مطلب ارسالی کاربران
گوشه ای ازخاطرات سِرالکس فرگوسن(بخش دوم)
روز بعداورابه دفتر فراخواندم بازی درکناریکدیگرنگاه کردیم.امااوهمچنان اشتباه خودرانمی پذیرفت.اززمانیکه وی درکنارمن نشست هیچ سخنی نگفت وفقط گوش میکرد.
من ازاوپرسیدم:"آیا میفهمی چراتورا به اینجافراخوانده ام"؟؟اوحتی پاسخ من راهم نداد.سه روزبعد داستان مادرمطبوعات بود،گروه آلیس جای لنگه کفش روی صورت دیوید رابرجسته کرده بود.درهمین روزهابودکه من تصمیم فروش دیویدراگرفتم واین تصمیم راباهیئت رییسه درمیان گذاشتم.این پیامی آشنابرای آنهابود؛لحظه ای که بازیکنان فکرکنندازسرمربی بزرگ ترهستند،بایدباشگاه راترک کنند.
من همیشه گفته ام:"زمانی که مربی جذبه خودرازدست بدهد شمادیگرباشگاه نخواهیدداشت همه چیز آشفته خواهدشد واین زمانی است که شماگرفتارمیشوید.
دیویدفکرمیکرد ازالکس فرگوسن بزرگتراست،این موضوع شکی درذهن من نیست،این که شخص مربی فرگوسن باشد یاشخص دیگری مهم نیست،دراصل نام مهم نیست جذبه وافتخارمهم است.شمانمیتوانیددررختکن بایک بازیکن بحث کنیدوپاسخ اورابدهید.خیلی ازبازیکنان این حرکت را تکرارکردنداماتصمیم گیرنده اصلی دریونایتد سرمریی است؛دقیقاآن چیزی که دیویدبکهام رعایت نکرد.