عارف
در خاطر تو مانده
آن شب که تو را کردم
در گوشه ی این خانه
از خواب خوشت بیدار ؟
گفتم که بخور این را
سرخ است و پر از آب است
این سیب خودم چیدم
از آن طرف دیوار
خوردی و خوشت آمد
خنده به لبت آمد
گفتی که بکن حالا
تعریف ازین دیدار
یادش همگی خوش باد
میدادی و میکردم
تو درس محبت را
من گوش به این اقرار
من عاشق و تو عاشق
گفتم که بده ،دادی
وآنگاه فشردم من
دستان تو را ای یار
شب بود و نفهمیدی
در پشت تو بنشستم
تا صبح تو را کردم
هر لحظه دعا بسیار
یک لحظه نفهمیدم
آب آمد و رویت ریخت
فنجان چپه شد یک دم
از دست من بیمار
انگشت خود آوردم
کردم همگی سیخش
تا بهر تو برچینم
یک شاخه گل تب دار
در دست تو نسپرده
تو داد زدی ای وای
گفتی که بکش بیرون
از ناخن من این خار
خون پرده به بالا رفت
تو داد زدی در دم
بیرون همه روشن هست
از نور چراغ انگار
گفتم که برو آن ور
برگرد و بکش پایین
از پنجره آن پرده
کین نور دهد آزار
آن شب ،شب خوبی بود
هی کردم و هی دادی
من گریه برای تو
تو عشق به این دلدار