اینجاست تا در چشم برهم زدنی به بالای صحنه پرواز کند. اینجاست تا حق تیمش را بستاند. با التماس، با داد و فریاد و با استدلال های همیشه شکست خورده... شبیه کاپیتان های دلربای ایتالیایی. مالدینی و زانتی. کاناوارو و بوفون و باجو. اینجاست تا چشم و گوش مربی در زمین باشد. با دستانی باز. گاهی در انتهای زمین. گاهی آن جلو. شبیه ژرمنها. اولی کان و نویر. فیلیپ لام و میشائیل بالاک. او اینجاست تا هنگام تماشایش چیزی در درون تو، هم تیمی ها، تماشاگران درون زمین و میلیون ها تماشاگر تلویزیونی به غلیان در آید. مثل مسی. کریستیانو، پویول، راموس... سرشار از حس غرور. حس اعتماد. حس جنگیدن.
|
پس از پایان یک فصل طاقت فرسا. پس از پایان یک تورنمنت جانکاه. گاهی با دردهای تیم روی دوش خود. بغض پس از شکست. و گاهی با لبخندی پرغرور. آخرین نفر در صف پسران. پس از دست دادن به مقامات. بزرگان. لمس یک قطعه ی ارزشمند طلایی و نقره ای. او اینجاست تا جام را بالا سر ببرد. آخرین بازیگر هر درامای فوتبالی... او اینجاست... کاپیتان.
در مهمترین قاب تاریخ فوتبال انگلستان، چیزی کم است. در هیچکدام از قابها، بابی مور، بازوبند کاپیتانی روی بازوانش ندارد! داستان ورود بازوبند به فوتبال، داستانی مبهم، غیررسمی و ناشناخته حتی برای نهادهای رسمی تاریخ نگاری فوتبالی است. داستانی که تنها می توان آن را از روی شواهد و عکس های موجود پیدا کرد...
در میان تصاویر قهرمانان تورنمنتهای بزرگ و لحظه ی دست دادن کاپیتان های دو تیم تا آغاز دههی ۵۰، نشانه ای از بستن بازوبند کاپیتانی یافت نمی شود. تصویر آندری زازرویف، کاپیتان دینامو کیف در سال ۱۹۵۴، یکی از اولین نشانه هاست. و یکی هم روی بازوان برونو بولچی، کاپیتان تیم ایتالیا در حال دست دادن با بابی چارلتن در فینال جام ملتهای زیر ۱۸ سال ۱۹۵۸. تحقیقات پائولو ماجونی، روزنامه نگار ایتالیایی نشان می دهد آنها در فصل ۱۹۴۹/۵۰ لیگ ایتالیا قانونی برای اجبار کاپیتان ها به بستن بازوبند داشته اند...
جدا از جنبه های قانونی، اگر بازوبند را به مثابه ابزار هویت بخشی به کاپیتان ها تعریف کنیم، آن وقت است که باید به سراغ سرنخ های آن در وادی هنر و هنرمندان بگردیم. پل ترويليون، نقاش، هنرمند و یک عشق فوتبال در دهه ی ۷۰، پس از سفر آمریکا و تماشای زرق و برق مسابقات ورزشی آمریکایی با دست پر به انگلستان می آید. ارمغانی برای مربی برترین تیم آن دوران فوتبال انگلستان، دان روی....
ایدهی بستن بازوبند در بازی فینال اف ای کاپ ۱۹۷۲، پیشنهاد ترويليون است. ترویلیون از صحبتهایش قبل بازی با بیلی برمنر کاپیتان لیدز می گوید:
" با بازوبندی به رنگ آبی و زرد نزد بیلی رفتم و به او گفتم این را دور دستت ببند تا همه بفهمند تو کاپیتانی. او گفت نیازی نیست. همه مرا می شناسند. من به او گفتم این بازی متفاوت است. میلیون ها نفر در سراسر دنیا آن را تماشا می کنند. آنها این را نمی دانند... با این وجود برمنر پیشنهاد مرا نپذیرفت و گفت نمیخواهد چیزی حواس او را از فینال پرت کند... پس از آن روی به من گفت که این فوتبال است نه تجارت. و من برای اجرای اهدافم به سراغ هرست داسلر، پسر آدی داسلر موسس آدیداس رفتم."
سال بعد، پل رینی، کاپیتان لیدز برابر میلان در فینال جام برندگان جام اروپا، دوشادوش جانی ریورا با بازوبند کاپیتانی به میدان می رود. و در فینال ۱۹۷۴، قیصر فرانتس بکن باوئر با بازوبند سیاه و سفید معروف اشپیلفیورر ژرمن ها برابر کرویف با بازوبندی به رنگ پرچم هلند قرار می گیرد. پس از آنکه در دو فینال قبلی، مور و کارلوس آلبرتو بدون بازوبند جام را بالا بردند.
در دهه ی ۸۰ قانون بازوبند به انگلستان راه پیدا می کند و در جام جهانی و جام ملتهای اروپا، تمام کاپیتان ها با بازوبند وارد زمین می شود. ثبت قابهای پرخاطره از رهبران بزرگ. لوتار متیوس با پرچم آلمان به دور بازو. دیگو و سادگی بازوبندهایش. دینو زوف در انتهای میدان کلینزمن رو در روی ملکه، روبرتو باجيو و بودایی به دور دست، کارلس پویول و پارچهی مقدس زرد و قرمز رنگ... بله، او اینجاست. به دور بازوهایشان. بازوبند کاپیتانی...