فیلم next floor یا «طبقۀ بعدی» فیلمی سوررئالیستی و معنا گراست که به نظر میرسد اقتباسی از نمایشنامۀ «کرگدن» اوژن یونسکو باشد یا دست کم از خط داستانی کرگدن الهام گرفته است.
نمادهای این فیلم کوتاه به قدری تو در تو است که در تعبیر آنها گاه به مشکل بر میخوریم. اما بخشی از نمادها کاملاً روشن است.
فیلم در شروع با یک کلوس آپ از چهرۀ سرمهماندار آغاز میشود. جزئیات و تک تک خطوط چهرهاش را به وضوح میبینیم. صورتی بی حس اما هوشمند که با دقت تمام در دوربین خیره شده و گویی به اعماق مغز بیننده نگاه میکند. شاید خیلی پیر نباشد اما میشود حدس زد که بسیار با تجربه است.
موسیقی با ریتم آرام اما اضطراب آوری شروع به نواختن میکند. فضایی کاملا خاکستری رنگ و نور کم.
یک سینی پر از غذاهای نیم پخته و آراسته میان میز است. یازده نفر با شخصیت هایی متفاوت دور میز نشسته اند و مشغول خوردن هستند. سه مرد با سرهایی کاملاً طاس که در یک نما در کنار هم نشان داده میشوند طوری که مخاطب احساس میکند این سه نفر با هم یک کارکتر را تشکیل میدهند و معنایشان از کنار هم قرار داشتنشان است. بسیار سریع غذا میخورند و هیچ توجهی به محیط پیرامونشان ندارند.
یک پیرمرد خوش پوش که به نظر نمیرسد چندان در قید لباسهایش باشد و با دست و بدون قاشق و چنگال غذا میخورد.
یک نمای دقیق تر از غذاها میبینیم که کاملاً خام هستند و به سرعت از سینی غذا برداشته میشوند. از آن ها بخاری بلند میشود که با توجه به خام بودنشان به نظر میرسد بخاری از فساد و خرابی باشد. میوههای پلاسیده و چروک نیز بر این احساس صحه میگذارند.
یک مرد پیر با ظاهری درویش مآبانه که یک سینی خوراک کوسۀ کامل در کنارش گذاشته است و بسیار سریع و با ولع غذایش را میخورد. یک زن که آرایش و جواهرات بسیار و سنگین به خود آویخته و سعی میکند مبادی آداب و مردم دار باشد و ارتباط با دیگر حاضرین برقرار کند.
زنی جوان با چهره ای مردانه و آراسته و بور که از زیر چشم حواسش به تک تک حاضرین هست و در اثر سنگینی نگاههای او، مهمانان دیگر مانند آن سه مرد طاس بی توجه، پاسخ نگاهش را با نگاهها و رقصاندن چشم و ابرو میدهند.
دوربین حین چرخیدن دور میز با تأکید تصویری شفاف از غذاهای روی میز نشان میدهد که بدانیم از چه چیز تهیه شده اند. سر یک کرگدن و سر یک پلنگ را میبینیم که هر دو نماد امیال انسانی،شهوت و خوی وحشی گری هستند. پشت سر پلنگ مردی را میبینیم که خود را مانند زنان درست کرده. ناخن های مانیکور و آرایش شده که با عشوه گری لقمه های غذا را جدا میکند و مدام به پیش خدمتها حین پذیرایی نگاه میکند.
یک مرد ویلچر نشین که با سرم غذا میخورد. یک مرد فربه که با لبخند و اشتهای بسیار غذا میخورد. صورت همۀ این شخصیت ها مثل گچ سپید است.
یک زن که آرامتر از بقیه غذا میخورد و مدام هم سفره هایش را با تردید بررسی میکند. محیط پیرامونش را زیر نظر دارد و تک تک حرکت های محیط را میسنجد. روی پاهایش خاک نشسته و صورتش به اندازۀ دیگران بی رنگ نیست.
صدایی شبیه به از هم گسستن چوب میشنویم. تمامی دست اندرکاران پذیرایی از این مهمانان و زن هشیار متوجه تغییرات هستند. واکنش نشان میدهند. خدمتکاران و نوازندگان با یکدیگر نگاه های معنی دار رد و بدل میکنند و هیچ کدام مانند مهمانان بی رنگ نیستند.
میتوان رنگ صورت را نشان از هشیاری و توجه دانست.
ناگهان زمین شکافته میشود و مهمانان به طبقۀ زیرین فرو میروند. حرکت در جهت نزولی است. خدمتکاران و نوازندگان انتظار این واقعه را داند اما با وجود هشیاری باز هم شوکه میشوند. سرمهماندار با خونسردی تمام برگه ای را در مقابلش باز میکند و شروع به نوشتن میکند و به گروه پذیرایی اطلاع میدهد «طبقۀ بعد».
در طبقۀ زیرین مهمانان بسیار خاکی شده اند. مهمانداران شروع به پاک کردن غبار از لباس آن ها میکنند و پذیرایی آغاز میشود. هر چه جلو تر میرویم تصاویر نمای بسته ای که از غذاها نشان میدهند خام تر و تهوع آور تر میشود. از آرایش غذا کاسته و بر تعفن آن افزوده میشود.
هرچه جلوتر میرویم سرعت غذا خوردن مهمانان بیشتر میشود. ریتم موسیقی سریعتر میشود.
یک چلچراغ واحد وجود دارد که بعد از شکافته شدن زمین همان مسیر را طی میکند و به دنبال مهمانان میرود.
مهمانداران و نوازندگان پشت سر مهمانان به طبقۀ پایینتر میروند.
به مرور ریتم فیلم تند تر میشود.
زن ثروتمند و آراسته پس از سقوط به اولین چیزی که توجه میکند جواهر بزرگ انگشترش است که خاک آن را پاک میکند.وقتی به بالای سرش نگاه میکند نمایی از بالا را نشان میدهد که با وجود نور کم متوجه میشیم قبلا هم این مسیر را طی کرده اند و چندین طبقه سقوط کرده اند.
یکی از مردهای طاس شروع به غذا خوردن میکند و دیگران به دنبال او. زن مردد با غذایش بازی میکند و اطرافش را نگاه میکند. سرمهماندار با نگاهش او را تحت فشار قرار میدهد و چشم از او برنمیدارد.
در این طبقه باغذاهایی از حیواناتی عجیب و نامأنوس و تزئیناتی عجیبتر از قبل مانند موش، بز کوهی و کرگدنی که زنده به نظر میرسد از مهمانان پذیرایی میشود. مهمانان ابدا احساس عجیبی ندارند.
زن مردد آشکارا پذیرایی مهمانداران را پس میزند اما غذاها را به بشقاب او تحمیل میکنند.
هرچه پایینتر میرویم فضا تاریکتر میشود.
درطبقۀ بعدی پیش از اینکه مهمانداران غبار را از لباس مهمانان پاک کنند مهمانان شروع به خوردن غذا میکنند و منتظر پذیرایی نمیمانند. این بار زودتر به طبقۀ پایینتر سقوط میکنند و فیلم سرعت بیشتری پیدا میکند. جزئیات کمتری نمایش داده میشود و بیشتر مناظر را از دور میبینیم.
سرمهماندار برای رفتن به طبقۀ پایین و پذیرایی از مهمانان هرچه پایین و پایین تر از دیگران مشتاق تر است و حتی پیش از سقوط مهمانان به طبقات پایینتر اطلاع میدهد و اعلام آماده باش میکند.
میان مهمانان رقابتی برای هرچه بیشتر و افراطی تر خوردن غذاهای تهوع آور فاسد شکل گرفته است. حتی از بشقاب یکدیگر غذا میدزدند با اینکه بشقاب خودشان پر از غذاست.
روی صورت زن مردد مقدار زیادی خاک نشسته و او هم مانند دیگران بی رنگ شده. آرام آرام به جمع میپیوندد.تردید هایش را کنار میگذارد. ردی از اشک روی صورتش میان خاک نشسته بر چهره اش میبینیم. شروع به خوردن میکند و به شکل جنون آمیزی میخندد.
ده نفر دیگر به جان هم افتاده اند و آشوب بزرگی به پا شده است.
پس از سقوط بی وقفه و بی پایان مهمانان لبخند عمیقی بر صورت سرمهماندار مینشیند و این اولین بار است که احساسی را بر صورت بی حالت او میبینیم.
پس از آن دوباره به دوربین خیره میشود طوری که انگار شما مهمانان بعدی او هستید و همان نگاهی را که به زن مردد در ابتدای مهمانی داشت، در چشمان شما میدوزد.
زن ثروتمند نمادی از مردم خودنما ست. سه مرد طاس نماد تودۀ مردم که بدون تعلل و اندیشه مسیری مبهم را بدون جستن چرایی و هدف میپیمایند و تبدیل به اکثریت میشوند و دیگران را به دنبال خود میکشند.
مرد فربه نماد طمع و ثروت اندوزی است.
زن مردنما و مرد زن نما، نماد از خود بیگانگی و شاید جریان های فکری رادیکال بدون هدفی پیش برنده و صرفا متفاوت در ظاهر هستند.
مرد ویلچر نشین نمادی از طبقۀ ناتوان جامعه است که به هر شکلی میخواهد با جریان شکل گرفته همراهی کند و توجهی به آنچه که باید به عنوان بهای این همراهی بپردازد نمیکند حتی اگر متعلق به این جمع نباشد.
مردی که ظاهری درویش گونه و ریش های بلند دارد میتواند هم نماد افرادی باشد که خود را فرزانه مینمایند، هم نماد سیاستمداران که با نگاهشان دیگران را به مبارزه میطلبند و وارد جریان دلخواهشان میکنند و سایرین را با خود همراه میکنند. و از سوی دیگر میتواند نماد احتکار و طمع باشد.
هر یک از شخصیت ها فارغ از جزئیاتشان طمع و تهی اندیشگی خود را نشان میدهند. اما در این میان سه کارکتر بسیار جالب توجه هستند که گره های داستان را تشکیل میدهند.
زن مردد، نمادی از قشر روشنفکر و فرهیخته است که در مقابل جریان اکثریت مقاومت میکنند و سعی می کنند به دنبال این جریان کشیده نشوند. این زن نقطه اشتراک نمایشنامۀ کرگدن و این فیلم است.
شخصیت لی لی در اثر یونسکو، نامزد راوی داستان است که در ابتدا همسو با راوی است و در مقابل تبدیل شدن یا علاقه مند شدن به کرگدن ها مقاومت می کند اما به مرور نظرش تغییر می کند و همسو با جمع فریب این جنون را می خورد و راوی را ترک کرده و به کرگدنها علاقمند می شود و به آنها می پیوندد.
پس از شکست خوردن قشر فرهیخته سقوط جامعه سرعتی چند برابر میگیرد و هیچ چیز نمیتواند نجاتش بدهد. حرکت مردم در تاریکی جلوتر از حرکت چراغی است که پیرامونشان را روشن میکند و چلچراغ با فاصلۀ زمانی جالب توجهی به دنبالشان سقوط میکند و میبینیم که بندی بریده از چلچراغ آویزان است. گویی چراغ، نمادی از دانش باشد که ریشۀ اندیشگانی و سقفی که باید به آن متصل باشد از دست داده است و دیگر تاثیری در روال زندگی مهمانان ندارد. فقط به دنبالشان میرود تا تصویر آنها را روشن کند. تاثیر فعالی در سرنوشت مهمانان ندارد.
کارکتر دوم، مجموعۀ خدمتگزاران و مهمانداران است که آلوده به این فضای شهوت زدگی و زیاده خواهی نمیشوند اما با امر « به جلو راندن این جامعه به سوی سقوط» ارتزاق میکنند. یعنی شغلشان این است و بدون این جامعۀ آغشته به طمع و شهوت و امیال حیوانی آن ها شغلی نخواهند داشت. از سرعت جلو رفتن جامعه به سمت تاریکی شگفت زده میشوند و حتی حالتی تاسف آمیز و ترسیده پیدا میکنند اما متوقف نمیشوند و قصدی هم برای نجات آن ها ندارند.
و اما شخصیت فانکشنال سوم، سرمهماندار.
سرمهماندار کسی است که تمام این فضا را طراحی و کارگردانی میکند و به گروهی که در مقابل گرداب مکندۀ فساد و سقوط مقاومت میکنند، پذیرش شرایط و قوانین حاکم را تحمیل میکند و مشتاق سقوط این جامعه است. در کاری که میکند سخت و راسخ است و تنها زمانی که از سقوط این جامعه مطمئن میشود احساس رضایت میکند.
سر مهماندار کیست؟ شاید یک نظام حاکم، یک تفکر حاکم یا یک ایدئولوژی پیش رونده باشد.
هر آنچه که میتواند جامعه ای را به دنبال خود بکشد و در مسیر هدف خود به سوی قهقرا سوق دهد.
حرکت این جامعه به سوی تاریکی و خفت و پستی است و جلوی این حرکت رو به پایین را نمیتوان گرفت.
وقتی این فیلم را دیدم، اولین مصداقی که در دنیای واقعی به نظرم رسید اینستاگرام و «ریچ کیدز» و تودۀ مردمی بود که به زندگی لاکچری بدون فلسفه دامن زدند بی آنکه بدانند چرا از گروهی که هیچ سنخیتی با آنها ندارند پیروی میکنند و اصلا چرا میخواهند مانند آن ها باشند؟
طوری که وقتی بساط «ریچ کیدز» جمع میشود این مردم هنوز مسیر آنها را ادامه میدهند و یک فرهنگ نسبتا کلان را شکل میدهند. فرهنگ اینستاگرامی!
فرهنگ اینستاگرامی چطور گروه روشن فکر را با خود به قهقرا میبرد؟
به قول نوشین زرگری، اگر زمانی که پروست در جست و جوی زمان از دست رفته را مینوشت یا وقتی فلوبر، مادام بواری را مینوشت اگر شبکه های اجتماعی و این شهوت حضور و اعلام وجود و نوشتن در همۀ آن ها وجود داشت، آیا هرگز چنین شاهکارهایی خلق میشد؟ یا اینکه تمام جزئیات و شگفتی مادام بواری به یک پست کوتاه و شعاری در نکوهش خیانت خلاصه میشد و خیلی زود به فراموشی میپیوست؟
شبکه های اجتماعی خلاقیت انسان ها را منهدم کرده اند. جریان های گرداب گونه _چیزی فراتر از موج که این روزها با آن دست و پنجه نرم میکنیم_ هنرمندان و اندیشمندان ما را درون خود کشیده اند.
میل به ارتباط در عین بسته بودن راه های ارتباط حقیقی روز به روز هیولای شبکه های اجتماعی را پروار تر میکند و مردم را از زندگی واقعی و اندیشۀ پویا و چالش و مباحثه دور نگه میدارد. همه چیز به لشکرکشی های مجازی و شعارهای تو خالی و فریادهای آزادی خواهی بدون مشت از پشت کیبوردها ختم میشود.
و این رخوت و سستی همان چیزی است که سرمهماندار از آن بقا میگیرد و در انجام آن ماهر و با تجربه است. سالیان سال، چگونگیِ ساکت و تهی کردن مردم را مطالعه کرده و آزموده تا به اینجا رسانده که به این سرعت ابزارهایش را میان مردم رواج میدهد. در حالی که حتی نویسندۀ این متن خود عضوی از این رسانه ها و ابزارهاست، میداند که بودنشان هیچ فایده ای ندارد و همچنان با این گرداب ناگزیر همراه است.
بسته نگاه داشتن مسیرهای ارتباطی همان است که مردم را وادار به پیوستن به شبکه ها اجتماعی میکند تا پاسخگوی « نیاز به ارتباط» باشند.
و در این میان، برای نگاه داشتن مردم در این فضا و پیشگیری از دلزدگی آنها، از شهوت ها و امیال بی پایان خود آنها در این مسیر استفاده میکند. تنها چیزی که تا ابد میتواند سرگرمشان کند.
در پایان، سرمهماندار چشم در چشمان شما میدوزد تا با وقاحت هرچه تمام تر به رویتان بیاورد که شما نیز جزئی از این مهمانی هستید. مهمانی سقوط! مهمانی انسداد اندیشه و خلاقیت و پرسشگری...