مطلب ارسالی کاربران
داستان کوتاه و جالب "چنگال" از صادق هدایت(صوتی)
دانلود و پخش تنها با قطع کردن فیلترشکن امکانپذیر است.
داستانِ کوتاه صوتی - چنگال نوشتهی صادق هدایت(با صدای H. Parham)
".....آنوقت پرید ننجون رو گرفت، آنقدر گلویش را فشار داد که چشمهایش از کاسه درآمده بود . اگر ماه سلطان نبود خفهاش کرده بود. حالا فهمیدم ننمون را چه جور کشت!چشمهای سید احمد با روشنائی سبز رنگی درخشید و پرسید:کی گفت که ننمون رو اینجور کشت؟
ماه سلطان بود که رفت سر نعش او و میگفت که گیسهایش را دور گردنش پیچیده بود . نمیدونی وقتیکه دستهایش را انداخت بیخ گلوی ننجون...
سید احمد همینطور که به او نگاه میکرد، دستهای خشک خودش را مثل برگ چنار بلند کرد، انگشتهایش باز شد و مانند اینکه بخواهد شخص خیالی را خفه بکند دستهایش را بهم قفل کرد.
.
.
.
....دست راستش را بدون اراده بلند کرد و گردن ربابه را محکم گرفت، ربابه گفت: میترسم، مرا اینجور نگاه نکن!چشمهایش را بهم فشار داد و زیر لب دوباره گفت: اوه!چشمها! شکل بابام شدی!باقی حرف در دهنش ماند، چون دستهای احمد با تردستی و چالاکی مخصوصی دو رشته گیس بافته ربابه را گرفت و بدور گردنش پیچانید و بسختی فشار داد . ربابه فریاد کشید؛ ولی احمد گلویش را گرفت و سر او را به سنگ حوض زد.....
(با صدای ح. پرهام)