به وسعت آیینهها قد همه آسمونا
مثل تولد بهار قشنگترین فصل خدا
دوست دارم دوست دارم
یه روز به دنیا اومدم چند تا بهار ازم گذشت
هر چی که یادم میومد رفت و دوباره برنگشت
تو باغ زیبای بلور یه شب تو رو تو خواب دیدم
خون توی صورتم دوید اسمتو وقتی شنیدم
حالا گذشته اون روزا برفی شدن روزای ما
یه روزی ما جدا شدیم یه بوم و دو هوا شدیم
دیگه تمومه راه من خسته شده نگاه من
به آخر خط رسیدم اما به جز تو ندیدم
دوست دارم دوست دارم