داستان در محله ای فقیر نشین رخ می دهد...در میان آدمهای دوست داشتنی و پذیرفتنی...
زندگی از زبان کودکی به نام محمد...کودکی که با تعدادی بچه ی یتیم دیگر پیش پیرزنی به نام رزا خانم زندگی می کند...
روایتی روان و دلنشین از رومن گاری...تنها نویسنده ای که دو بار جایزه ی گنکور را با دو اسم متفاوت برنده شد...
نگاه محمد به زندگی واقع گرایانه است...او مجبور است بزرگتر از خودش باشد...
و در این بزرگتر بودن عاطفه اش نیز به اندازه ی رنجش بزرگ می شود...
با بچه ها بازی می کند ولی با بزرگترها صحبت!
در قسمتهایی از کتاب با خود می گویی چقدر می فهمد؟...چرا اینقدر می فهمد؟
آخ بچه جان...نفهمیدن...ندانستن از رنجت کم می کند!!
ولی با این همه دیدن دنیا از چشمان محمد جذاب است و پایان کتاب تصویری زنده است که تا مدتها فراموشش نخواهی کرد.......
این کتاب قطعا ارزش وقت گذاشتن را دارد...