مچ،مچ ای نابرابر بود
match جنگی فوق باور بود
هجده های خاکی و خونی
خط مرزی را جدا می کرد
دشمن محروم پول نفتی
با هجوم بی امان خود
خایه ها را به هوا میکرد
از میان ضربه ها طوفان
می وزید از هر طرف هر جا
شوت های وحشی و سرکش
رو پا و برگدون و ترکش
آن طرف پپ کچل با دی بروین و سرخیو در راه
این طرف کورتوا خان تنها
این طرف تنها سلاح جنگ ایمان بود
هجده های خاک و خون خورده
مهد شیران و دلیران بود
شهر خونین _نامش مادریدشهر_
در غروب آفتاب خویش
چشم در چشم افق می دوخت
در دهان سیتی فن می سوخت
شهر از آن سوی هجده ها
شیر مردان را صدا می زد :
(( آی ای مردان نام آور
ای همیشه نامتان پیروز
بی گمان امروز
فصلی از تکرار تاریخ است
گر براند سیتی از هر سو
حذف شدن آغاز خواهد شد
ناممان در دفتر fifa
کوچک و کم رنگ خواهد شد
* * *
خون میان سنگر آزادگان جوشید
مثل یک موج خروشان شد
بنزما از دامن این موج بیرون جست
از کمند آرزو ها رست
چشم او در چشم دشمن بود
دست او در دست نارنجک
* * *
جنگ جنگی نابرابر بود
جنگ جنگی فوق باور بود
حاج کریم تنها به روی خاکریز آمد
صد هزاران چشم قاب عکس بنزما جان شد
خط دفاع گیج و سرگردان
چشم ها از این و آن پرسان :
(( کیست این حاجی؟
او چه می خواهد از این بازی؟!
صحنه ی چمپیون است این جا ؟!
یا که فیلم و سی دی است این جا)) ؟!
دشمنان کور دل اما
در دلش خورشید زیزو را نمی دیدند
تیغ آتش خیز(( رائول )) را نمی دیدند
در نگاهش خشم و آتش را نمی دیدند
بر کمانش تیر(( خنتو)) را نمی دیدند
در رگش خون (( هیرو)) را نمی دیدند
کریم ما بغض خود را خورد
چشم در چشمان دشمن کرد
با صدایی صاف و روشن گفت :
(( آی ای دشمن !
من کریم کوچک مادرید زمین هستم
تکل های شومتان را در کمین هستم
مثل کوهی آهنین هستم )).
* * *
ناگهان تکبیر پرواکرد
در میان آتش و باروت غوغا کرد
حاج کریم از جنس نارنجک
در دهان سیتی فن افتاد...
لحظه ای دیگر
از تمام آن ها تنها
تلی از خاکستر خاموش
ماند روی دست های دشت
آسمان از شوق دف می زد
اولتراسور هم کف می زد
شهر یکباره به خویش آمد
چشم اشک آلوده را واکرد
بر فراز گنبدی زیبا
در سپیدجاودان ما
قصه ی تکرار سی ال را
باز هم خواند و تماشا کرد