انگیزهٔ نبرد
در آن دوران حکومت روم در دست سه «تریوم ویر» بود، یکی ژولیوس سزار، دومی پومپه و سومی کراسوس. سزار با شکست اقوام گل و پومپئوس نیز با پیروزیهای پیشین خود در بالکان توانسته بودند وجهه خود را ارتقا دهند، در نتیجه کراسوس که در آن زمان فرمانروای سوریه بود، کوشید تا بخت خود را با یورش بردن به پارتیان بیازماید. او با وجود مخالفت رُم و با در اختیار داشتن یک سپاه هفت لژیونی و نیرومند و بدون اعلام جنگ در سال ۵۴ پیش از میلاد از رود فرات گذشت. سپس پلی را که بر فرات بود، ویران کرد، زیرا داستانهایی در مورد جنگ و گریز سواران پارتی و رشادتهای آنان در سپاه روم پیچیده بود و آنها را در وحشت از پارتها فرو برده بود و کراسوس از فرار سربازانش بیم داشت. کراسوس در آغاز موفقیتهایی به دست آورد و ارتش به او لقب امپراتور داد. البته موفقیتهای او بیش از تاراج روستاها و آبادیهای بیپناه میانرودان چیز دیگری نبود. اُرد دوم فرستادهای نزد کراسوس فرستاد تا دربارهٔ این دشمنی از او توضیح بخواهد و وی مغرورانه پاسخ داد که جواب پارتیان را در سلوکیه خواهد داد. آنگاه پیرترین فرستاده اُرد دوم به نام واگیز پاسخ گفت: اگر در دست من موئی دیدی، دیدار شهر سلوکیه نیز نصیبت خواهد شد. بدین ترتیب جنگ بین این دو ابرقدرت قطعی شد.[۱]
وضعیت ایران و روم تا قبل از جنگ حران
در سدهٔ نخست پیش از میلاد، اشکانیان ایران توانستند با مسلط شدن بر ارمنستان و آسیای صغیر و همهٔ میانرودان تا مرز سوریه، همسایه امپراتوری روم شوند، این در حالی بود که از چندین سال قبل، حکومت جمهوری روم در تلاش بود ارمنستان را که بخشی خود مختار در حومهٔ قلمرو اشکانیان بود، از دست اشکانیان درآورد و این موضوع تا پایان جنگهای سلسلهای ایران و روم همچنان ادامه داشت، اما سر انجام تلاشهای رومیان برای جداسازی ارمنستان از ایران ناکام ماند. در غرب امپراتوری ایران، سرزمینهای زیر سلطه امپراتوری روم قرار داشتند: همهٔ اروپا شامل شبهجزیره ایتالیا، گالیا، فرانسه، شبهجزیره ایبری (اسپانیا)، انگلستان، سرزمین ژرمنها و شمال آفریقا تا سوریه. فقط مدت کوتاهی بطلیموس دوازدهم به اتفاق خواهرش کلئوپاترا بر مصر حاکم بودند که بالاخره مغلوب اکتاویوس سردار رومی شدند؛ بنابراین دو امپراتوری نیرومند بر جهان حکمفرما بود. یکی در اروپا، شمال آفریقا تا سوریه به نام دولت نیرومند روم و دیگری امپراتوری اشکانیان که همه خاورمیانه به جز سوریه در قلمرواش بود و مرزهای شرقی آن تا هند و سرزمین کوشانیها در بخش شرقی افغانستان وسعت داشت، ولی با این حال حدود متصرفاتش به اندازه قلمرو دوران هخامنشیان نمیرسید.
آغاز نبرد
با قطعی شدن جنگ، پادشاه اشکانی فرماندهی ارتش را به سردار دلاوری به نام سورنا واگذار کرد و خود به ارمنستان رفت تا از فرستادن نیروهای کمکی توسط پادشاه آن سرزمین به روم جلوگیری کند. هنگامی که کراسوس با سپاه ۴۲هزار نفری از لژیونرهای رومی وارد مرز حران (شهری در جنوب ترکیه امروزی و مرز سابق ایران و روم) شد، در مقابل خود سپاه کوچکی از اشکانیان را مشاهده کرد. کراسوس، سپاه روم را به شکل مستطیل سازماندهی کرده، سپس یک جناح را به کاسیوس دیگری را به پابلیوس کراسوس داد و قلب سپاه را خود در اختیار گرفت. پارتها با آواز فلوت و شیپور و بوق حرکت نمیکردند بلکه طبلهایی عظیم داشتند که در گِرد آن زنگولههایی بسته بودند تا از چند محل صدا کند. مجموعهٔ این صداها مانند غُرش جانوران درنده یا آذرخش بسیار وحشتآور بود و از مسافت دور گوش را ناراحت میکرد و بسیار شورانگیز بود و مرد سپاهی را از حالت عادی خارج میساخت. سورنا که میدانست سپاه مجهز رومی را نمیتوان به آسانی شکست داد، دست به یک حیله جنگی زد. او به همراه ۱۰۰۰سرباز در برابر ارتش روم ظاهر شد و ۹۰۰۰ کماندار را در پشت تپهها پنهان کرد. با حمله لژیونرها، سورِنا دستور عقبنشینی صادر کرد تا سربازان رومی در تعقیب آنها وارد محوطه اشکانیان شوند. در این هنگام کمانداران از پشت تپهها بیرون آمدند و به سوی رومیها حملهور شدند. سواران اشکانی با حرکت زیگزاگی، چنان با مهارت تیرها را به سوی لژیونرهای پیادهنظام پرتاب میکردند که به قول پلوتارک پای سربازان رومی را به زمین میدوختند. در این هنگام پابلیوس (پسر کراسوس)، به همراه ۱۳۰۰ سوار سنگین اسلحه که هزار نفر آن سواران سرزمین گول (فرانسه) از طرف ژولیوس سزار بودند، به یاری لژیونرها شتافت اما آنها هم کاری از پیش نبردند و سرانجام همگی دربند یا کشته شدند. کراسوس کوشید با سازماندهی ارتش باقیمانده، حمله دیگری را ترتیب دهد، اما ناگهان با سر بریده پسرش که روی نیزه ایرانیان بود، مواجه شد. مرگ پابلیوس، روحیه سرداران رومی را درهم شکست، بهطوریکه دیگر نتوانستند در برابر حمله سربازان اشکانی ایستادگی کنند و در پایان جنگ با پیروزی قطعی اشکانیان پایان پذیرفت.[۲]
پایان نبرد
طبق نوشته مورخین رومی، در پایان نبرد ۲۰هزار رومی کشته و ۱۰هزار تن اسیر شدند، در حالی که تعداد زخمیها و کشتههای اشکانی روی هم به صد نفر هم نمیرسید. دربارهٔ مرگ کراسوس روایات مختلفی عنوان شدهاست. برخی بر این عقیدهاند که او در صحنه نبرد به دست سورنا کشته شد، اما تعدادی هم ادعا میکنند که فردای نبرد، کراسوس به دست فرماندهان رومی که شکست خود را از بیتدبیری او میدانستند، به قتل رسید. روایت دیگر بنابراین است که فردای نبرد، کراسوس در حال فرار با عدهای از یاران خود، به دست پوماکزِرسِر، از یاران سورنا به قتل میرسد و سر و دست او نیز به سر فرزندش میپیوندد و در پایان جنگ در کاخ ارمنستان که در آن موقع، ارته باذ حاکم ارمنستان بود آویخته میشود؛ ولی سورنا در سلوکیه انتشار داد که کراسوس را زنده گرفتهاست؛ زیرا میخواست به عنوان پیروزی و تمسخر رومیها صحنهٔ تمسخر آمیزی را تعبیه کند؛ لذا یکی از اسرا را به نام «کایوس پاستیانوس» که شباهت زیادی به کراسوس داشت، لباس زنانه پوشاند و به او آموخت که چون کراسوس یا سردار و فرمانده بخوانندش، جواب بگوید. پس او را بر اسبی سوار نمودند و پیشاپیش سوار، عدهای طبل زنان و دهل زنان به راه افتادند. در اطراف وی افسرانی سوار بر شتر قرار گرفتند و قبل از سوار دستهٔ تازیانه و تبر که علامت کنسولگری روم بود، حرکت دادند. در اطراف هر دسته زنان سلوکیه رقص کنان و آوازخوانان با وضع تمسخر آمیزی جنگ کراسوس و اخلاق زنانه و خالی از شجاعتش را شرح میدادند.[۳] هفت عقاب، نماد لژیونهای مغلوب، به درخواست سورنا، به معبد آناهیتای تیسفون سپرده شد.[۴] به هر حال مرگ کراسوس و شکست سنگین ارتش روم، ضربه جبرانناپذیری به دولت روم وارد ساخت و باعث شهرت اشکانیان (پارتها) در جهان شد. در این نبرد، پرچم لژیونهای ارتش روم هم به دست ایرانیان افتاد و تا زمانی که صلح میان امپراتوری ایران و روم برقرار شد، این پرچم در دربار پادشاه اشکانی نگهداری میشد. بنا بر برخی گزارشها، سَرِ کراسوس برای ارد دوم فرستاده میشود.[۵]
نتایج شکست رومیان در نبرد حران
به غنیمت بردن تمام پرچمهای روم لکه ننگی بود که بر دامان ارتش روم نشست. بعد از این شکست ژولیوس سزار، سردار بزرگ رومی میخواست که انتقام این شکست را از ایران بگیرد؛ ولی قبل از تدارک حمله به ایران در ۱۵ مارس ۴۴ ق. م داخل مجلس سنای روم با خنجر برتوس و شمشیرهای دشمنانش کشته شد. کاسیوس سردار بازماندهٔ نبرد با پارتها که توانسته بود خود را به سوریه برساند، یکی از قاتلین ژولیوس سزار بود. چون به روشنی شاهد ضعف قدرت کنسولی و همچنین عدم آینده نگری این قدرت بود.[۶] عاقبت در زمان پادشاهی فرهاد چهارم اشکانی بین ایران و روم در زمان زمامداری اکتاویوس در سال ۲۰ قبل از میلاد صلح برقرار شد و فرهاد چهارم قبول کرد که همه وکسیلیومهای رومی (درفشهای رومی) را به کشور روم مسترد کند. در عوض اکتاویوس سردار بزرگ و زمامدار روم، کنیزی ایتالیایی به نام تئاموزا را به فرهاد چهارم بخشید که در نتیجه ازدواج با او فرهاد پنجم به دنیا آمد. بعد از پیروزی پارتیها بر رومیان، دنیای آن روز به این نتیجه رسید که رعب و هیبت رومی قابل شکست است و رومیان نیز مانند سایر ملل گاهی پیروز و گاهی دچار شکست میشوند. نبرد حران در تخیل نویسندگان، شاعران، تاریخ نگاران و فلاسفهٔ اخلاقیات در روم، تحول و سبک جدیدی به وجود آورد. این نوشتهها، بیم از پارت شکست ناپذیر را دو چندان میکردند. واقعه تلخی که بعد از این جنگ برای ایران روی داد، آن بود که سورنا را در جوانی پس از انجام چنان خدمات شایانی کشتند. مورخان رومی نوشتهاند که ارد از روی بدگمانی، ترس و حسد چنین قهرمانی را کشت و ایران را از خدمت چنین سرداری محروم ساخت.
منبع : ویکیپدیا