
چه حسی دارد وقتی به عنوان مهاجم سمت چپت نیمار را میبینی و در سمت راست، مسی را؟
این رویای هر شماره نه دنیاست که بهترین وینگرهای دنیا در کنارش باشند. بازیهایی هستند که گره میخورند و آنها تفاوتها را رقم میزنند. این برای من یک امتیاز به شمار میرود. آنها به دلیل ماهیت درون و بیرون از زمینشان، شگفتانگیزند. آیا هنوز هم تو را سوپرایز میکنند؟ بله. بله. هنوز هم در هر جلسه تمرینی و در هر بازی چیزهای جدیدی از آنها میبینم. گرفتن توپ از آنها تا حدودی غیرممکن است. در سرعت، تکنیک و ... آنها همیشه یک گام از بقیه جلوترند.
MSN؟ اگر میشد یک بازی بین سه تیم ملی ما برگزار کرد، وضعیت عجیبی به وجود میآمد. برزیل، آرژانتین و اروگوئه هر سه از تیمهای کلاسیک فوتبال هستند و به همین دلیل هم رابطه خوب ما سه نفر، تصویر فوق العادهای ارائه میدهد. ما همتیمی و دوست هستیم اما در بازی برای کشورمان، تا پای جان مبارزه میکنیم. گرچه ما با هم متفاوتیم. نیمار انسان شادیست و توانسته به این درک برسد که شاد زندگی کند. او همتیمی فوق العادهایست که به شرایط دوستانش اهمیت زیادی میدهد. حتی به خانواده دیگران. چیزهایی که هیچ وقت دیده نمیشود. رابطهام با لئو متفاوت است. فرزندان ما با هم به یک مدرسه میروند و در همسایگی هم زندگی میکنیم. لئو را مثل یک همتیمی میبینم نه با این دید که بقیه مسی را میبینند.
لئو مسی بودن آسان نیست. خیلی دشوار است. من با او زندگی کردهام. باید جای او باشید تا بتوانید درکش کنید. با توجه به کارهایی که درون و بیرون از زمین فوتبال از او دیدهام، همواره لئو را تحسین میکنم. لوییس سوارز بودن آسان است؟ مسئله این نیست. بازی کردن در چنین سطح بالایی دشوار است. خیلی چیزها را از شما منع میکند. گرچه من از زندگی در اینجا و بودن در کنار همسر و فرزندانم بسیار خوشحال و سپاس گذار هستم. اینجا فعالیتهایی میتوان کرد که شاید در اروگوئه امکان آنها نبود.
امنیت؟ برای همه چیز. بچه هایم این را میدانند و از آن ناراحتند. وقتی به اروگوئه میرویم، آنها همواره در خانه میمانند. در بالاترین تمهیدات احتیاطی. برای بیرون رفتن حتما باید مادرشان در کنارشان باشد. آنها از ممنوعیتهایی که ما در اروگوئه داریم، کاملا باخبرند. اینجا خودم پس از تمام شدن مدرسه به دنبالشان میروم، با هم بستنی میخوریم. غذا میخوریم و... اینجا آزادی بیشتری داریم.
هواداران بارسلونا فکر می کنند بهترین خط حمله دنیا دارند اما دو سال است در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا هم نیستند...
این دردآور است. صادقانه بگویم، تماشای نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا از تلویزیون دردناک است. به دلیل کیفیتی که ما از دروازهبان گرفته تا آخرین بازیکن تعویضی داریم. به خاطر قدرتی که به عنوان یک تیم داریم و افتخاراتی که تاکنون کسب کردهایم. اما شما باید اول از همه به خودتان اعتراض کنید. باید آگاه باشیم که افتخارات را باید به دست آورد. پیروزی در زمین بازی به دست میآید. بازی بدون اشتباه. این یک پیام است برای تک تک بازیکنان تیم. با نام ها و تنها یک بازی خوب کاری از پیش نمیبریم. شما نمیتوانید یک دقیقه را نیز از دست بدهید. اشتباهی که در تورین مرتکب شدیم و به سختی بهای آن را پرداختیم. این دردناک است اما سال آینده باید تلاش کنیم حتی یک دقیقه را نیز از دست ندهیم. این قضیه در لالیگا هم صدق میکند. نباید هیچ حریفی را دست کم بگیرید. در بازی در خانه بتیس خواب بودیم و نهایتا مساوی کردیم. یک نیمه مقابل دپور ضعیف بودیم و باختیم. اینها چیزهاییست که باید برای آینده آموخت. خودمان هم خوب می دانیم که امتیازات سهل انگارانه زیادی را از دست داده ایم.
اگر به عقب برگردی، فکر می کردی پس از سالها بتوانی چنین افتخاراتی کسب کنی؟
می توانم به هر کاری که انجام دادم و هر چیزی که کسب کردم، افتخار کنم. خصوصا پس از دشواریهایی که در فوتبال تحمل کردم. شرایطی که شاید هیچ فوتبالیست دیگری آنها را تجربه نکرد. مثلا؟ مثلا قضیه اورا، ایوانوویچ، کیه لینی. به خاطر واکنش مردم نسبت به این اتفاقات. به من صفت نژادپرست و پرخاشگر داده شد. من فوتبال را متفاوت از بقیه زندگی کردم چون تا وقتی سختی نکشیدم، چیزی به من نداد. من هم در زمین بازی خیلی چیزها دیدم و پس از بازی نگفتم چون قوانین فوتبال یعنی اتفاقات بازی در زمین بازی میماند. یکی ضربه میزند و دیگری ضربه میخورد اما همه چیز در زمین باقی میماند. با این حال، به کارنامه فوتبالیام افتخار می کنم.
چه چیزهایی باعث شد دوباره بلند شوی؟
خیلی چیزها. اولین و مهم ترینش، صداقت بود. می دانستم که دوباره بلند شدن برایم چقدر دشوار خواهد بود. بچههایم در آن زمان بیشتر مسائل را درک میکردند. (کیه لینی). آنچه بیش از همه مرا میترساند این بود که آنها هم مثل بقیه به پدرشان نگاه کنند. به خاطر آنها خیلی عوض شدم. اما قرار نیست سبک بازیام را عوض کنم. این را کسی نمیتواند از من بگیرد. میخواهم به بچه هایم و به بقیه نشان دهم که میتوانم دوباره بلند شوم و گذشته را به فراموشی بسپارم.
شادی پس از گلهایم را به فرزندانم تقدیم می کنم. بنجامین که هنوز چهار سالش نشده و هر چیزی که ببیند، به راحتی از کنار آن میگذرد و از این صفتش خیلی خوشم میآید. و دلفینا که زیاد به فوتبال اهمیت نمی دهد و خوشحالی پس از گلهایم به این خاطر است که به او نشان دهم که در اوج هستم. فوتبال من گاهی برای او دردناک است چون به خاطر تمرینات و بازیها نمیتوانم در اغلب همایشهای مدرسهاش در کنارش باشم. چون می خواهم او در کانون توجهات باشد نه من، به همین دلیل هم گاهی با کلاه خودم را میپوشانم و به دیدنش میروم.
از کی رویایت این شد که در بارسا بازی کنی؟
از زمانی که همسرم به بارسلونا آمد. یک خبرنگار اروگوئهای هست که همیشه به من میگوید محال است فراموش کند که هر روز یک پسر 16 ساله در زمین تمرین ناسیونال را با کوله پشتی و پیراهنی که آرم بارسلونا در پشت آن حک شده بود را میدید. آن کوله پشتی را در یک سفر به بارسلونا خریده بودم. عکس هایی هم از آن زمان دارم. زمانی که همسرم به بارسلونا آمد، زمان رونالدینیو بود. دکو، اتوئو، آندرس. بارسا در آن زمان هم تحسین برانگیز بود. این مسئله انگیزه من برای پوشیدن پیراهن بارسا را افزایش میداد. به همین خاطر هم وقتی به بارسا آمدم، گفتم که رویایم به حقیقت پیوسته است. رویایم بازی در بارسلونا بود و به همین دلیل هم پیشنهادهای دیگر باشگاهها را اصلا بررسی نکردم.
وقتی فهمیدی که بارسا تو را میخواهد چه کار کردی؟
گریه کردم.
چی؟
گریه کردم! در جام جهانی بودیم. قبل از آغاز جام جهانی و در حین برگزاری بازیها حرف هایی درباره علاقه بارسا به من بود اما تا پایان رقابتها چیزی نمیدانستم. حتی از لوئيز انریکه هم خبری نبود. در اتاقم بودم که پره به من زنگ زد و من نمیتوانستم حرفهایش را باور کنم. شروع کردم به حرف زدن با پره در حالی که نمیتوانستم حرفهای او را باور کنم. به سوفیا نگفتم تا مذاکرات کمی پیشرفته تر شود چون می دانستم چقدر از شنیدن آن خوشحال خواهد شد. گرچه اوضاع پس از جام جهانی کمی برای من ترسناک شده بود. (کیه لینی).
پس از آن ماجرا پره با من تماس گرفت و گفت بارسلونا هنوز هم به من علاقمند است. زوبی (زارتا، مدیرورزشی وقت بارسلونا) هم پس از آن به من زنگ زد. کاملا به یاد دارم که در حین صحبت با زوبی گریه میکردم چون نمی توانستم باور کنم که آنها هنوز هم به من علاقمندند. بارسلونا انگیزه زیادی به من برای دوباره بلندشدن داد. پس از این تماس، دعا میکردم لیورپول با این انتقال موافقت کند. چون هم با مصدومیت در جام جهانی بازی کرده بودم. هم اینکه ماجرای کیه لینی پیش آمده بود. اما بارسا خیلی زود فهمید به چه چیزی نیاز دارم.