《ای مردم بریتونیا!! آیا کافی نیست اینهمه سال قتل و غارت؟ کافی نیست اینهمه سال حقارت؟! چرا خودتان را به این سر افکندگی عادت داده اید؟! آیا شما هم میخواهید سنت ها و باورهای اجدادتان را مانند آن خودفروختگان بی غیرت کنار بگذارید؟!شمشیرهایتان را تیز کنید و همراه من بیایید! من این غرور از دست رفته را باز خواهم ستاند! نشانشان خواهیم داد که اینجا گالیا نیست!، اینجا بریتونیاست!!》
*****
آسمان همیشه ابری بریتانیا یادآور روزهایی ابری در تاریخ این جزیره است. روزهایی که مردم این جزیره به دنبال روزنه ای از نور در میان ابرها بودند اما عقاب بلند پرواز روم به ابرهای بریتانیا اجازه گشایش نمیداد. تا اینکه زنی با وقار و شجاع با قد و قامت بلند خود توانست به بالای ابرها برسد و آنهارا کنار بزند و رخ خورشید آزادی را برای مدتی هرچند کوتاه به سلت ها بنمایاند...
سال ۵۹ پس از میلاد، بریتانیا:...
هنگامی که پراسوتاگوس رئیس قبیله سلتیک آیسنی(lceni) درگذشت غم و اندوه تمام قبیله را در بر گرفت. پراسوتاگوس سالها قبل حکومت رومیان بر بریتانیا را به رسمیت شناخته بود و حاضر شده بود در عوض بقای قبیله و سرزمینش و تأمین امنیت آن به رومیان خراج بپردازد. او قبل از مرگش نیمی از ثروتش را به امپراطور روم بخشید و نیمی دیگر را به دو دخترش. اما همسرش بودیکا که زنی بلند قامت و شجاع بود همیشه با شوهرش برسر فرمانبرداری از روم بحث میکرد و از شوهرش انتقاد میکرد. به همین خاطر قبل از مرگ ثروت و حکومت آیسنی را به دخترانش داد تا برای امنیت پیمان با روم مشکلی پیش نیاید.
اما این رومی ها بودند که با دیدن اوضاع پیش آمده پیمان خود را شکستند و به سرزمین آیسنی حمله کرده و آن را غارت کرده و سوزاندند وبسیاری را کشتند یا به بردگی گرفتند تا اینگونه غرور قبیله آیسنی و در مجموع سلت های بریتانیا را سرکوب کنند. آنها بودیکا را شلاق زدند و به دخترانش تجاوز کردند...
با این تحقیر انتظار میرفت دیگر هیچ سلتی جرئت مخالفت و شورش نداشته باشد. اما این اشتباه بود. غرور بودیکا در هم نشکست که هیچ ، محکم تر هم شد. حالا او به عنوان ملکه آیسنی در راس مخالفان روم قرار گرفت.
حالا ملکه بودیکا مانند آهنی گداخته شده و چکش خورده بود آنقدر محکم و مقاوم شده بود که هیچ چیزی نتواند او را درهم بشکند...
ملکه ای با اراده آهنین که به دلیل شجاعتش به او لقب 《ملکه آهنین 》را دادند...
بودیکا مردم قبیله اش را جمع کرد و با سخنانش نافذش آنها را ترغیب به مقاومت و شورش علیه رومیان کرد. او تمام آن سلت هایی که در خدمت روم بودند و در شهرهای ساخته شده توسط روم در بریتانیا زندگی میکردند را خائن و خودفروخته خواند و با متجاوز خواندن رومیان خواستار اتحاد بر علیه آنها شد.
سخنان و اراده ملکه آهنین نه تنها بر مردم آیسنی بلکه بر بیشتر قبایل بریتانیا نفوذ کرد و آنها را برعلیه رومیان شوراند.
حالا هزاران مرد سلتی تحت فرماندهی بودیکا در آمده بودند و مانند دریایی مواج آماده خروش بودند.
حدود ۲۰۰ هزار سلت با بودیکا همراه شده بودند و آماده حمله به رومیان بودند.
در آن زمان فرماندار رومی بریتانیا گایوس پائولینوس به همراه سربازانش برای شکست قبایل غربی بریتانیا(ولز امروزی)رفته بود. برای بودیکا و قبیله آیسنی که در شرق بریتانیا بود فرصت خوبی پیش آمد تا به طور غافلگیرانه به شهرهای بزرگ رومی در شرق بریتانیا حمله ببرند.
بودیکا و یارانش به شهرهای کامولودونوم(کولچستر امروزی)،
لوندینیوم(لندن امروزی) و ورولامیوم(سنت آلبانز امروزی) حمله کردند و آنها را غارت کرده و مردم آن را بیرحمانه کشتند.
اما بودیکا معتقد بود کشتار از این مردم بیگناه کاری جایز است و هیچ عیبی ندارد. چون اینها همان مردمان خودفروخته هستند که به اجدادشان خیانت کرده و زیر سایه رومیان زندگی میکنند و به طرز زندگی رومی خو گرفته اند. به همین دلیل گفته میشود در این جریان ۸۰ هزار شهروند این شهر ها با روش هایی وحشتناک قتل عام شدند.(روش هایی چون قفس آتشین)
این بی رحمی باعث شد تا فرماندار پائولینوس پس از فتح سرزمینهای غرب به سمت شرق بشتابد تا با لشکر ۲۳۰ هزار نفری سلتها به فرماندهی بودیکا مقابله کند.
حالا پائولینوس فقط با ۲۳۰ هزار سلت روبه رو نبود او با روحیه های قوی و توقف ناپذیر با دلهایی پر از کینه از رومیان روبه رو بود. این خروش سلت ها با این تعداد نفرات بالا به نظر توقف ناپذیر میرسید. اما اینطور نبود...
بریتون ها اقوام سلتی وحشی و جنگجو بودند که از روش و تاکتیک خاصی برای جنگ پیروی نمیکردند. آن ها به روش های سنتی بزن دررو غافلگیرانه یا چریکی میجنگیدند.
اما ارتش روم یک ماشین جنگی نابودگر بود و قابلیت اجرای انواع تاکتیکهای جنگی را داشت.
اینگونه بود که پائولینوس با ۱۰ هزار سرباز رومی به مصاف سپاه ۲۳۰ هزارنفری بودیکا رفت.
از لحاظ تعداد نفرات بریتون ها ۲۳ برابر رومیان بودند اما در جنگ فقط تعداد نفرات مهم نیست...
در طی نبردی سهمگین در مرکز بریتانیا پائولینوس ملکه آهنین بودیکا را شکست داد و تلفات سنگینی به بریتون ها وارد کرد.
این پیروزی به وضوح برتری تاکتیکی و قدرت ارتش روم را نشان داد.
پس از آن تمام قبایل بریتانیا دوباره زیر سلطه روم در آمد...
ملکه بودیکا پس از این شکست برای اینکه به دست رومیان نیفتد با زهر خودکشی کرد و رخت از جهان بربست. با اینکه او سبب کشته شدن ده ها هزار نفر شد اما او سمبل مقاومت و شجاعت بر علیه بیگانگان در جزیره بریتانیا است. یاد و خاطره بودیکا به عنوان زنی که از زن بودنش نترسید و با قد و قامت بلندش سایه ترس را بر رومیان بیگانه انداخته بود ستایش میشود...