مطلب ارسالی کاربران
درباره مینو رایولا مردی از جنس معامله***(طنز)***
او از همان بدو تولدش خاص بود.اسمش را مادرش به خاطر علاقه ی عجیبی که به پفک نمکی داشت مینو نهاد.
بزرگ شده در یک خانواده فقیر در محله ی ناصر خسرو. او همچون دوستانش رویای پولدار شدن را داشت.
مینو در 6 سالگی به خروس وار(جنگ خروس ها) علاقه شدیدی داشت.
بخاطر همین در فروش داروهای تاریخ گذشته برای برادر بزرگتر رفیق شیشش ممد آبجوش کمک میکرد.سرانجام پول جور شد.
او توانست خروسی مورد علاقه اش را که همیشه در گاراژ قدرت شوفر زیر نظر داشت را بخرد..کاکرو..
به رسم مادر اسم عشقش را روی خروس نهاد...کاکرو همچون یه ببر با دندان یکی پس از دیگری خروس های مردم را لت و پار میکرد و از دم پنجه میگذراند...
تا اینکه مافیای محل به او پیشنهاد خرید کاکرو را دادند...او نپذیرفت ..با اینکه از قدرت آنها باخبر بود....
صبح روز بعد وقتی مینو از خواب بیدار شد چیزی را درون لحاف تشک حس کرد..
سر بریده شده ی کاکرو با چشمانی باز و خون آلود همه چیز را به گند کشیده بود...
طوری که مادر مینو به او شک کرده بود که مینو دختر است یا پسر...مینو بسیار افسرده شد...
او مدتی را به عبدل اباد در محله مادربزرگش نقل مکان کرد تا بلکم از غم کاکرو رهایی یابد.
در آنجا بود که به اسرار مادربزرگ به همراه شوهر اختر خانم همسایه ی مادربزرگش به سمساری برود...
اسمال آقا مردی بود لاغر و سیبیل در رفته که اهالی محل احترام زیادی برایش قائل بودند..
او همه چیز را مفت میخرید و تر و تمیز میکرد و مفت تر میفروخت...جوری که اختر خانم همیشه آه و نفرینش میکرد..
اما مینو پیشنهادی به او داد که اداره ی سمساری را چند روزی به دست او بدهد.
اسمال آقا از این قضیه خیلی شاکی شد و با اردنگی مینو را بیرون کرد.
مینو به محل خود برگشت...اما با ذهنیتی جدید....او عوض شده بود.(ادامه دارد)........