در مورد امريكا
در اين كشور هيچ فرهنگي وجود ندارد.
در مورد ارتش
من با تظاهر به اينكه يك ديوانه ام از خدمت در ارتش معاف شدم . آنها فكر مي كردند كه من ديوانه ام . در فرم مشخصات فردي كه براي پر كردن به من داده بودند، زير كلمه نژاد نوشتم : انسان و در زير كلمه رنگ نوشتم : گوناگون !
در مورد اسطوره ها
مردم تمايل به اين دارند كه هر كسي را، خوب يا بد، به اسطوره تبديل كنند. واقعا اسطوره يي چون «الويس پريسلي » با آن هيكل باد كرده و آن شيوه ناشيانه اش در سرگرم كردن مردم چه ارتباطي با «كمال » دارد?
در مورد هنرمندان
آخرين هنرمندان بزرگ در هر حيطه يي احتمالا يكصد سال پيش مردند.
در مورد هاليوود
هاليوود قبرستان فرهنگ است .
در مورد نفرت
من هميشه از ملاقات با آدم ها تنفر سوزاني داشته ام . آنها به جاي ديدار با آدمي كه با انبوهي از چيزهاي ديگر مرتبط است با يك هنرپيشه عوضي سينما روبرو مي شوند و اين قطعا نفرت انگيز است .
در مورد زندگي
مطمئنا زندگي چيز ديگري به جز خواندن كتاب هايي درباره خودت است .
در مورد ستاره ها
در ته قلبت خوب مي داني كه ستارگان سينما مطلقا هنرمند نيستند. شكسپير گفت : هيچ هنري كه ساختار مغز را در صورت آشكار كند وجود ندارد.
در مورد فرانك سيناترا
او از آن آدم هايي است كه وقتي مي ميرد، خدا را پشيمان مي كند كه چرا وي را كچل آفريد.
در مورد الياكازان و ساير كارگردان ها
از آنجا كه الياكازان خودش به نوعي بازيگر بود، مي توانست بهترين هدايت كننده يك بازيگر باشد. او چيزهايي را درك مي كرد كه كارگردان هاي ديگر در درك و فهم آن ناتوان بودند. يادم هست كه سرصحنه فيلمبرداري «جيلو پونته كرو» با خودش يك تفنگ حمل مي كرد. او گفته بود كه اگر براندو به حرف هاي من گوش نكند با اين تفنگ به او شليك خواهم كرد. او به شكل هيستريكي خرافاتي بود و هر دو جيب كتش پر از طلسم هاي گوناگون خوش شانسي و رفع بلا بود. روزهاي پنجشنبه نبايد از او هيچ پرسشي مي كردي چرا كه اعتقاد داشت در اين روز سوال كردن شگون ندارد. او هر چيز ارغواني رنگي را از روي صحنه حذف مي كرد، حتي اگر آن چيز شراب روي ميز غذا بود.
در مورد كارگرداني
من يك بار مرتكب اين كار شدم و به زمين خوردم . اما به هر حال در اغلب فيلم هايي كه بازي كرده ام خودم را كارگرداني كرده ام .
در مورد بازيگري
بازيگري صرفا به معناي قوادي است . بعضي ها قوادي پول را مي كنند و بعضي ها هم قوادي قدرت را. من اين حرفه را كنار نگذاشته ام اما از آدم هايي كه اين كار را مي كنند، متنفرم .
در مورد بازي كردن
اغلب مردم فكر مي كنند كه بازيگري كاري است كه قادر به انجامش نيستند. اما آنها از صبح تا شام اين كار را مي كنند. ماهرانه ترين نوع بازيگري كه تاكنون ديده ام متعلق به آدم هاي معمولي است كه سعي دارند وانمود كنند كه دارند چيزي را احساس مي كنند كه در واقع احساسش نمي كنند يا سعي در مخفي كردن چيزي دارند. بازيگري مهارتي است كه هر آدمي آن را در سنين آغاز زندگي اش فرا مي گيرد.
در مورد بداهه گويي
اگر يك بازيگر نتواند بداهه گويي كند، احتمالا زن تهيه كننده فيلم او را براي بازي در فيلم انتخاب كرده است .
در مورد نژاد
رابطه ما با سرخپوست هاي امريكايي در طي تاريخ يك رابطه نامعمول بوده است . تاكنون هيچ گروهي از آدم ها اين چنين آگاهانه و بي رحمانه گروه ديگري از آدم ها را سركوب نكرده اند كه امريكايي ها در مورد سرخپوست ها عمل كرده اند.
در مورد موفقيت
من متوجه شده ام كه اندازه پهناي لبخند يك آدم هاليوودي كه در برابرم قرار گرفته ، ارتباط مستقيمي با ميزان سودآوري آخرين فيلمم دارد.
در مورد مصاحبه ها
تو مي تواني حرف و سخني را با يك حس و حال خاص و احيانا با يك لبخند بر زبان جاري كني . اما وقتي همين حرف به صورت حروف چاپي ظاهر مي شود ديگر در آن هيچ لبخندي وجود ندارد.
در مورد سياستمدارها
ما مي بايست در واقع تمام سياستمدارها را بازيگر بناميم .
در مورد طرفداران
بانوان ميانسال شهركي در آريزونا مرا احاطه كرده بودند و خطاب به من مي گفتند: آقاي براندو ما تو را همچون ناپلئون دوست داريم . ناپلئون ! پناه بر خدا! آنها از من امضا مي خواستند و همزمان ، شوهرانشان مرا به سوي يك ديوار هل مي دادند تا در آنجا كنار زن هايشان از من عكس بگيرند.
در مورد فلسفه
هر چيزي كه تو را مي كشد تو را قوي تر مي سازد.
در مورد برناردو برتولوچي (فيلمساز)
برتولوچي آدم بسيار حساسي است ، اما حالا شاهد موفقيت را در آغوش كشيده است . او عاشق اين است كه عكسش را روي جلد مجلات كار كنند.
در مورد پول
اگر اجازه مي دادم كه تي شرت هايي با اسم مارلون براندو فروخته شود مي توانستم پول زيادي به جيب بزنم . تي شرت هاي براندويي حداقل يك ميليون دلار فروش مي كنند.
در مورد فيلم هاي برجسته
فكر مي كنم برتولوچي ، مثل من ، نمي دانست فيلمي كه دارد مي سازد «آخرين تانگو در پاريس » درباره چيست .
در مورد كمدي
من نمي توانم كمدي بازي كنم . كمدين ها مشهورترين آدم هاي تراژيك دنيا هستند.
در مورد جوايز
من به هيچ عنوان اعتقادي به جايزه ندارم . من هيچ اعتقادي حتي به جايزه صلح نوبل ندارم .
در مورد چشم ها
من چشم هاي يك خوك مرده را دارم .
در مورد گفت وگوهاي تبليغاتي
با شركت در آن مصاحبه هاي احمقانه خودم را در معرض افكار عمومي جامعه امريكا قرار نمي دهم تا آنها از اين طريق بتوانند به درون روح و روان من راه يابند. روح و روان هر فرد يك مكان خصوصي است .
در مورد فيلم ها
فيلم ها ادامه دهنده دوران كودكي اند و هر كس با توسل به آنها مي خواهد آزادتر، قدرتمندتر و جذاب تر باشد.
در مورد قهرمان ها
كافكا و كي ير كه گارد (فيلسوف ) موجوداتي برجسته اند. آنها قدم به حيطه هاي ناشناخته روح و روان بشر گذاشته اند، در حالي كه پيش از آنها هيچ نويسنده و فيلسوف ديگري جرات اين اكتشاف رانداشت . از نظر برخي افراد اينها قهرمان هاي واقعي اند، نه الويس پريسلي .
در مورد ستاره هاي سينما
چرا چيزهايي كه يك ستاره سينما مي گويد براي همه اين قدر مهم است ? ستاره سينما آدم مهمي نيست . فرويد، گاندي و ماركس آدم هاي مهمي هستند. بازيگري سينما يك كار كسالت بار خسته كننده بچگانه است و بيش از آن هيچ .
در مورد مرگ
از ميان همه شگفتي هايي كه تاكنون شنيده ام ، بيش از همه اين برايم عجيب بوده كه انسان ها با اينكه مي دانند مرگ پاياني ناگزير است ، اما وقتي كه زمانش مي رسد و مرگ نزديك مي شود، از آن مي ترسند.